مرهمِ زخمِ تموم شدنِ دهه ی اول شد ذوقِ اربعین و کربلایی شدن و گذروندیم روزا رو به همین امید همون وسطا سری زدیم به کنجِ خرابه و شدیم هم‌آوازِ دلِ سه ساله ای که از یتیمی میخونه ،از دلتنگیِ بابا .. سه ساله ای که با نوازشِ سرِ بابا آروم گرفت .. تا همیشه .. بوی اربعین کم کم پیچید تو فضا یه عده راهی شدن ، قدم قدم .. با یه علم .. یه عده جا موندن ، شبیهِ کسی که هر چی دویید ولی نرسید.. اربعینتم با همون داغِ جاموندگی که چسبید رو دلمون گذشت ..