تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
🖋به نام خداوند مهر آفرین ... 📕داستان #حضرت_دلبر 🔍 #قسمت_چهل_و_پنجم +الو ! الو ! مرتضی ! صداهای
☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️ ○○○○○○○○○○○○ استاد سرش را روی میز گذاشت ... رفتم و برایش آب آوردم ... _ ببخشید استاد جانم ... سرش را بلند کرد و با لبخند مهربان گفت : + نه زهرا سادات خوبم نازنین نگران نباش ... _ به عنوان آخرین سوال ، جمعه بعد از تشییع کجا می‌برید آقا سید رو ؟ با لبخندی از سر رضایت گفت : + میبریمش روستا تو همون جایگاهی که بیشتر از یکساله براش آماده کردم آروم بخوابه ... مرتضی آبروی اون منطقه س ... باید شفاعت کنه همه ما رو ... خانم منشی را صدا زد : + بهار جان کار زهرا سادات دیگه تموم شد از فردا طبق روال پیش میریم ان شاالله _چشم خیالتون راحت همه چی روی نظمه ... با عجله گفتم : _ استاد اگه اجازه بدید میخوام کنارتون باشم‌ هم تو کارهای جهادی که آقا رسول هم کمکتون میکنن هم تو موسسه با لبخند و مطمئن گفت : + با داشتن یارهایی مثل شماها محقق کردن رویاهای مرتضی سخت نیست زهرا سادات تصمیمت قطعیه ؟ مطمئن تر از همیشه پاسخ دادم : _ بله استاد به یمن مشاوره و راهنمایی شما به یمن داستان حضرت دلبر ، هر دو آماده شدیم ، آماده ی شروع یه زندگی امام زمان پسند، ان شاالله دعای شما و بزرگترها کار من تازه وارد رو آسون میکنه ... + حتما همینطوره عزیز دلم پس ان شاالله عروسی شما و محمد و نرگس رو با هم میگیریم زندگی در جریانه و این راه هم ادامه داره ان شاالله... این داستان تمام شد ✍ صالحه کشاورز معتمدی 🇮🇷 @tanhamasiraaramesh