💕اوج نفرت💕 تو ماشین نشستیم به محض اینکه از جلو دید خانواده ی ناهید خارج شدیم. کامل چرخیدم سمت علیرضا با ذوق گفتم: _خب چی شد? همانطور که دنده رو عوض کرد گفت: _ دختر خوبیه ولی شرایطم رو که شنید گفت خیلی سخت گیرم. لبخند از روی لبهام محو شد نا امید برای ازدواجش گفتم: _ مگه چی گفتی _ شرایطم رو لبهام رو جمع کردم و نفسم رو کلافه بیرون دادم _منظورم اینه که شرایطت چی بود که باعث شد اینو بگه? _حالابزار ببینم چی میشه بعد میگم. چشم هام از تعجب گرد شد. _میخوای به من نگی? _ نه _چرا _مگه تو گفتی به امین چیا گفتی? هر چی گفتم چی گفتید گفتی الان حوصله ندارم بگم. به حالت قهر صورتم رو ازش برگردوندم با صدای بلند خندید. _ شوخی کردم قهر نکن دلخور نگاهش کردم _ همونا که به تو گفتم. با یه سری حرف که چارچوب‌های خاصی رو مشخص می‌کرد. خوب تو به امین چی گفتی ? _همونایی که تو آلمان بهت گفتم. _نگار واقعا میخوای بهش جواب مثبت بدی? خیره نگاهش کردم _چطور مگه? _ آخه چشمم آب نمیخوره. خیلی باهاش سرد برخورد می کنی وقتی میبینیش قشنگ معلومه که به زور لبخند میزنی .مثل وقت هایی که با من مخالفی اما دلت نمیخواد ناراحتم کنی. یه لبخند میزنی. باز جای شکرش باقیه که دوست نداری ناراحتش کنی. _جمعه یکسری حرف بهش می‌زنم اگر خودش پا پس نکشه، جواب من مثبته. اما اگر نمونه دیگه از چشم منم نبین. _ چی میخوای بهش بگی که مطمئنی پا پس میکشه _ مطمئن نیستم. گذشتم رو هر چی که اتفاق افتاده از ریز تا درشت. باید بدونه. اگر دوست داشت میمونه اگرم نه که بره سرش رو به نشونه ی تایید تکون داد. _فکر نکنم پا پس بکشه خیلی دوست داره. برعکس تو. _علاقه بعد از ازدواج ایجاد میشه. من خاطره خوبی از علاقه قبل از ازدواج ندارم هر دو سکوت کردیم. بعد از ازدواج علیرضا از من جدا میشه این برام خیلی سخته. با حسرت نگاهش کردم واقعاً تحمل اون روزی که علیرضا بخواد من رو تنها بزاره بره سرزندگی خودش. برام غیر قابل تحمله. انقدر تنها بودم که با وجود حضور مدت زمان کمی توی زندگیم آنچنان بهش وابسته شدم که فکر رفتنتش هم باعث عذاب روحیم میشه. متوجه نگاهم ‌شد _ چی شده آب دهنم رو قورت دادم دلم نمیخواد اعتراف کنم دوست ندارم متوجه اضطرابم بشه. دلم نمیخواد خوشی هاش رو خراب کنم به زور لب زدم _ میگم تو ازدواج کنی از پیشم میری نگاهی بهم انداخت و لبخند پر از محبتش رو بهم هدیه داد _نه _ منظورم اینه که از خونه خودمون میری. دستش رو از روی دنده برداشت روی دست من گذاشت. _ من جایی خونه می گیرم که تو با امین یا هر مرد دیگه ای که همسرت باشه خونه بگیری. خیالت راحت. نفس راحتی کشیدم _علیرضا ببخشید من تا آخر عمر آویزونتم. _ تو تا آخر عمر مثل چشم هام که روی صورتم هست کنارم می مونی جات روی سرم، تو خواهر منی، تو یادگاره مادرمی، آرامی ، نگاری. تو عشق منی . با لبخند نگاهش کردم من رو عشق خطاب کرد. احساس غرور کردم به روبرو خیره شدم که علیرضا گفت: _ فردا قبل از اینکه بریم عروسی صبح زود با عمو آقا چند جا برو انشاالله کارهای شناسنامت درست شده .خانم آرام پروا از حرف‌های قبلش توی شادی غرق بودم و انگار که توی دلم قند آب کرده بودن. با اینکه دوست ندارم اسمم رو عوض کنم اما با لبخند نگاهش کردم گفتم _ هرچی تو بخوای. فاطمه علی‌کرم 🚫 و پیگرد دارد🚫 https://eitaa.com/zeinabiha2/32702 💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