مستغرقِ صفاتِ خدا؛ عطرِ صبحگاه عارفِ به ذاتِ بی‌مَثَلِ حضرتِ اله والا مُخدّره، ثمرِ خاندانِ پاک از جان‌گذشته‌ دخترِ سردارِ کم‌سپاه تو پرتوی ز نورِ حسینی؛ سکینه‌ای! کورند از فروغِ تو این قومِ روسیاه از هر گلوی تشنه، سلامی به اهلِ عشق ای راوی حدیثِ جگرسوزِ قتلگاه! تو شاهدِ مصیبتِ تب‌خیزِ روزِ صبر؛ تو روضه‌خوانِ تشنگی و شورِ مهر و ماه مردانگی به مرد و زنی نیست مرتبط دستور نیست تا که بجنگی به رزم‌گاه سِنّی نداشتی و عجب پیر گشته‌ای از دیدنِ کشاکش آن روز عُمرکاه خورشید را به زیرِ سُمِ اسب دیده‌ای بر نیزه‌ها نشست سرِ ماه؛ آه، آه! فرمود:《لَا یُبایِعُ مِثلِی لِمثلِهِ》 ای طالبِ حماسه همین‌ست شاهراه! با اهلِ کوفه صحبتی از عاشقی مکن گشتند بنده‌ی هوسِ نام و مال و جاه آن‌روز غَرّه دشمن‌تان از ثواب بود امروز بسته است پر و بالِ ما گناه آزادگی، شهادت و ایثار از شما در های و هوی حادثه "ما هیچ؛ ما نگاه"