🍃🍃🍃💫اَللّٰهُمَّ💫🍃🍃🍃
🍃🍃💫عَجِّل💫🍃🍃
🍃💫لِوَلیِکَ الفَرَجْ💫🍃
🕋فصل دوم
🕋رمان جذاب
#از_کرونا_تا_بهشت
🕋قسمت ۱۱۷ و ۱۱۸
حضرت لب به سخن گشود وابتدا مانند همیشه با حمد وثنای الهی شروع کرد وسپس دین موسی ع وعیسی ع و تمام پیامبران قبل از رسول خاتم را تاییدنمود وادامه داد که دین اسلام همان دینی است که پیامبران قبل از,پیامبر خاتم اوردهاند واما کاملتر و جامعتر است پس هرکس خداجوست و ایمان قلبی به پیامبران دارد به ما بپیوندد وکاملترین دین خدا را که اسلام ناب محمدی ست یاری کند ,بیشک هرکس به ما بپیوندد ما با اغوشی باز از او استقبال میکنیم و آن کس که ما را غضب کند وعلم جنگ برافرازد ,مورد خشم وغضب خداوند قرار میگیرد وما هم با اونبرد خواهیم کرد تا زمین از,وجود چنین افرادی پاک شود و....
بعد از,سخنان حضرت وارد بیت المقدس شدیم,باز هم تعدادی از,سران لشکر مخالف به میدان امدند ودریک چشم بهم زدن نیست ونابود شدند,
سربازان لشکر مخالف که با دیدن مهارتهای لشکر امام ته دلشان خالی,شده بود,همه اسلحه ها را زمین نهادند وبا دستهایی که تا بالای,سر اورده بودند,تسلیم لشکریان حق شدند ,
انگار لشکر رعب حضرت که بر دلهای مخالفان میافتد,ضربه اش کاری تر بود که در چشم بهم زدنی کل لشکر دشمن تارومار شد ..
نزدیک اذان ظهر به وقت فلسطین بودیم, جمعیتی انبوه از مسلمانان زجرکشیده در مسجدالاقصی جمع شده بودند, فریاد و هیاهوی شادی به هوا بلند بود,همه وهمه , کودک وبزرگ وپیر وجوان,اشک ریزان ولبیک گویان به طرف حضرت میامدند تا جز اولین کسانی باشند که باحضرت بیعت میکنند و گلی از گوشه ی جمال یوسف تازه از سفر برگشته میچینند.
که ناگهان رعدبرقی دراسمان به درخشیدن گرفت واسمان از وسط به دونیم شد وانگار درهای اسمان بازشد,تمام دوربینها به کار افتادند ولحظه ها راشکار میکردند..
ابتدا ,راهرویی از نور برپا شد وگروهی که پیشاپیش انها مردی نورانی بود سوار بربال ملایک در صحن مسجدالاقصی پیش پای بقیه الله فرود امدند
وسپس ملائک همانطور که امده بودند , برگشتند ودر اسمان بسته شد وآسمان به حالت اول خود برگشت...
حضرت با رویی گشاده ودرحالیکه تمام صورتش از شادی میخندید اغوش باز کرد و آن مرد نورانی را که پیشاپیش مردانی دیگر از,اسمان نزول کرده بود را دربر گرفته وبا بوسه برپیشانیش فرمود:
_خوش امدی برادرم عیسی...
انوقت بود که فهمیدم حضرت عیسی مسیح که هزاران سال پیش برای درامان ماندن جانش به امر خداوند به اسمان عروج کرده بود,هم اینک به زمین نزول اجلال فرموده بود تا وجودش ذخیره ای باشد برای یاری بقیه الله وکمک به برپایی حکومت حق الهی...
از بس که عظمت وجود حضرت عیسی مسیح من را گرفته بود از توجه به دیگر همراهان حضرت غافل شده بودم ,
با تلنگر علی که به بازویم میزد واشاره به جمع نزول کرده میکرد,نگاهم به سمت مردانی کشیده شد که مانند ما لباس سربازی امام زمان عج را دربر کرده بودند و گوییا از اسمان نزول کرده بودند تا مهدی زهرا س را مانندنگین انگشتری گرانبها دوره کنند و یار باشند برای وجود نازنینش...
چهره ها همه نورانی وناشناس بود وناگهان دربین چهره های از اسمان امده,چهره ای اشنا را دیدم بالبخندی برلب...باورم نمیشد...
💫ادامه دارد ....
🕋نویسنده ؛ طاهره سادات حسینی
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
سفارش تبلیغات
https://eitaa.com/hosyn405