#قسمت_۵۶۸
#استاد_مسیحی
یوسف چمدانش را به حرکت در می اورد.
-نه نگران نباش..دیر نرسیدید ولی بیاید بریم که روده کوچیکه روده بزرگم رو خورد..
یاسی پوزخندی میزند.
-خوبه اون همه غذا خوردی تو هواپیما..
من و مسیح هم حرکت کردیم. یوسف با حرص میگوید.
-تو به اون دو لقمه میگی غذا؟
مسیح لبخند میزند.
-نگران نباش امروز قراره یک غذای بی نهایت خوشمزه بخوری..
یوسف یکدفعه از حرکت می ایستد.
-وای نگو...غذای خونگی..دستپخت فاطمه؟ اا یعنی فاطمه خانم؟
بی اختیار لبخند کمرنگی میزنم.
-بله..انشاءالله خوشتون بیاد..
مسیح لبخندی رویم میپاشد.
-حتما خوششون میاد..دستپخت ایشون بی نظیره...
زهرا علیپور✍
🍃
🌸🍃