صاحبعزا !
امشب نگران میشود ..
بیشتر از همهی ما ..
برای آرامشِ نگاهِ نگرانش ..
دعا کنیم ..
ورودیه !
او خیلی وقت است آمده ..
ما نرسیدیم هنوز ..
کربلا !
انگار کسی
نمیخواست باور کند
روزش رسیده ..
اول گفتند : ماریه..
خودش که میدانست
دوباره پرسید
بعد گفتند : طف ..
هنوز دل حرمش آرام بود تا ..
گفتند : کربلا !
و اهل حرم
شنیدند از پناهِشان
که میگوید :
اعوذ بالله من الکربِ و البلاء !
و شنیدن چنین جملهای
از تکیهگاه و پناهِ آدمی ..
سنگین است ...
نگران !
این واژه دو مفهوم دارد
مفهوم اوّل ... نگاه است..
نگاهی که خیره میماند ..
مفهوم دوّم ... آشوب است
آنچه آرامش را برهم میزند..
نگاه دوخته بود به همراهِ همیشهش ..
اولیاء مخدره دلنگران بود ..
و دلنگرانی ... سختتر است از نگرانی ..
و شاید در پسزمینهی آن نگاه ..
خاتونی سهساله را ..
روی دوش پرچمدار کاروان میدید ..
نگران بود نگاهش ..
چه آن دمی که رسید ..
چه ده روز بعد ..
حوالی ساعت سه ..
تاریخ نوشته و ..
همهی میگویند :
نگاهِ ابی عبدالله
نگران بوده !
#به_قلم_غریب
#روز_دوم
#محرم_الحرام_۱۴۴۵