#قضاوتهاي_على (ع)
#نمونه_قضاوتهاي_على علیه السلام 1
قسمت 3
سپس به زن فرمود: آيا در كار خود بزرگ و صاحب اختيارى دارى؟ جواب داد: بلى، اين چهار نفر برادر و صاحبان اختيار من هستند. حضرت به برادران زن فرمود: آيا درباره ى خود و خواهرتان به من اجازه و اختيار مىدهيد؟ گفتند: بلى، شما درباره ى ما و خواهرمان مجاز و مختاريد. حضرت فرمود: به شهادت خداوند بزرگ و به شهادت تمام مردمى كه در اين مجلس حاضرند، اين زن را به عقد ازدواج اين پسر درآوردم، به مهريه ى چهارصد درهم وجه نقد كه از مال خودم پرداخت كنم و به قنبر فرمود: فورا چهار صد درهم حاضر كن. قنبر چهارصد درهم آورد. حضرت پولها را ريخت در دست جوان. فرمود: بگير و برخيز و مهريه را در دامن زنت بريز و فورا زنت را بردار و ببر و نزد ما برنگردى، مگر آنكه آثار عروسى در تو باشد، يعنى غسل كرده برگردى. پسر از جا حركت كرد و پولها را در دامن زن ريخت و گفت: برخيز برويم.
در اين موقع زن فرياد برآورد: آتش، آتش. اى پسر عم پيغمبر، آيا مىخواهى مرا به همسرى پسرم درآورى؟ به خدا قسم اين جوان فرزند من است. برادرانم مرا به مردى پست شوهر دادند، پدرش عرب بود، اما مادرش كنيزى بود آلوده دامن. اين پسر را من از او آوردهام. وقتى بزرگ شد و به جوانى رسيد به من گفتند از او دورى كنم و او را طرد نمايم. اين بچه به خدا فرزند من است و دلم از تاسف بر او ناراحت و در جوش و اضطراب بود. آنگاه برخاست، دست پسر را گرفت و از مجلس قضا خارج شد. در اين موقع عمر از قضاوت حيرتزاى آن حضرت با صداى بلند گفت: اگر على نمىبود، عمر هلاك شده بود.
شايد بتوان گفت اين مورد را از مصاديق دعاى حضرت على بن الحسين عليه السلام است.