💢اختلاف
🔰مردی وارد شهر شد، از خستگی کنار چند مرد روی زمین نشست، از لهجه شان فهمید هر کدام اهل کشوری هستند. رهگذری با دیدن خستگی این چند مرد، سکهای به آنها داد.
🔸مرد فارس گفت: با این پول، انگور بخریم.
🔹جوان عرب اخم کرد و گفت: عنب بخریم.
🔸مرد ترک از جا بلند شد و گفت: اُزُم بخریم.
🔹مرد رومی با اصرار میگفت: استافیل بخریم.
🔸هر کدام ساز خود را میزدند، جر و بحث بالا گرفت.
🔹دانشمندی از کنارشان رد میشد که زبان هر چهار نفر را بلد بود. مکثی کرد و رو به آنها گفت: پولتان را بدهید من همه چیزهایی که میخواهید را برایتان میخرم.
🔸دانشمند ظرفی انگور خرید و به آنها داد و گفت: این هم انگور است، هم عنب، هم اُزُم، هم استافیل
🔹هر چهار مرد خندیدند، مرد دانشمند گفت: قبل از بحث کردن اگر حرف همدیگر را بفهمید شاید هیچ وقت دعوایتان نشود.
📎 #حکایت
📎 #پند_قند
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357