داستان اماممهدی علیهالسلام
قسمت صد و شصت و چهار
علائم ظهور ۷
خبر شکست و به زمین فرورفتنِ سپاه سفیانی به گوش سفیانی در شام میرسه. روزها میگذره تا اینکه بالاخره روز شنبه مصادف با دهم محرّم و عاشورا یعنی روز قیام و حرکت حضرت مهدی فرا میرسه. همان روز شهادت مظلومانۀ حسینبنعلی. در این روز قیام عدالتگستر و جهانی اماممهدى آغاز میشه. فردی به اسم شعيببنصالح به پرچمداری سپاه اماممهدی انتخاب میشه. حضرت بین حجرالأسود و مقام ابراهيم ایستاده. جبرئيل سمت راست، ملازم ایشونن که ناگهان ندا سر میده: "بيعت، از آنِ خداست".
وقت حرکت فرا رسیده. مقصد کوفهست. سفیانی به طرف کوفه لشکرکشی کرده. اماممهدی، وقت صبح به منطقۀ نُخَيله در اطراف كوفه میرسه. وارد مسجد ابراهيم در نخيله شده و دو ركعت نماز اقامه میکنه. سفیانی که قبلتر به کوفه رسیده، با خیلیهای دیگه، همگی برای جنگ با اماممهدی به سمت نُخَیله حرکت میکنن. سپاه سفیانی به نُخَیله نزدیک میشن. اماممهدی به چندتا از يارانش فرمان میده تا به سوى اين طغيانگر رفته و به سوی قرآن و سنّت پيامبر دعوتش کنن. براساس برخی گزارشها گویا سفيانى متمایل به بيعت و تسليم میشه؛ ولى قبيلۀ كلب كه داییهاى سفیانی هستن به اعتراض هوار میکشن كه چیکار دای میکنی؟!! به خدا سوگند که باهات همراه نمیشیم.
سفيانى که ظاهراً مردد بهنظر میرسه به بزرگانِ قبیلۀ کلب از جمله به داییها میگه: حالا من چیكار كنم؟ بزرگانِ قبیلۀ کلب و داییها در جواب میگن: تنها راه، جنگ با مهدی و رو در رو شدن با اونه. سفیانی هم به حرف داییهاش گوش میده و راهی جنگ و رویارویی با املممهدی میشه. امام یهبار دیگه به سفیانی هشدار میده که مراقب باش! من اونچه لازم بود، به تو گفتم. اما هشدارهای امام موثر واقع نمیشه. نهایتا امام با لحنی توبیخانه خطاب به سفیانی میگه: آمادهباش که فردا صبح با تو میجنگم.
اماممهدی، صبحزود وارد نبرد با سفیانی میشه. بعد از نبردی سخت و دلهرهآور نهایتا سفیانی به اسارت امام درمیاد و به دست خود حضرت کشته میشه. بعد از قتل سفیانی، امام وارد کوفه میشن. هيچ مؤمنى در جهان نمیمونه، جز اینكه به كوفه میاد يا آرزوی اومدن به کوفه رو داره. امام بعد از استقرار در کوفه، سيصد و ده نفر از اصحابش رو براى ادارۀ نقاط مختلف جهان، روانۀ سرزمینهای دور میكنه. دستهاى از یاران امام راهی سرزمینهای روم میشن تا فراریهای سپاه سفیانی رو که به اون نواحی پناهنده شدن از رومیها تحویل بگیرن. فرستادههای امام به مرزهای روم میرسن و به مرزبانان رومی میگن: همكيشان ما رو تحویل بدین! امّا رومیها از پسدادنِ فراریها خوددارى میكنن و با پررویی میگن: ما چنين کاری نمیکنيم. فرستادههای اماممهدی سماجت به خرج داده و میگن: به خدا سوگند، اگه امام به ما فرمان بده، با شما میجنگيم. رومیها وقتی اصرارِ یاران اماممهدی رو میبینن، پیش فرمانرواشون میرن تا کسب تکلیف کنن. فرمانروای روم که به نظر آدم پختهای میاد به مرزبانها میگه: بريد همكيشانشون رو بهشون بدید. اینطور که من میبینم اينها با قدرتى بزرگ اومدند و دستبردار نیستن.
الغيبةللطوسی: ص ۲۵۳ ح ۱۳، الإرشاد: ج ۲ ص ۳۷۵، الهداية الكبرى: ص ۴۰۲، مختصر بصائر الدرجات: ص ۱۸۸، بحار الأنوار: ج ۵۳ ص ۱۴، الغيبةللنعمانى: ص ۳۰۱، رجال النجاشى: ج ۲ ص ۲۲۶ و ۲۱۶، منتخب الأثر: ج ۳ ص ۱۰۳ - ۱۱۱ و ۲۸۴ - ۲۸۸، المسند: ج ۱ ص ۲۴۲ و ۲۹۸ و ج ۲ ص ۹۵ و ۱۰۴ و ج ۴ ص ۷ - ۶ و ج ۵ ص ۱۴۵ و ۳۸۹، صحيح مسلم: ج ۱ ص ۱۳۸ و ج ۸ ص ۱۸۰ - ۱۷۹ و ۱۹۵، سنن الترمذى: ج ۴ ص ۵۰۷ و ۵۰۸، تفسير المنار: ج ۳ ص ۳۱۷.
ادامه دارد...