اما نکته بعد اینکه هیچ وقت به تنهایی تحت هیچ شرایطی با یه غریبه سوار آسانسور نشو، یا وقتی آبجی یا داداشت همراهت بود، سوار شو یا از پله ها برو بالا. یه جوری به حرفام گوش می کرد مشخص بود اولین باره داره می شنوه. جالبه وقتی رسیدیم طبقه سوم همراه من پیاده شد و وقتی نگاهش به من افتاد، گفت: خودتون گفتید تنها سوار نشم. بی درنگ رفت سمت پله طبقه چهارم. یه لبخند تلخی زدم و حقیقتش غصه خوردم که چرا این بچه باهوش بايد اسیر والدینی چنین نادان بشه و یادم افتاد به صدها پرونده ای که چه دختر و پسرهای معصومی که بدست کفتارهای بی وجدان مورد آزار و مزاحمت واقع شدن...