.......: انسان و دانش زمخشری سروده است: دانش خاص خداست و غیر او در جهل فرو می‌روند، چه رسد به خاک که دانش داشته باشد، می‌کوشد که بداند که نمی داند. العلم للرحمن جل جلاله و سواه فی جهلاته یتغمغم ما للتراب و للعلوم و انما یسعی لیعلم انه لا یعلم * فخر رازی نیز گوید: آخرین تلاش عاقلان بسته شده است و نهایت سعی عالمان گمراهی است. ما از تلاشمان در تمام عمر خود بهره نبرده ایم مگر اینکه چند قیل و قال جمع کردیم. روح ما در جسم ما حبس و نتیجه ی زندگی ما بیچارگی شد. نهایة اقدام العقول عقال و غایة سعی العالمین ضلال و لم نستفد من سعینا طول عمرنا سوی ان جمعنا فیه قیل و قال و ارواحنا محبوسة فی جسومنا و حاصل دنیانا اذیً و وبال وی نیز به فارسی سروده است: هرگز دل من ز علم محروم نشد کم ماند ز اسرار که مفهوم نشد هفتاد و دو سال فکر کردم شب و روز معلومم شد که هیچ معلوم نشد گویند چه شتابست در کرشمه و ناز ما گرفتار روزگار دراز مولوی ای جفای تو راحت خوب تر انتقام تو زجان محبوب تر نار تو اینست نورت چون بود ماتمت این است سورت چون بود نالم و ترسم که او باور کند وز کرم آن جور را کمتر کند عاشقم بر لطف و بر قهرش بجد این عجب من عاشق و این هر دو ضد عشق از اول سرکش و خونی بود تا گریزد هرکه بیرونی بود شیخ بهاء https://eitaa.com/zandahlm1357