#خاطره_شهید😍📒
________________
آمده بود مرخصی،☺️ سر نماز بود که صدای آخ شنیدم، 😖نمازش قطع شده، پرسیدم چی شد؟ گفت: «چیزی نیست» توی حمام باندهای خونی بود، نگرانش شدم، فهمیدم پایش گلوله خورده، زخمی است😷، دکتر گفته باید عمل شود تا یک هفته هم نمیتوانی باندش را باز کنی. باند را باز کرده بود تا وضو بگیرد. 😮
گریه کردم و گفتم: «با این وضع به جبهه میروی؟💔» رفیقش که دنبالش آمده بود، گفت: «نگران نباش خواهر، من مواظبشم😊» با عصبانیت گفتم😡: «اشکالی ندارد، بروید جبهه، انشاءالله پایت قطع میشود، خودت پشیمان میشوی و برمیگردی». 😕
علی بهم نگاه کرد و گفت: «ما برای دادن سر میرویم، شما ما را از دادن پا میترسانی؟!»؛ هیچ وقت حرفش از یادم نمیرود، دوباره مرا شرمنده کرده بود. 😓
علی میگفت: «خدا کند که جنازه من به دستتان نرسد، دوست ندارم حتی به اندازه یک وجب هم که شده، از این خاک را اشغال کنم
💔»؛ همان طور شد که میخواست.🙃☝️
⟨بهنقلازهمسرشهید⟩
#شهیدعلیتجلایی🌿
#شهدارایادکنیمباذکرصلوات📿
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh