تهذیب نفس
#داستان_واقعی 2⃣ 💠ارسالی روز ها هر روز بدتر از دیروز دیگه نه مسجد رفتنی نه نمازی نه چیزی نه کسی ب
3⃣ ستایش انقد گریه و زاری میکرد 😭 تمام کارش شده بود غم و غصه این همه استرس و اعصاب شده بود براش معده درد فجیح که از دردش شب و روز نمیتونست بخوابه . دیگه عمو و عمه هم نمیتونست ببینه اونا فهمیده بودن که بابا مامان ستایش مشروب میخورن ازشون متنفر شدن قطع رابطه شده بود فقط میومدن ستایش رو ببینن پدرش متوجه میشه و انقد میزنتش که دیگه حق دیدنشونو نداره اونم میمونه و یه دنیا غم دیگه چه زندگی سختی 😭 یه روز از مدرسه برگشت اومد تو خونه دید مادرش و پیمان(دوست پدرش) تو اتاق خوابش ارتباط جنسی دارند . وااای خدایا دیدن این صحنه فجیح دردناکه مخصوصا وقتی طرفت مادرت باشه وااای خدا این دیگه تهه بدبختیه 😭😭😭 . کسی نبود خونه بدون اینکه متوجه حضورش بشن برگشت اومد پارکینگ به حدی گریه کرد که نابود شده بود . هیچ چاره ای جز مرگ نمیدید دعاش بود فقط مرگ . باورتون نمیشه چه صحنه ی وحشتناکی بود . کلی قرص خورد بمیره ولی به لطف خدا از این جهنم وارد جهنم دیگه نشد شستشوی معده و کلی اینور اونور تا از مرگ جان سالم به دربرد . پدرش گفت چرا این کارو کردی گفت امتحانمو خراب کردم نخواست پدرش ناراحت شه که دوستش باهاش چه کرد . ولی به مادرش گفت که اون صحنه رو دید بخاطر این بود فکر میکنید جواب مادرش چی بوده ؟ @tahzibe