هدایت شده از هیئت مجازی
صاحب عزا !
رسم است ..
دمِ در میایستد تا ..
همه محضرش..
عرض تسلیت داشته باشند ..
شاید آمده بود امشب !
برای آرامش قلبِ حزینش دعا کنیم ...
رخت عزا !
هرسال همین موقع ..
آدمها یك رنگ میشوند ..
رنگِ عشق !...
هزار سال گذشت از حکایت مجنون
هنوز مردم صحرانشین سیهپوشاند ..
رجعت !
هرسال این موقع ...
آدمها برمیگردند ..
تا نسیم عشق دوباره
به جآنشان بنشیند ..
چشمها !
چشمهایی که خیسِ بارانِ عشقند
زلالترند ... دیدنیترند ...
دستها !
دستکشیدن به کتیبهها ..
انگار خاطراتت را نوازش میکنی ..
تسبیح تربت دست گرفتن ...
همین شبِ اول
خودش میآید به استقبالت و..
دستهایت را میگیرد ..
چای !
داغی عشق را
میچشاند به قلب
اولین جرعه و بعد ..
شنو حکایتِ مستی
که چای مینوشد ..
هیئت !
قلبهای پراکنده را
دور خودش جمع میکند ..
این خاصیتِ عشق است ..
اشك !
قلبت را ..
به همراه تمام حرفهایی
که به زبان نمیآیند ..
قطره قطره ..
مینشانی روی گونهت ..
و او ناگفته .. میخواند ...
پرچم !
باد میخورد به پرچمش ..
تا دلها را تکان دهد..
با پرچم ِ ریحانه زندهم ..
روضه !
شمع را آتش آب میکند ..
قلب عاشق را غم معشوق ...
شور !
دستهایت را بالا بگیر ..
تا بگیرد دستهایت را ..
هروله کن ...
تا ببیند نفسنفس میزنی
سینهزنی !
عاشقها وقتی داغ معشوق میبینند
مدام به قلبشان میکوبند ..
برای احیاء کسی که رو به موت است
به قفسه سینهش ضربه میزنند ..
تا قلب به خودش بیاید و ..
بتپد !...
سینه میزنند تا ضربان بگیرد
قلبهای مردهی روزگار دور از او ..
لطمه !
باید برای این روی سیاه ..
کاری کرد ..
تا لایق نگاهِ محبوب شود ..
ذکر !
نامش مسبب جلوات جنون شود ..
نفس !
یك نفس راحت بکش رفیق ..
ما دوباره رسیدیم به
شبِ اول محرم عزیزمان !
نیّت !
ما برای حسین میمیریم
مرد حرفش دوتا نخواهد شد !
#به_قلم_غریب
#روز_اول
#محرم_الحرام_۱۴۴۵
@Heyate_Majazii
هدایت شده از هیئت مجازی
صاحبعزا !
امشب نگران میشود ..
بیشتر از همهی ما ..
برای آرامشِ نگاهِ نگرانش ..
دعا کنیم ..
ورودیه !
او خیلی وقت است آمده ..
ما نرسیدیم هنوز ..
کربلا !
انگار کسی
نمیخواست باور کند
روزش رسیده ..
اول گفتند : ماریه..
خودش که میدانست
دوباره پرسید
بعد گفتند : طف ..
هنوز دل حرمش آرام بود تا ..
گفتند : کربلا !
و اهل حرم
شنیدند از پناهِشان
که میگوید :
اعوذ بالله من الکربِ و البلاء !
و شنیدن چنین جملهای
از تکیهگاه و پناهِ آدمی ..
سنگین است ...
نگران !
این واژه دو مفهوم دارد
مفهوم اوّل ... نگاه است..
نگاهی که خیره میماند ..
مفهوم دوّم ... آشوب است
آنچه آرامش را برهم میزند..
نگاه دوخته بود به همراهِ همیشهش ..
اولیاء مخدره دلنگران بود ..
و دلنگرانی ... سختتر است از نگرانی ..
و شاید در پسزمینهی آن نگاه ..
خاتونی سهساله را ..
روی دوش پرچمدار کاروان میدید ..
نگران بود نگاهش ..
چه آن دمی که رسید ..
چه ده روز بعد ..
حوالی ساعت سه ..
تاریخ نوشته و ..
همهی میگویند :
نگاهِ ابی عبدالله
نگران بوده !
#به_قلم_غریب
#روز_دوم
#محرم_الحرام_۱۴۴۵