یاد خدا شخصی صالح گوید: وقتی که در کوههای بیت المقدس گشت و گذار داشتم، وارد دره ای بزرگ شدم و فریاد بلندی شنیدم که در کوههای اطراف طنین انداخته بود. در پی صدا شدم به جنگلی پر از درختان متراکم رسیدم و مردی در آنجا دیدم که پی درپی این آیه را می‌خواند: یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مٰا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً وَ مٰا عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَهٰا وَ بَیْنَهُ أَمَداً بَعِیداً وَ یُحَذِّرُکُمُ اللّٰهُ نَفْسَهُ... [۱] من پشت سر او ایستادم و او همواره این آیه را می‌خواند، سپس صیحه ای زد و بیهوش شد. پس از لحظه ای به هوش آمد و می‌گفت: خدایا پناه می‌برم به تو از کار باطلان، پناه می‌برم به تو از روی گردانی غافلان، قلبهای خائفان برای تو خشوع یافته و آرزوی مقصران به تو متوجه است و دلهای عارفان، بیچاره ی درگاه توست. سپس دست به دست کوفت و گفت: مرا با دنیا چکار و دنیا را با من چکار! کجا هستند قرنهای گذشته و اهل آنها؟ آنان که در خاک پوسیده شده و از خاطره‌ها رفته اند. به او گفتم: از اول صبح پشت سر تو بودم و آرزوی آرامش تو می‌کردم. در پاسخ من گفت: چگونه آسوده باشد کسی که وقت را دنبال می‌کند و وقت در پی اوست. چگونه آسوده باشد کسی که روزگارش گذشته و گناهانش مانده است. سپس گفت: تو برای آن دنیا هستی و هر لختی را امید داری که برگردد. سپس روی از من برگرداند و این آیه را تلاوت کرد. وَ بَدٰا لَهُمْ مِنَ اللّٰهِ مٰا لَمْ یَکُونُوا یَحْتَسِبُونَ. [۲] سپس فریادی بلندتر از فریاد قبل کشید و بر زمین افتاد. خیال کردم مرده است؛ نزدیک شدم، دیدم مضطرب است. وقتی بهبودی یافت، می‌گفت: من چه کسی هستم و چه موقعیتی دارم، به فضل خود از لغزشهایم بگذر، به ستر خودت، مرا عزیز دار و به کرم خودت مرا که اینک در برابر توأم ببخش. به او گفتم: ای آقای من! تو را به خدایی که به او امیدواری با من حرف بزن. گفت: با کسی حرف بزن که گفتار او به حال تو نافع باشد و از گفتگو با کسی که از گناهانش بیمناک است بگذر، من چنین هستم، من همواره با شیطان درجنگم، تاکنون نتوانسته مرا از حال خودم غافل کند، جز تو که زبان مرا از یاد خدا باز داشتی، و اندکی توجه قلب مرا جلب کردی، من از شر تو به خدا پناه می‌برم که مرا از تو نجات دهد. با خود گفتم، مردی از اولیاء خداست، می‌ترسم سخن گفتن با او، وی را از یاد خدا باز دارد، او را به حال خود گذاشتم و بازگشتم. ---------- [۱]: ۱) - روزی را می‌یابی که هرکس هر عمل نیک و بد مرتکب شده ی خود را حاضر می‌بیند و دوست دارد که فاصله ی زیاد با آنها داشته باشد، خداوند همواره مردم را از عذاب بیم می‌دهد. آل عمران، ۳۰. [۲]: ۲) - آشکار شد برای آنها از سوی خدا آنچه را تصور نمی کردند. زمر، ۴۷. شیخ بهاء https://eitaa.com/zandahlm1357