باران گرفت و چشمهی کوثر روانه شد
بلبل به باغ آمد و گرمِ ترانه شد
آمد کسیکه صبرِ خدا را نشانه شد
دشتِ کویرِ عاطفه را آبودانه شد
از پشتِ لحظههای تجّرد زنی رسید
تاریخ کمکسی به چنین عزمِ جزم دید
دختر مگو! بگو : گُلِ بُستانِ کردگار
خواهر مگو! بگو : سخنِ سبزِ روزگار
مادر مگو! بگو : سببِ خلقتِ بهار
خاتونِ دهر و زاهدهی عارفهتبار
مبهوت شد حماسه از اعجازِ نامِ او
در حیرتاند اهلِ ولا از قیامِ او
زینب: یگانهدخترِ ممتازِ مرتضی ست
او آشنای کوچهی توحیدِ کبریاست
زیباترین تجلّیِ تصویرِ کربلاست
از هر چه عجز و ذلّت و بیچارگی رهاست
زینب: عقیلهایست که از خانومان گذشت
حتی به راه مکتبش از خیرِ جان گذشت
عاشق مگو! که عشق، حقیرست در بَرش
عاشق شدهست عاشقِ عشق برادرش
آیینهای گذاشته حق در برابرش
عشقی که هست مرحمتِ حیِّ داورش
آخر کجاست مَحرمِ این وادیِ غیور
بیطاقتیم ما همه در عشق، او صبور...
▫️
بانو! بگیر از دل ما اضطراب را
هموار کن مسیر پر از پیچوتاب را
بیدار کن تمامیِ دلهای خواب را
بشکن به چشم ما اثراتِ سراب را
ما از الَست طایفهای عشقمحوریم
شکرِ خدا که در دو جهان، خاکِ این دریم
ما را مدافعانِ حریمت نوشتهاند
از سائلانِ فیضِ قدیمت نوشتهاند
مدیونِ خاندانِ کریمت نوشتهاند
از مخلصانِ شانِ عظیمت نوشتهاند
از فتنههای دوزخیان، زار و خستهایم
در انتظارِ مهدیِ زهرا نشستهایم
#امید_امیدزاده