جز نورِ خدا در دلِ ظلمت، سحری نیست از صحبتِ بیگانه، امیدِ هنری نیست از بیتِ رسولِ دو سرا خیر طلب کن غیر از درِ این خانه -به مولا- خبری نیست جز پاک‌قدم بر سرِ این سفره نیاید این کوچه، تماشاگهِ هر بی‌پدری نیست بالای علی هست سزاوارِ خلافت این خرقه، برازنده‌ی شخصِ دگری نیست خورشیدِ جهان‌تاب کجا شعله‌ی کم سو؟! این تا به ابد هست و از آن هیچ اثری نیست این بیشه، کنامِ اسداللهِ غیورست هشدار که آبشخور هر گاو و خری نیست او حصنِ حصین‌ست و جهان، عرصه‌ی جنگ‌ست بنشین که کنارِ نفسِ او خطری نیست