«اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم »
🌸قسمت۱۰۴
🔆باید یادآور شوم که
آقای حجتی در اوایل نوروز و پیش از آمدن آقای راشد تبعیدگاهش تغییر کرد و از ایرانشهر به سنندج که در آن فصل هوای خنک و لطیفی دارد منتقل شد وقتی در سنندج بود،
برایم نامه هایی میفرستاد و در آنها می نوشت: وقتی شما در گرمای ایرانشهر زندگی میکنید این هوای لطیف بر من حرام است.
🔆
در فروردین هوای ایرانشهر گرم شد. در همین ایام خانواده برای دیدار من به ایرانشهر آمدند. میثم شش ماهه بود برای خانواده امکان ماندن با من در ایرانشهر وجود نداشت چون از اوایل تابستان هوا در این شهر بشدت گرم میشد و تا ۵۳ درجه میرسد در خانواده کودکان خردسال داشتیم و خانه تجهیزات سرمایشی و وسایل آسایش نداشت؛ دو تا از بچه ها هم باید مدرسه میرفتند؛ لذا پس از دو هفته به مشهد بازگشتند.
🔆
اوایل با مردم شهر مراوده ای نداشتیم. با رئوفی و برادرش و تعداد کمی دیگر از افراد، جلسه کوچکی تشکیل میدادیم و بحث میکردیم. هر از چندگاه هم افرادی از زاهدان و قم و مشهد به دیدن ما می آمدند. پس از مدتی تماسهای فردی را با اشخاص، بویژه جوانان ، شروع کردم.
🔆
نخستین کسی از جوانان ایرانشهر که با او آشنا شدم، جوانی بود به نام« آتش دست ». او دانش آموز دبیرستانی بود و حدود شانزده سال داشت. پدرش از کسبه خرده پای شهر بود. از طریق او با جوانان همفکرش آشنا شدم. با آنها جلسه ای تشکیل دادیم که تا رفتن من از ایرانشهر ادامه داشت.البته آتش دست بعداً تحصیلاتش را ادامه داد و وارد دانشگاه شد. پس از انقلاب با خانواده و نامزدش پیش من آمد و من عقد ازدواجشان را خواندم. بعدها به جبهه رفت و به شهادت رسید؛ رحمة الله علیه.پدرش هنوز هم گاهی نزد من می آید.
🔆
تلاش کردم دایره فعالیتم را به بیرون از شهر گسترش دهم، چون در شهر چنین کاری مجاز نبود از سوی مردم «بزمان» شهری در ۱۰۰کیلومتری ایرانشهر است ،زمینه ای فراهم شد؛ لذا به اتفاق آقای حجتی با ماشین یکی از دوستان به آنجا رفتیم سفر ما به آنجا هفتگی یا دو هفته یک بار ادامه یافت. در آنجا نماز جماعت میخواندم و سخنرانی کوتاهی میکردم. مقامات محلی حساس شدند و راننده را زیر فشار قرار دادند. صاحب اتومبیل این موضوع را به ما نگفت، اما فهمیدیم او در مخمصه افتاده، و لذا برنامه رفتن به بزمان را قطع کردیم.
🔆
یکی از نخستین کارهای من در ایرانشهر، احياء مسجد آل الرسول بود؛ چون مسجد به حالت تعطیل درآمده بود. علت این مشکل این بود که بانی مسجد در ایرانشهر اقامت نداشت، بلکه در دهه اول محرم هر سال می آمد و مجلس روضه ای برپا میکرد و بعد از دهه برمیگشت و مسجد بدون استفاده ی قابل توجهی معطل باقی میماند.
🔆
متأسفانه انقسام مذهبی در ایرانشهر باعث شده بود مساجد اهل اسلام مسجد شیعیان جدا شود. اهل سنت مساجد کوچکی داشتند که هر کدام تعدادی نمازگزار داشت؛ اما شیعیان یک مسجد داشتند(مسجدال الرسول) که در طول سال معطل میماند. من
پیشنهاد احیاء مسجد را دادم و خیلیها تایید کردند با همکاری آقای راشد به اقامه نماز جماعت در آن پرداختم پس از نماز ده پانزده دقیقه برای مردم صحبت میکردم و در صحبتم مطالب را کوتاه و گویا میگنجانیدم نماز و این صحبت کوتاه از بلندگو پخش میشد.
🔆
این کار نقش مهمی در احیاء روحیه دینی در میان شیعیان داشت؛ کما اینکه در میان مؤمنان اهل سنت نیز که پایبندی به نماز و قرائت فصیح آن و تنوع سوره های قرآنی پس از حمد را میدیدند تاثیر مثبت داشت.
سپس به مردم پیشنهاد کردم که نماز جمعه برپا کنیم و این کار را کردیم. مردم در نماز جمعه شرکت میکردند؛ چنان که
بزرگ ترین نماز جمعه ایرانشهر بود آقای راشد به دلیل علاقه شدیدش به این نماز خود شخصاً اذان میگفت.
🌱کتاب «خون دلی که لعل شد» زندگی نامه مقام معظم رهبری
✅️@yek_nokte_az_bikaran