✨ آقای عالَم
(تشرف حاج شیخ محمّد کوفی در شب بیست و یکم ماه رمضان)
🗂 قسمت اول:
☑️ این تشرّف را هم مرحوم آیت اللّه العظمی خویی (از مراجع معظّم تقلید) از مرحوم حاج شیخ محمّد کوفی شنیده و آن را برای آیت اللّه ابن العلم صاحب «کشکول» مکتوب کرده و فرستادهاند و هم مرحوم آیت اللّه محمّد شریف رازی صاحب کتاب «کرامات الصّالحین» و «گنجینه دانشمندان» و.. . از زبان خود او شنیده و در کتاب خود آورده است. ما در اینجا تلفیق دو نقل را میآوریم تا صورت کاملتری از آن را به دست داده باشیم.
🔰 داستان تشرّف او به محضر قطب عالم امکان از زبان خود او چنین است:
🌙 جوان بودم و شور و حالی داشتم. شب بیست و یکم ماه رمضان بود که برای احیا و عبادت و راز و نیاز با خدا، به «مسجد کوفه» رفتم. چون هوا گرم بود قبل از دخول به مسجد به سمت «نهر امیدیه» که قدری بالاتر از مسجد بود رفته و جهت رفع گرما قدری آب به خود زده و بعدا وارد مسجد شده و مستقیما به محراب حضرت امیر (علیه السلام) مشرّف شدم.
🕌 نخست نماز مغرب و عشا را در مقام امیر مؤمنان (علیه السلام) بهجا آوردم و آنگاه برای افطار به ایوان مجاور آمدم تا جایی را بیابم و در آنجا به افطار و استراحت بنشینم.
💭 قبلا به ذهنم خطور کرده بود که چقدر خوب است چشمم به جمال حضرت ولیّ عصر (عجل الله تعالی فرجه) منوّر شده و به مناسبت شهادت امیر مؤمنان (علیه السلام) تسلیتی بگویم.
🌟 وقتی به ایوان صحن رسیدم، دیدم فرشی گسترده است و شخصی بر روی آن به پشت خوابیده و عبا بر چهره کشیده و پیری با ادب کامل در کنار او نشسته است. شخص نشسته مرا به نام صدا کرد و گفت:
🔸 «شیخ محمّد کجا میروی؟»
▫️ بر او سلام کردم. پاسخ مرا داد و با زبان شوشتری گرم و پرمهر گفت:
🔸 «شیخ محمّد بشین (بنشین) افطار کن!»
▫️ تعجّب کردم که این مرد ناشناس با اینکه من او را تاکنون ندیدهام، مرا با نام و نشان صدا میزند و از نیّت من آگاه است که به قصد افطار به ایوان رفتهام. من هم فرش خود را افکندم و در کنار آنها نشستم و مشغول افطار ساده خود شدم و او را نیز به افطار دعوت کردم.
آن شخص ناشناس نشسته فرمود که:
🔸 «افطار کردهام.»
▫️ به هنگام افطار، آن شخص شروع به سؤال از آقایان علمای موجود در «نجف» کرد و احوال یکایک را پرسید تا تمام شد. من از کثرت اطّلاعات او تعجّب کردم.
در اینوقت از حال مرحوم آیت اللّه العظمی سیّد ابو الحسن اصفهانی که در آنوقت یکی از طلّاب نامدار و فاضل بود پرسید که من در آنزمان چندان او را نمیشناختم ولی از ترس اینکه مبادا بخواهد حال یکایک طلّاب را بپرسد، گفتم:
🔹 «همه خوبند!»
▫️ در اینوقت شخصی که دراز کشیده بود، چیزی به او گفت که من نفهمیدم.
لذا او ساکت شد. در این حال من شروع به سؤال کرده، گفتم:
🔹 این آقایی که اوّل شب خوابیده است، کیست؟
▫️ در پاسخ فرمودند:
🔸 «ایشان آقای عالَماند.»
(ادامه دارد ...)
⬅️ مشتاقی و مهجوری، صفحه: ۳۱۳
🏷 #امام_زمان (عجل الله تعالی فرجه)
#شب_قدر
#حضرت_خضر (علیه_السلام)
🍃eitaa.com/s313mahdelr