واجب فراموش شده 🇵🇸
شهید غلامحسین افشردی مورخ ۲۰ اسفند ۱۳۳۴ مصادف با ولادت امام حسین (علیه السلام) در خانواده ای مذهبی د
برگی از دفتر خاطرات شهید: نماز اول وقت برای ترمیم سنگرها رفته بودیم که وقت نماز شد . شهید باقری گفتند : اول نماز بخوانیم . یکی از بچه ها گفت : اینجا خطرناک است ، بهتر است وقتی به جای امنی رفتیم نماز بخوانیم . شهید باقری در جواب گفتند : کسی که به جبهه می آید نماز اول وقت را رها نمی کند . سپس خود شروع به خواندن نماز کرد . آتش دشمن بر سر ما لحظه ای قطع نمی شد . ما وحشت زده شده بودیم ولی او به آرامی و بدون عجله نمازش را می خواند . نمازش سرشار از لذت و عشق به خدا بود . ساده زیستی شب بعد از شهادت آن بزرگ سردار سپاه اسلام به منزلش که در دزفول اجاره کرده بود ، رفتم . خانه کوچکی بود ، وسایل اتاقش محدود می شد به یک زیلو دو پتو و چند لباس که برای همسر و فرزندش بود . با دیدن این وضع گریه ام گرفت . باورم نمی شد که زندگی یک فرمانده لشگر این چنین ساده باشد . صرفه جویی از منطقه عملیاتی که برمی گشتیم ، یک نفر نظرمان را جلب کرد . او فشنگهایی را که روی زمین ریخته شده بود ، جمع میکرد و در داخل سطلی که در دست داشت ، می ریخت . تعجب کردیم چون در اوضاعی که بچه ها حتی یک تانک عراقی را نادیده می گرفتند و اسلحه های زیادی را که در اطراف ریخته شده بود رها می کردند ، این فرد چرا فشنگ ها را جمع می کند؟ جلوتر رفتیم شهید حسن باقری بود . وقتی متوجه نگاههای متعجب ما شد رو به ما کرده و گفت : حیف است اینها روی زمین بماند ، باید علیه صاحبانش بکار گرفته شود . احساس مسئولیت هنگامی که همسرش را به بیمارستان برده و منتظر تولد فرزندش بود . از تهران تماس گرفتند و به او گفتند که جلسه مهمی در پیش است ، لذا خوب است که ایشان نیز برای شرکت در جلسه به تهران بروند . همین که متوجه شدم قصد حرکت به تهران را دارد به او گفتم : شما امروز بچه دار می شوید ، بهتر است اینجا بمانید ، شاید وجودتان لازم باشد . ولی ایشان در جواب گفتند : خدایی که بچه داده خودش هم کارهایش را انجام می دهد در ضمن بیمارستان هم پزشک دارد و هم پرستار نیازی به من نیست سپس بدون هیچ معطلی راهی تهران شد . همانطور که گفته بود در تولد فرزندش هیچ مشکلی پیش نیامد . 👇👇