eitaa logo
واجب فراموش شده 🇵🇸
1.1هزار دنبال‌کننده
10.7هزار عکس
4هزار ویدیو
124 فایل
💕 #خُداونـدا #بی_نگــاهِ لُطفــــِ #تــــُ هیچ ڪاری #بـــــِ سامان نمیرِسَــد 😍 نگــاهَـــت را از مــا نَــگـــیـر 🌸 ارتباط با مدیر کانال ↶ ↶ @man_yek_basiji_hastam 🌸 تبادلات ↶ ↶ @Sarbazeemam110
مشاهده در ایتا
دانلود
واجب فراموش شده 🇵🇸
🌷 ۹ بهمن سالروز شهادت مغز متفکر اطلاعات نظامی و عملیاتی سپاه، اولین فرمانده لشکر پنج نصر، معاون نیرو
شهید غلامحسین افشردی مورخ ۲۰ اسفند ۱۳۳۴ مصادف با ولادت امام حسین (علیه السلام) در خانواده ای مذهبی در شهر تهران پا به عرصه وجود گذاشت . مادرش با شغل خیاطی و پدرش با کارگری در یک خانه استیجاری به تربیت دینی این نوزاد پرداختند . در هنگام تولد اندام لاغر و ضعیفی داشت . نامش را غلامحسین گذاشتند تا به احترام و عظمت مولایش حسین (علیه السلام) خداوند سلامتی اش را تضمین کند . بعد از ابتلا به چندین بیماری خطرناک از جمله دیفتری و سیاه سرفه از دام این بیماری ها نجات یافت و دوران پر مخاطره ای را پشت سر گذاشت . در سن دو سالگی همراه خانواده اش راهی زیارت مولایش امام حسین (علیه السلام) شد .او در کودکی به خواندن نماز و فرائض دینی علاقه شدیدی داشت . یکی دیگر از ویژگی های بارز او که در کودکی داشت نظم بود که حرف اول را در زندگانی اش می زد . اخلاق نیکوی وی باعث شده بود وقتی هم سن و سالانش با او صحبت می کردند احساس می کردند که با فردی بزرگتر از خود سر و کار دارند . فعالیتهای دینی و سیاسی اش را از دوره دبیرستان شروع کرد . مسئولین مدرسه برای این که آتش انقلابی که در سینه حسین روشن شده بود شعله ورتر نشود اقدام به خاموش کردن این آتش در درون حسین می نمودند و مداوم او را اذیت می کردند حتی یک بار هم که مادرش به مدرسه رفته بود در حضور او به صورت حسین سیلی زده بودند تا از کارهایش دست بردارد . اما حسین زینب وار به راه خویش ادامه می داد . بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در فروردین ماه ۵۸ تصمیم به تحصیل در رشته علوم انسانی گرفت و بعد از دو هفته مطالعه در رشته حقوق قضایی دانشگاه تهران قبول شد . در کنار تحصیل کار در روزنامه جمهوری اسلامی را شروع کرد و بعد از یکسال در سال ۵۹ وارد اصلاعات سپاه شد . برای او نام مستعار حسن باقری را انتخاب کردند . وظیفه او شناسایی گروهک ها بود . زمانی که دشمنان بعثی عراق به سرزمین اسلامی مان حمله کردند ، حسین مبارزه در جبهه فرهنگی و سیاسی را رها کرده و وارد جهاد در راه خدا شد . بعد از مدتی با بروز لیاقت و خصوصیات منحصر به فرد خود در ردیف فرماندهان سپاه قرار گرفت . در دی ماه سال ۵۹ مسئولیت یکی از معاونت های ستاد عملیات جنوب به وی سپرده شد . در عملیات امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ، الله اکبر ، فتح و دهلاویه نقش به سزایی ایفا کرد . همچنین در عملیات ثامن الائمه محورهای دارخوین و جاده ماهشهر را هدایت