طنزک
خاطرات سفر تبلیغی به استان کردستان، شهرستان قروه (محرم 1396) قاورمه دره - ۴ 🔸هر چقدر دوستم چپ‌چپ ن
خاطرات سفر تبلیغی به استان کردستان، شهرستان قروه (محرم 1396) مِیهم سُفلی - ۱ 🔸روزهای پایانی سفر بود و ما هم کم‌کم داشتیم خسته می‌شدیم. عادت نداشتم تاسوعا و عاشورا را در جایی غیر از قم باشم. انصافا تاسوعا و عاشورای هیچ جا مثل قم نمی‌شود. با سید (مسئول گروه) صحبت کردم و قرار شد این دو روز باقی‌مانده را به روستای جدیدی بروم. ‌گفت: «مِیهم سُفلی، نیرو نیاز دارند. بچه ها کم‌اند و روستا پُرجمعیت.» با اشتیاق و برای کسب تجربه‌های جدید قبول کردم. پنج‌ نفر شدیم و یکی از اهالی روستا با ماشین آمد قُروه دنبالمان. بچه‌ها می‌گفتند از برادران اهل سنت است و این یکی از ویژگی‌های خوب این روستا بود. روستا از مناطق مشترک شیعه - سنی بود و می‌توانست تجربه‌ای ارزشمند برایم باشد. یکی از بچه‌ها، به گمان این که من از مذهب راننده بی‌اطلاعم، در میانه راه برایم پیامک فرستاد: «اهل سنّته‌ها! حواست باشه» جواب دادم: «اتفاقا می‌خواستم کل تاریخ اسلام رو به فحش بکشم» رفیقمان جدی گرفت و رنگش پرید. دوباره پیام دادم: «شوخی کردم. فقط خلفا» فهمید فاز مسخره‌بازی برداشته‌ام. بی‌خیال شد. 🔸البته حق داشت نگران باشد. دقیقا در همان ایامی که ما قُروه بودیم، همه‌پرسی استقلال کردستان عراق برگزار شده و فضای مناطق کردنشین ایران را هم تحت تاثیر قرار داده بود. سید برای کاری رفته بود سنندج. در جاده، کاروان ادوات سنگین نظامی دیده و برایمان فیلم هم گرفته بود. خلاصه فضا کمی متشنج بود و هرگونه اشتباه از جانب ما، می‌توانست تبعاتی به همراه داشته باشد. 🔸راننده از محبتش به اهل بیت تعریف کرد و ‌گفت: «ایشالا به زودی با خانم میریم زیارت امام رضا.» به ما هم بسیار احترام می‌گذاشت. به خصوص آن که در گروهمان، از پنج نفر، دو تن ملبّس بودند، یکی با عبا و دو نفر هم از همه چیز رها! گرم صحبت بودیم که به روستا رسیدیم. @tanzac