ا ﷽ ا
#روضه /۱۳۸
🔸حبیب بن مظاهر
🔸🔶《السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حَبِيبَ بنَ مُظاهِرِ الأَسَدِىٖ وَ رَحْمَةُ اللّٰهِ وَ بَرَكاتُهُ》🔶🔸
✅امام حسین(ع) وقتی به کربلا رسید، نامه ای به حبیب بن مظاهر در کوفه نوشت.
📋《بِسمِ اللهِ الرَّحمَنِ الرَّحِیمِ
مِنَ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ(ع) إلَی الرَّجُلِ الفَقِیهِ حَبِیبِ بنِ مَظَاهِرِ الأسَدِیّ!
أمَّا بَعدُ فِإنَّا قَد نَزَلنَا کَربَلَا وَ أنتَ تَعلَمُ قرَابَتَنَا مِن رَسُولِ اللهِ(ص) فَإِن أرَدتَ نُصرَتَنَا فَاقدِم إلَینَا عَاجِلاً》
♦️به نام خداوند بخشنده و مهربان!
از حسین بن علی(ع) به مرد فقیه حبیب ابن مظاهر اسدی!
ما وارد کربلا شدیم تو هم که نزدیکی ما را به پیغمبر می دانی! پس اگر می خواهی ما را یاری کنی، سریع خودت را به کربلا برسان!(۱)
حبیب بعد از دریافت نامه، به همراه مسلم بن عوسجه، از کوفه به سوی امام حسین(ع) رهسپار شد و روزها از چشم جاسوسان و مأموران ابن زیاد پنهان میشدند و شبها حرکت میکردند، سرانجام روز هفتم محرم، در کربلا، به کاروان امام(ع) پیوستند.(۲)
حبیب با رسیدن به کربلا همین که مشاهده نمود یاوران امام اندک و دشمنان او بسیارند، به امام حسین(ع) عرض کرد :
در این نزدیکی، قبیلهای از «بنی اسد» هستند، اگر اجازه دهید پیش آنها رفته، آنان را به یاری شما دعوت کنم، شاید خداوند هدایتشان کند.
بعد از اینکه حضرت(ع) اجازه داد، با عجله خود را به آنان رسانید و شروع به نصیحت و موعظه کرد، اما عمرسعد با فرستادن سپاهی، مانع از پیوستن آنان به امام(ع) شد.(۳)
در صبح روز عاشورا، امام حسین(ع) حبیب را فرمانده جناح چپ و زهیر بن قین را در جناح راست و حضرت ابوالفضل(ع) را با پرچم در قلب لشکر قرار داد.
حبیب با آن سن زیاد همچون یک قهرمان شمشیر میزد.
حبیب در میدان این چنین رجز خواند :
📋《اقْسِمُ لَوْ کُنَّا لَکُمْ أَعْداداً،
أَوْ شَطْرَکُمْ وَلَّیْتُمْ الأَکْتاداً،
یا شَرِّ قَوْمٍ حَسَباً وَآداً،
وَشَرَّهُمْ قَدْعُلِمُوا أَنْداداً،
وَیا أَشَدَّ مَعْشَرٍ عِناداً》
♦️به خدا سوگند! اگر ما به شمار شما یا نیمی از شما بودیم، گروه گروه فراری میشدید ای بدترین مردم از نظر نسب و ریشه و نیرو! دانسته شد که از لحاظ پستی و دنائت، همه مانند هم هستید.
و ای گروهی که از تمام مردم عناد و دشمنیتان بیشتر و شدیدتر است.(۴)
تا اینکه در حین رزم شخصی به نام بُدیل بن صریم به او حمله کرد و با شمشیری بر فرق او زد، دیگری با نیزه به او حمله کرد، تا اینکه حبیب از اسب بر زمین افتاد، محاسن او با خون سرش خضاب شد.
امام حسین(ع) خود را به بالین او رساند در حالی که حبیب به امام(ع) عرض کرد :
📋《أَحْتَسِبُ نَفْسِي وَ حُمَاةَ أَصْحَابِي》
♦️پاداش خود و یاران حامی خود را، از خدای تعالی انتظار میبرم.(۵)
قبیله بنی اسد که در نزدیکی کربلا به سر می بردند، هنگام دفن شهیدان کربلا، حبیب را، که از بزرگان و مورد احترام آنان بود، در نزدیکی متری قبر امام حسین(ع) به طور مستقل و جداگانه به خاک سپردند.
{وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ}
📝شعر :
در عشق بازی از طفولیت نجیب است
یار غریبی های مولای غریب است
یک بار هم در کودکی جان داده بهرش
او زنده با انفاس یار و بوی سیب است
این پیر میدان دار مستان در حقیقت
بیمار عشق است و حسین او را طبیب است
او مز ی مردن برایش را چشیده
حالا چنین بر کنج میدان بی شکیب است
موی سفیدش تشنۀ خون است آری
او دومین تصویر از شیب الخضیب است
پیر است اما شیر، پیرش هم شجاع است
این عاشق دلداه عنوانش حبیب است
در کوی رندان پیش افتاده است در عشق
در سر هوای یاری خَدّالتریب است
از بین زوار حریم شاه او هم
از این شکوه عشق بازی با نصیب است
👤علی پور
📚منابع :
۱)مکاتیب الائمه میانجی، ج۳، ص۱۴۵
۲)تاریخ طبری، ج۵، ص۴۴۵
۳)الفتوح ابناعثم کوفی، ج۵، ص۹۰
۴)بحارالانوار مجلسی، ج۴۵، ص۲۷
۵)سفینه البحار محدث قمی، ج۲، ص۲۷
منبع: اسناد المصائب
#حبیب_بن_مظاهر
#انصار_الحسین علیه السلام
#روضه #فیش_روضه
•┈┈••✾••┈┈•
@yaraliagham