می نمود . در عملیات طریق القدس از طرف سپاه به عنوان فرمانده لشگر نصر و در عملیات آزادسازی خرمشهر فرمانده قرارگاه مشترک عملیاتی انتخاب شد . او در تصرف شلمچه و خرمشهر فعال ترین و سخت ترین وظایف را عهده دار بود . آخرین مسئولیتی که به حسین واگذار شد جانشین فرماندهی یگان زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود . سرانجام در ۹ بهمن سال ۱۳۶۱ هنگامی که دوستان حسین برای دیدار امام به تهران عزیمت کرده بودند او و چند تن دیگر برای شناسایی محور عملیاتی والفجر ( فکه – چزابه ) به منطقه رفتند و در این شناسایی چون سالار کربلا ، غریبانه جان سپردند و با خون خود کربلای فکه را گلگون کردند . 👇👇
واجب فراموش شده 🇵🇸
شهید غلامحسین افشردی مورخ ۲۰ اسفند ۱۳۳۴ مصادف با ولادت امام حسین (علیه السلام) در خانواده ای مذهبی د
برگی از دفتر خاطرات شهید: نماز اول وقت برای ترمیم سنگرها رفته بودیم که وقت نماز شد . شهید باقری گفتند : اول نماز بخوانیم . یکی از بچه ها گفت : اینجا خطرناک است ، بهتر است وقتی به جای امنی رفتیم نماز بخوانیم . شهید باقری در جواب گفتند : کسی که به جبهه می آید نماز اول وقت را رها نمی کند . سپس خود شروع به خواندن نماز کرد . آتش دشمن بر سر ما لحظه ای قطع نمی شد . ما وحشت زده شده بودیم ولی او به آرامی و بدون عجله نمازش را می خواند . نمازش سرشار از لذت و عشق به خدا بود . ساده زیستی شب بعد از شهادت آن بزرگ سردار سپاه اسلام به منزلش که در دزفول اجاره کرده بود ، رفتم . خانه کوچکی بود ، وسایل اتاقش محدود می شد به یک زیلو دو پتو و چند لباس که برای همسر و فرزندش بود . با دیدن این وضع گریه ام گرفت . باورم نمی شد که زندگی یک فرمانده لشگر این چنین ساده باشد . صرفه جویی از منطقه عملیاتی که برمی گشتیم ، یک نفر نظرمان را جلب کرد . او فشنگهایی را که روی زمین ریخته شده بود ، جمع میکرد و در داخل سطلی که در دست داشت ، می ریخت . تعجب کردیم چون در اوضاعی که بچه ها حتی یک تانک عراقی را نادیده می گرفتند و اسلحه های زیادی را که در اطراف ریخته شده بود رها می کردند ، این فرد چرا فشنگ ها را جمع می کند؟ جلوتر رفتیم شهید حسن باقری بود . وقتی متوجه نگاههای متعجب ما شد رو به ما کرده و گفت : حیف است اینها روی زمین بماند ، باید علیه صاحبانش بکار گرفته شود . احساس مسئولیت هنگامی که همسرش را به بیمارستان برده و منتظر تولد فرزندش بود . از تهران تماس گرفتند و به او گفتند که جلسه مهمی در پیش است ، لذا خوب است که ایشان نیز برای شرکت در جلسه به تهران بروند . همین که متوجه شدم قصد حرکت به تهران را دارد به او گفتم : شما امروز بچه دار می شوید ، بهتر است اینجا بمانید ، شاید وجودتان لازم باشد . ولی ایشان در جواب گفتند : خدایی که بچه داده خودش هم کارهایش را انجام می دهد در ضمن بیمارستان هم پزشک دارد و هم پرستار نیازی به من نیست سپس بدون هیچ معطلی راهی تهران شد . همانطور که گفته بود در تولد فرزندش هیچ مشکلی پیش نیامد . 👇👇
