🔷ملاصدرای اخباری 🔸به مناسبت یکم خرداد؛ روز بزرگداشت ملاصدرا (در پنج فرسته) 🔰فرسته‌ی اول در این یادداشت، مکاتبه‌ی مفیدی را که مع الواسطه بین استاد حسن انصاری و استاد هادی مکارم پیرامون «گرایش ملاصدرا به اخباری‌گری» پدید آمده را از نظر می‌گذرانیم. در کل، من این مکاتبه را یک یادداشت واحد می‌بینم که نه جدلی، بلکه حاوی نکات «تاریخ حدیثی» برای بهره‌مندی دانشیان است. ✍️استاد حسن انصاری فلسفه از ابن سینا تا ملاصدرای اخباری ملا صدرا چرا اصول کافی را شرح و تفسیر کرد؟ فلسفه و دانش کلام نظری مستقل از حدیث و اخبار در تمدن اسلامی زاده شد و بالید. ابن سینا در بحث های فلسفی سخنش ناظر به تأویل احادیث نبود. او نظرش به تأویل قرآن هم نبود. اسماعیلیه البته از این شیوه بهره می گرفتند و می دانیم که کسانی مانند ابو سلیمان منطقی سجستانی این شیوه آنان و اخوان الصفا را مورد انتقاد قرار می دادند و به استقلال فلسفه از دین البته با تفسیری که از این استقلال اراده می کردند باور داشتند. نخستین گرایش در تشیع به تفسیر احادیث با بهره گیری از مباحث نظری در سید حیدر آملی دیده می شود که البته تنها از ابن عربی بهره مند بود و احادیث را با چاشنی مبانی نظری ابن عربی تفسیر و تأویل می کرد. بعداَ ابن ابی جمهور احسایی هم کم و بیش همین شیوه را داشت. البته ابن ابی جمهور با وجود اعتقاد به اجتهاد و لزوم وجود مجتهد و با وجود پذیرفتن مبانی اصولی، در بسیاری از مبانی اصولی نظراتش با اخباری های بعدی بی شباهت نبود. در عصر صفوی و با برآمدن گرایش اخبار و احادیث نوعی مقابله با دانش سنتی علم کلام از یک سو و مقابله با فلسفه از دیگر سو که از پیش از دوران صفوی مقدمات آن فراهم آمده بود در میان عالمان شیعی رو به رشد نهاد. چندین راه حل در برابر این گرایش رو به رشد از سوی عالمان دوره صفوی پیشنهاد شد که در اینجا تنها به مورد جریان ملا صدرا و ملا محسن فیض می پردازم و مابقی را در نوشته ای دیگر به بحث خواهم گذاشت. ملاصدرا با وجود ‌آنکه شاگرد میرداماد بود و فلسفه مشایی را به درستی خوانده بود مخالفتش با استاد در پاره ای از مسائل مهم فلسفی تنها در چارچوب مخالفت در تعدادی از مبانی فلسفی قابل تحلیل نیست. ملا صدرا پروژه تازه ای را پیشنهاد می کرد که با دیدگاه مذهبی کلی او که اخباری گری یکی از مهمترین عناصر شکل دهنده آن بود هماهنگ بود. او با نقد فلسفه ابن سینا و تبیین مبانی اصالت وجود نظراً راه را برای تئوریزه کردن مبانی توحیدی جدیدی در تشیع هموار می کرد که در گسستی نه تنها با کلام شیعی قدیم که مورد انتقاد اخباریان بود قرار داشت بلکه با فلسفه ابن سینا و شارحان مشایی او هم که همزمان مورد انتقاد اخباریان شیعه قرار داشتند در گسست بود. او در واقع راه حل را در تداوم مسیر سید حیدر آملی و ابن ابی جمهور می دانست که در مجموع در تلفیق مکتب فلسفی اشراقی با مکتب شاگردان ابن عربی و وحدت وجود او در قالب جدیدی با عنوان حکمت متعالیه عرضه شد. البته حکمت متعالیه، عرفان ابن عربی نبود. مکتبی فلسفی بود با مختصاتی که می توانست عقبه آن را تا ابن سینا هم پیوند دهد اما آنچه ملا صدرا از حکمت متعالیه خود می خواست در واقع ارائه مکتب تنزیهی جدیدی بود که آن را متفاوت با مکتب کلام شیعی- معتزلی قدیم از یک سو و مکتب فلسفی سینوی از دیگر سو نشان دهد. او این مکتب تازه را در واقع مکتب معارفی امامان شیعه و تفسیر حقیقی و توحیدی از کلمات و احادیث آنان فرا می نمود. بدین جهت نیازمند بود تا هم تفسیر قرآن بنویسد و هم کتاب هایی در شرح اخبار و احادیث و از همه مهمتر شرح و تفسیری بر اصول کافی. ملا صدرا که در فقهیات به مکتب اخباری دلبسته بود در فلسفه هم نظراً و عملاً جریانی التقاطی میان فلسفه و اخبار را پیشنهاد می کرد. از نظر او معارف تنزیهی اهل بیت که در احادیث توحیدی شیعه بازتاب یافته است نه با کلام قدیم شیعه که متخذ از معتزله بود هماهنگ است و نه با فلسفه ابن سینا که بیشتر در میان سنیان و اشعریان متأخر شارحانی پیدا کرده بود. او حکمت شیعی را حکمت متعالیه ای می یافت که گرچه اصطلاحات و مبانی و رویکردهای کلی بحثی خود را از فلسفه وام گرفته است اما تفسیرش از این نکته آن بود که در نهایت حرف های حکما در تفسیری که او از سخنان حکمای قدیم به دست می داد به همان ریشه ای بر می گردد که آبشخور اصلی احادیث اهل بیت است. چرا که در نهایت منبع هر دوی حکمت یونانی قدیم و حکمت نبوی یک چیز بیش نیست و همه از سرچشمه نبوت و ولایت و علم قدسی و شهودی برخوردار است. از دیدگاه او ابن عربی به چنین منبع علمی مستقیماً دسترسی داشت و سخنان او نمی بایست با سخنان حکما و ائمه شیعه مخالف باشد. @tavanerejal