#در_محضر_خورشید
چند انگشت داری!؟
حسنا احمدی
عمربن خطاب در کنار على بن ابى طالب نشسته است مدت هاست که سؤالى ذهن او را مشغول کرده است. این بار تصمیم مى گیرد که سؤال خود را بپرسد. به همین جهت رو به سوى على بن ابى طالب مى کند و مى پرسد:
ـ اى على تو چرا هرچه مى پرسند بلافاصله پاسخ مى دهى و درنگ و فکر نمى کنى و با تمام این وجود پاسخ هاى تو بهترین و کامل ترین و دقیق ترین پاسخ هاست؟
لبخندى زیبا بر چهره على مى نشیند. رو به عمر مى کند و مى گوید:
ـ دست خود را مشت کن.
عمر دست خود را مشت مى کند و منتظر است تا على دلیل کارش را
بگوید. على بلافاصله مى پرسد:
ـ بگو ببینم چند انگشت در مشت خود دارى؟
عمر تبسمى مى کند و مى گوید:
ـ معلوم است پنج انگشت.
على ادامه مى دهد:
ـ چرا درنگ نکردى و انگشت هاى خود را نشمردى؟
عمر بلافاصله مى گوید:
ـ چون واضح بود و از قبل مى دانستم.
على به چشمان عمر نگاه مى کند و بعد مى گوید:
ـ براى من هم پاسخ به سؤالات این چنین در سینه ام حاضر است.
عمر به فکر فرو مى رود او حالا جواب سؤالى را که مدت ها ذهنش را مشغول کرده بود مى دانست.
@zane_ruz