واجب فراموش شده 🇵🇸
برگی از دفتر خاطرات شهید: نماز اول وقت برای ترمیم سنگرها رفته بودیم که وقت نماز شد . شهید باقری گفتن
مسئولیت ها: · جانشین فرماندهی یگان زمینی سپاه پاسداران · فرماندهی قرارگاه مشترک عملیاتی · فرماندهی لشگر نصر سپاه · فرمانده قرارگاه کربلا گزیده ای از وصیت نامه شهید غلامحسین افشردی ( حسن باقری ) در این موقعیت زمانی و مکانی ، جنگ ما جنگ کفر است و هر لحظه مسامحه و غفلت ، خیانت به پیامبر (صلی الله علیه و آله) و امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و پشت پا زدن به خون شهداست . ملت ما باید خودش را آماده هر گونه فداکاری بکند … در چنین میدان وسیع و این هدف رفیع انسانی و الهی جان دادن و مال دادن و فداکاری امری بسیار ساده و پیش پا افتاده است و خدا کند که ما توفیق شهادت متعالی در راه اسلام و با خلوص نیت پیدا کنیم … … در مورد درآمدها چیزی به آن صورت ندارم . همین بضاعت مزجاه را هم خمسش را داده ام و بقیه را هم در راه کمک رساندن به جنگجویان و سربازان اسلام با سپاه کفر خرج کنند … 👇👇
🌷 در وصیت نامه : ⚠️خواهرم، نگذار به اسم پوشش را از تو بگیرند‼️ ✨انس با قرآن، توسل به ائمه اطهار (ع)، حفظ بیت‌المال، دنباله‌ روی از نهضت عاشورا، ولایت‌مداری، حفظ انقلاب، امر به معروف و نهی از منکر، تولّی و تبری و نیز حفظ حجاب و عفاف، از جمله مواردی است که اکثر شهدا در وصایا و دست‌ نوشته‌­های خود به آن اشاره داشته‌­اند. ⚘شهید «علی رضا ملازاده» : من اکنون فریاد برمی­‌آورم که «خواهرم حجابت را، حجابت را حفظ کن، خواهرم نگذار پوشش را از تو بگیرند، نگذار به اسم آزادی زن، با تو و دیگر خواهرانم همانند «شئ» رفتار کنند ⚘شهید «مهدی باغیشنی»: خواهرانم! شما با حجاب خود مشت محکمی بر دهان ابرقدرت­‌ها بکوبید و بگوئید‌ «ای از خدا بی‌خبران! ما مانند حضرت زهرا (س) و حضرت زینب کبری (س) هستیم و هرگز از راهی که آنان رفته‌اند، برنمی‌گردیم و با تمام توان راه آن‌ها را ادامه می‌دهیم » ⚘شهید «علی اکبر بشنیجی»: «خواهرانم! همان‌طور که ما در جبهه­‌ها با این دشمن کافر می‌جنگیم، شما نیز به نوبه­‌ خود با صبر و بردباری و با حجاب و پوشش خود با دشمنان داخلی بجنگید، زیرا پیروزی از آن ماست. ⚘شهید «رضا بکائیان»: خواهران با حفظ عفت و پاکدامنی و حجاب­‌شان، موجب عزت و سربلندی انقلاب اسلامی باشند و این مسئله یکی از تکالیف مهم آن‌­هاست. ⚘شهید «علی‌رضا حسینی»: خواهران گرامی! از شما می‌خواهم با حفظ حجاب و رعایت عفاف در پشت جبهه‌ها، جهاد اکبر کنید و با توطئه­‌های شوم کافران ملحد بجنگید، این خواهران مبارز هستند که با حفظ حجاب دین اسلام را زنده و پا بر جا نگه داشته‌­اند و این راه را می­‌توانند مانند حضرت زینب (س) با صلابت ادامه دهند. ⚘شهید «محمدعلی صمدی»: «خواهران گرامی! حجاب شما برتر از خون شهیدان است و دشمن پیش از آن‌که از خون شهید به هراس آید، از حجاب کوبنده­‌ تو وحشت دارد.
