زندانى در كتابخانه
بعضىها خيال مى كنند كتاب الغدير به راحتى تاءليف شده است. مرحوم علاّمه امينى سختىها متحمّل شد كه توصيف آن از عهده زبان خارج است.
مقابل خانه ما كتابخانه مرحوم كاشف الغطاء قرار داشت. ايشان يك مدرسه اى هم داشتند كه در جنب اين كتابخانه بود و داراى ده، دروازه حجره بود. كتابهاى اين كتابخانه از پدرشان شيخ على كاشف الغطا به ايشان رسيده بود و هيچگونه امكانات رفاهى نداشت.
مرحوم امينى از اين كتابخانه به لحاظ نزديكى، خيلى استفاده مى كردند. ايشان از صبح مى رفتند براى مطالعه و آن چنان غرق در مطالعه مى شدند كه حتّى
گذشت زمان را هم فراموش مى كردند.
يك بار مدير كتابخانه هنگام عصر از كتابخانه بيرون مى آيد و درِ كتابخانه را قفل مى زند. غافل از اينكه علاّمه امينى داخل كتابخانه است.
آن روز سپرى مى شود. روز بعد او وقتى به كتابخانه مى آيد مى بيند علاّمه در حال مطالعه هست.
به ايشان مى گويد: شما كِى آمده ايد؟
علاّمه پاسخ مى دهد: از ديروز كه من را در اين كتابخانه زندانى كردى تا الا ن در اينجا به سر مى برم! (۲۰)
صفحه
#حکایت...
https://eitaa.com/zandahlm1357