💠 حلم و حکمت مرحوم آیت‌الله حاج سید احمد زنجانی در جلد سوم "الکلام یجر الکلام" می نویسد:🔻 📝 احنف بن قيس، از بزرگان اهل بصره و بسيار محترم بود و يكى از حكما و عقلا و سياسيّين بود. در حلم، ضرب‌المثل بوده، می‌گفتند فلانى از احنف، حليم‌تر و بردبارتر است. به احنف گفتند از كجا اين حكمت را اخذ و اين حلم را ياد گرفتى؟ گفت از حكيم عصر و حليم دهر، قيس بن عاصم منقرى. و به قیس گفته شده كه حلم كه را ديدى تا حلم ياد گرفتى و علم كه را ديدى تا علم ياد گرفتى؟ گفت از حكيمى ياد گرفتم كه حكمتش تمام نمى‌شود؛ اكثم بن صيفى تميمى. و به او گفته شد حكمت و بردبارى و رياست و بزرگوارى را از كه ياد گرفتى؟ گفت از حليف حلم و ادب و سيّد عجم و عرب، ابى‌طالب بن عبدالمطلب علیه‌السلام. حليف، به معنى هم قسم كه دو نفر سوگند خورده باشند كه با هم باشند؛ كنايه از ملازم بودن است، چون جناب ابوطالب خيلى با حلم و وقار بود. مى‌گويند شيخى تناور و خوشرو بود كه در او، جمال پادشاهان و وقار حكيمان بود. ❖ــــــــــــــ❖ در كتاب «اصل الشيعة»، از ابوسعيد منصور بن حسين آبى، متوفّى سنه 422 ، در كتاب «نثر الدرر» نقل كرده كه احنف بن قيس گفت: «وارد شدم بر معاويه؛ براى من از گرم و سرد و شيرين و ترش، آن قدر آورد که من تعجّب كردم. بعد، يك قسم از خوردنى آورد، من نشناختم. پرسيدم: اين چيست؟ گفت: اين رودۀ اردك است كه با مخ برّه، پر كرده و با روغن فندق، پخته و شكر زده‌اند. من گريه كردم. معاويه گفت: چرا گريه كردى؟ گفتم: على علیه‌السلام را ياد كردم كه من در خدمتش بودم؛ وقت طعام و افطارش رسيد، مرا نگه داشت. ديدم براى او انبانى آوردند مُهر زده. عرض كردم: چه در داخل آن است؟ فرمود: سويق جو. عرض كردم: ترسيدى از او بردارند؟! فرمود: نه، ترسيدم كه حسن يا حسين علیهماالسلام، روغنى يا زيتى بمالند. عرض كردم: حرام است آن يا اميرالمؤمنين؟ فرمود: نه، و لكن بر پيشوايان حقّ، لازم است كه خودشان را در عداد ضعفا قرار دهند تا براى فقير، فقرش دشوار نباشد. معاويه گفت: كسى را ياد كردى كه فضل او انكار نمى‌شود.» 👉@zanjani_net