🔵 نشانه ی اول مؤمنان، امر کردن به معروف بر اساس این آیه، اولین نشانه ی مؤمنان «امر کردن به معروف» است: يأمرون بالمعروف، این علامت مؤمن است! یعنی نمیتوان مؤمنی را یافت که نکند، اگر مؤمن اهل امر به معروف نبود یا امر به معروف را واجب ندانست، باید در ایمان او تردید کرد! چرا که این آیه، امربه معروف را صفت مؤمن معرفی میکند، مرحوم شیخ طبرسی در بیان جالبی میفرماید: از این آیه استفاده میشود که این دو، واجب کفایی نیستند، بلکه واجب عینی اند و بر گردن همگانند، یعنی بر تمام آحاد، بر مرد و زن واجب است: «إن الأمر بالمعروف والنهي عن المنكر من فروض الأعيان» 🔴 نشانه ی دوم مؤمنان، نهی کردن از منکر نشانه ی دوم مؤمنان نهی کردن از منکر، است: وينهون عن المنكر، یعنی مؤمنان به فرمان دادن به خوبیها بسنده نمیکنند، بلکه مردم را از بدی ها نیز بازمیدارند! این دو واجب باهم ملازمند و کمک کار همند، اگر در جامعه ای فقط امر به معروف شود یا تنها به بسنده شود، مفید نخواهد بود! اگر مردم همدیگر را به کارهای خوب تشویق کنند، ولی از کارهای بد باز ندارند یا به عکس عمل کنند، جامعه خنثی خواهد بود و پیشرفتی نخواهد داشت، این دو باید با هم باشند. 📘منبع: کتاب تفسیر سوره برائت، نوشته ی حضرت آیت الله خامنه ای، صفحه467 به نهضت آمرین بپیوندید👇 @Vajebefaramushshode
🔵 نشانه ی اول مؤمنان، امر کردن به معروف بر اساس این آیه، اولین نشانه ی مؤمنان «امر کردن به معروف» است: يأمرون بالمعروف این علامت مؤمن است! یعنی نمیتوان مؤمنی را یافت که نکند، اگر مؤمن اهل امر به معروف نبود یا امر به معروف را واجب ندانست، باید در ایمان او تردید کرد! چرا که این آیه، امربه معروف را صفت مؤمن معرفی میکند، مرحوم شیخ طبرسی در بیان جالبی میفرماید: از این آیه استفاده میشود که این دو، واجب کفایی نیستند، بلکه واجب عینی اند و بر گردن همگانند، یعنی بر تمام آحاد، بر مرد و زن واجب است: «إن الأمر بالمعروف والنهي عن المنكر من فروض الأعيان» 🔴 نشانه ی دوم مؤمنان، نهی کردن از منکر نشانه ی دوم مؤمنان نهی کردن از منکر، است: وينهون عن المنكر، یعنی مؤمنان به فرمان دادن به خوبیها بسنده نمیکنند، بلکه مردم را از بدی ها نیز بازمیدارند! این دو واجب باهم ملازمند و کمک کار همند، اگر در جامعه ای فقط امر به معروف شود یا تنها به بسنده شود، مفید نخواهد بود! اگر مردم همدیگر را به کارهای خوب تشویق کنند، ولی از کارهای بد باز ندارند یا به عکس عمل کنند، جامعه خنثی خواهد بود و پیشرفتی نخواهد داشت، این دو باید با هم باشند. 📘منبع: کتاب تفسیر سوره برائت، نوشته ی حضرت آیت الله خامنه ای، صفحه467 به نهضت آمرین بپیوندید👇 •❥🌼━┅┄┄ @Vajebefaramushshode
