#نظر_اعضا
#خاطره
والا دوهفته بود نامزد بودیم من شکمو عاشق بستنی تو هوا سرد ک اومدیم ازبازار بیرون گفت .. چیزی شده ازوقتی اومدیم بیرون یجوری هستی ،چیزی خواستی نخریدم گفتم ن زود منو ببر خونه ،خلاصه تو ماشینم ناراحت واخم کرده بودم ک گفت ببین اینجوری داغون میشم چرا نمیگی چیشده ،شروع کردم ب گریه کردن گفتم شماچرا نپرسیدی .. بستنی میخوایی یانه منم ناز کنم وتو بخری تا ذوق کنم باور میکنی ۵دقیقه هنگ کرده بود فقط نگام میکرد گفت ..بخاطر بستنی گریه میکنی من غلط کردم بریم هرچی میخوایی بخرم آخ دختر عاقل توزمستون بستنی نمیخورن ،گفتم من فرق دارم ،گفت منم بخاطر اون دیوونتم 🙈😍😍😘بعدا تا حالا هروقت بیرون رفتیم میگه خب اول میریم سراغ شکم عروسکم ،شکم جوون چ میخواد😂😂😂