هدایت شده از یا کریم
طرب، گاهی نگاهی باوقار و نازنین دارد نشاط اینجا نوائی آشنا و دل‌نشین دارد گلابِ قمصر اینجا لُنگ می‌اندازد از خواری که عطرش مُشک ناب از نافه‌ی آهوی چین دارد خدا در ذوقِ خَلقِ جلوه‌ای دیگر به‌ کار آمد مَلَک، شوقِ تماشای امامِ پنجمین دارد سلام‌اش داده ختم‌المرسلین با لُکنتِ "جابر" که این‌ اندازه مِهر احمدی را در رهین دارد سخاوت از حسَن؛ غیرت، حسین و زهد از زهرا شجاعت از علی و نورِ علم از یاءوسین دارد چنان در وَجد می‌آید پدر از دیدن روی‌اش که گویا در کنارش ماه، زین‌العابدین دارد خلیل: آوند گیسوی‌اش؛ کلیم: آواره‌ی کوی‌اش امامِ باقرست و نقشِ شاهی بر نگین دارد به‌شوقم از چنین زلفی! بنازم این‌چنین لطفی! که الحق نُزهت او صد درود و آفرین دارد به دانش‌گاه توحیدی: هزاران‌مَردِ دانش‌مند- نجیب و درس‌خوان و با کمالات و متین دارد "اَبان" در دست دارد رمزِ کشفِ علمِ مشکل را "زُراره" کیمیا و "ابن‌ حیّان" ذرّه‌بین دارد خدا بر خویش می‌نازد که محبوبی چنین مومن- میانِ بندگانِ صالح‌اش روی زمین دارد به راه کسبِ رزقِ خویش دارد بیل بر دوش‌اش ندارد شرم از این بابت که نعلینی گِلین دارد زراعت می‌کند با نیّتِ قرب خدا بی‌شک که روزیِ عیالِ خویش از کدّ یمین دارد به کُنجِ خانه‌ی درویشی‌اش عرش‌ست آویزان به محراب دلِ دریایی‌اش حبل‌المتین دارد تعجب نیست دشمن -در کمال قدرت و شوکت- همیشه جان او را بی‌بهانه در کمین دارد!