واجب فراموش شده 🇵🇸
╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃 ┗╯\╲ 📚 #از_یاد_رفته_۱ 🔰 #قسمت_دهم خوانندگی در تاکسی 🚕 ✍ با دوتا از رف
╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃 ┗╯\╲ 📚 🔰 زنِ توی خیابان، یا همان زنِ توی ماهواره 📡 ✍ یک شب خواهرم به اتفاق خانواده‌اش اومده بودن خونمون و بعد از حال و احوال کردن شروع کرد به گفتن داستان اختلاف زن و شوهری که اومده بودن پیشش برای مشاوره البته خواهرم عادت نداره بحث‌های زناشویی رو که توی مشاوره‌ها پیش میاد، برای دیگران تعریف کنه، اما این دفعه رو به خاطر جالب بودنش گفت. 🫠 حالا داستانو از زبان خواهرم می‌گم: وقتی نزدیک خانمه شدم، ناله و نفرینش رو شروع کرد، مرد و همسرش حدود ۲۵ سال سن داشتند، پرسیدم قضیه چیه؟ اختلافتون سر چیه؟ 🤔 خانمه گفت: خانم دکتر، در بی بند و باری این مرد همین بس که توی خیابان، خودش زن‌های مردم رو به من نشون می‌ده و مثلا می‌گه موی فلانی را ببین، سر و وضع فلانی را نگاه کن!😨 آیا درسته که من همسر اون باشم، ولی اون چشمش به زن‌های دیگه باشه ⁉️😠 مسلما انتظار داشت که من هم ازش حمایت کنم و رو کنم به آقا و بگم: ای مرد...! این چه کاریه می‌کنی؟! اما واکنشم باعث بهت اونها شد ... خیلی راحت و با اطمینان گفتم: خانم اینکه شما می‌گید که ایرادی نیست، خیلی هم خوبه‼️ ⬅️ این قسمت ... به ما بپیوندید👇 •❥🌼━┅┄┄ @Vajebefaramushshode
واجب فراموش شده 🇵🇸
╲\╭┓ ╭‌🌺🍂🍃 ┗╯\╲ 📚 #از_یاد_رفته_۱ 🔰 #قسمت_دوازدهم کادویی برای زندگی 🎁 ✍ تولد دختر
╲\╭┓ ╭‌🌺🍂🍃 ┗╯\╲ 📚 🔰 شیخ حسین در مشروب فروشی‌ 🥂 ✍ ای از : یک بار زمان شاه وارد یک مشروب فروشی شدم، با همین عبا و عمامه! 👳‍♂ دیدم سر تمام میزها مشروب است 🍷 یک عده‌ای مشغول نوشیدن و یک عده‌ای مست هستند 😵‍💫 و یک عده هم تازه نشسته‌اند 🤦‍♂️ من که وارد شدم، صاحب کافه گفت: آقا اشتباه آمده‌اید ‼️😎 _گفتم: نه برادر، اشتباه نیامده‌ام، آدرس گرفتم و درست آمدم، مگر اینجا فلان کافه نیست؟ 🧐 گفت: چرا! _گفتم: پس من درست آمدم. 🙂 گفت: فرمایشی دارید؟ _گفتم: یک کلام (آن زمان من ۳۳ ساله بودم و جوان!) من فقط یک کلمه می‌خواهم به تو بگویم، اما باید اول از تو بپرسم، آیا یهودی هستی؟ 🤔 گفت: نه!!! 😶 _مسیحی هستی؟ 🤔 گفت: نه!! مسلمانم! _گفتم: پس می‌توانم آن یک کلمه را به تو بگویم☝️ ⬅️ این قسمت ... به ما بپیوندید👇 •❥🌼━┅┄┄ @Vajebefaramushshode
واجب فراموش شده 🇵🇸
╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃 ┗╯\╲ 📚 #از_یاد_رفته_۱ 🔰 #قسمت_هفدهم 🔆 امام ۹ ساله ✍ این خاطره توسط آقا
╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃 ┗╯\╲ 📚 🔰 (بخش اول) عادت به نگاه گناه؛ با چاشنی ترس و سردرد 📍تهران- خیابان ولی‌عصر(عج) ✍ از محل کار برمی گشت، خسته بود و سرش درد می کرد 🤕 از پیاده رو به سمت ایستگاه BRT رفت و به شیشه‌ های کنار ایستگاه تکیه زد. به جای خاصی نگاه نمی کرد. نگاهش روی تابلوی مغازه های کنار خیابان می‌چرخید. ناگهان نگاه مردی همه‌ی توجهش را جذب خود کرد ...🤔 مردی که کنار پیاده رو به موتورش تکیه زده بود و به عابران نگاه می‌کرد، تعجبش از نگاه عمیق مرد به یک خانم چادری بود 😳 سرش درد می کرد اصلا حوصله تذکر دادن نداشت 😣 برای همین به وجدانش گفت: احتمالا اشتباه دیدی تهمت نزن به مردم! در همین لحظه دو خانم مانتویی با اوضاع نه چندان مناسب از جلوی مرد رد شدند، و مرد از افق تا افق با نگاهش بدرقه شان کرد ‼️ آن قدر واضح نگاه می‌کرد که نمی‌شد انکارش کنی، باز با خودش زیر لب غرغر کرد حال ندارم! سرم درد می‌کند! کمی هم ته دلش از هیکل گنده مرد می‌ترسید. برای بار سوم دختری با وضع نامناسب از جلویش رد شد و مرد انگار با نگاهش داشت صورت زن را لمس می کرد 🤭 اتوبوس هم آمده بود 🚌 اما دیگر خونش به جوش آمد 😡 اصلا جای گذشتن نداشت. رفت جلو🚶‍♂️ تاحالا چنین تذکری نداده بود! چند ثانیه با خودش به کلمات فکر کرد. از پشت دستش را روی شانه موتور سوار زد ... ... به ما بپیوندید👇🏻 •❥🌺━┅┄┄ @Vajebefaramushshode
واجب فراموش شده 🇵🇸
╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃 ┗╯\╲ 📚 #از_یاد_رفته_۱ 🔰 #قسمت_هجدهم (بخش دوم) عادت به نگاه گناه؛ با چاش
╲\╭┓ ╭‌🌺🍂🍃 ┗╯\╲ 📚 🔰 بخش اول امر به معروف یک شهید 🌷 ✍ معصومه دوست بسیار خوب و ساده‌ی من که در مدرسه و کلاس هم بودیم نسبت به حجاب خود تقیدی نداشت. بارها و بارها با او صحبت کردم که چادر بپوشد اما گوش نمی داد 😔 فصل امتحانات بود. ناگهان معصومه را دیدم رنگ پریده و صدای لرزان وارد مدرسه شد... 😰 از او سوال کردم چه اتفاقی افتاده؟ 🤔 گفت: الآن که از میدان شهدا به سمت مدرسه می آمدم تشییع جنازه ی یک شهید بود. من هم چند قدمی خواستم در تشییع جنازه‌ی شهید شرکت کنم. ناگهان آقایی از میان جمعیت بیرون آمد و گفت: خواهرم چرا حجابت را رعایت نمی‌کنی؟! 😔 اینها به خاطر ما و آسایش ما و دین ما مثل گل پر پر شده اند🥀 چرا این طور در خیابان ظاهر می‌شوید؟ خلاصه معصومه خیلی تحت تاثیر آن آقا قرار گرفته بود... 🥺 امتحانات خرداد ماه گذشت در تابستان هم خبری از هم نداشتیم. مهرماه در حیاط منتظر آمدن دوستانم بودم که ناگهان دیدم معصومه با یک چادر مشکی و حجاب کامل وارد مدرسه شد! 😮😍 از خوشحال در پوست خودم نمی‌گنجیدم‌. او را در آغوش گرفتم و به خاطر حجابش به او تبریک گفتم 💝 و پرسیدم: چه شد؟! هرچه ما گفتیم تو چادر نپوشیدی حالا چه اتفاقی افتاده...؟ 🤔 بعد از ساعتی که کنار هم بودیم بالاخره معصومه در مورد دلیل چادری شدنش صحبت کرد... ⬅️ این قسمت به ما بپیوندید👇🏻 •❥🌺━┅┄┄ @Vajebefaramushshode
واجب فراموش شده 🇵🇸
📚 #از_یاد_رفته_۱ 🔰 #قسمت_بیست_و_یکم من و آقای سی دی فروش! ✍ یه بار که داشتم از دانشگاه برمی‌گش
╲\╭┓ ╭‌🌺🍂🍃 ┗╯\╲ 📚 🔰 (بخش اول) عادت به نگاه گناه؛ با چاشنی ترس و سردرد 📍تهران- خیابان ولی‌عصر(عج) ✍ از محل کار برمی گشت، خسته بود و سرش درد می کرد🤕 از پیاده رو به سمت ایستگاه BRT رفت و به شیشه‌ های کنار ایستگاه تکیه زد. به جای خاصی نگاه نمی کرد. نگاهش روی تابلوی مغازه های کنار خیابان می‌چرخید. ناگهان نگاه مردی همه‌ی توجهش را جذب خود کرد ...🤔 مردی که کنار پیاده رو به موتورش تکیه زده بود و به عابران نگاه می‌کرد، تعجبش از نگاه عمیق مرد به یک خانم چادری بود😳 سرش درد می کرد اصلا حوصله تذکر دادن نداشت😣 برای همین به وجدانش گفت: احتمالا اشتباه دیدی تهمت نزن به مردم! در همین لحظه دو خانم مانتویی با اوضاع نه چندان مناسب از جلوی مرد رد شدند، و مرد از افق تا افق با نگاهش بدرقه شان کرد ‼️ آن قدر واضح نگاه می‌کرد که نمی‌شد انکارش کنی، باز با خودش زیر لب غرغر کرد حال ندارم! سرم درد می‌کند! کمی هم ته دلش از هیکل گنده مرد می‌ترسید. برای بار سوم دختری با وضع نامناسب از جلویش رد شد و مرد انگار با نگاهش داشت صورت زن را لمس می کرد🤭 اتوبوس هم آمده بود 🚌 اما دیگر خونش به جوش آمد😡 اصلا جای گذشتن نداشت. رفت جلو🚶‍♂️ تاحالا چنین تذکری نداده بود! چند ثانیه با خودش به کلمات فکر کرد. از پشت دستش را روی شانه موتور سوار زد ... ... به ما بپیوندید👇🏻 •❥🌺━┅┄┄ @Vajebefaramushshode
واجب فراموش شده 🇵🇸
📚 #از_یاد_رفته_۱ 🔰 #قسمت_بیست_و_سوم لعنت به هرچی پرستیژه! فرستنده: خانم 🧕 ✍ توی بانک یه دخت
📚 🔰 بخش اول گردنبند طلا ✍ تو مینی بوس ایستاده بودم که یه آقای هیکل درشتی سوار مینی بوس شد 👨‍🦰🚌 یه گردنبند طلا هم گردنش انداخته بود که کاملا روی تی شرت اومده بود و معلوم بود. داشتم فکر می‌کردم که چه جوری بهش بگم. خیلی سخت بود، بار اولم بود که به چنین موضوعی می‌خواستم تذکر بدم. گفتم نباید از دستش بدم. بالاخره تجربه‌ای می‌شه برای دفعه‌های بعد 👏 چند بار چشم تو چشم شدیم 👀 بهم گفت اون عقب جا هست برو بشین. گفتم نه همینجا خوبه 🙂 یه تیکه دستمال کاغذی به صورتش چسبیده بود. با اشاره بهش گفتم برش داره. این‌ها همه مقدمه شد برای حرف اصلی. گفتم بذار از طریق علمی وارد بشم نه شرعی! (البته حواسم بود که یه گوشه کنایه‌ای به دین هم بزنم.) رفتم کنارش و گفتم ... ⬅️ به ما بپیوندید👇 •❥🌼━┅┄┄ @Vajebefaramushshode