eitaa logo
فدائیان اسلام
121 دنبال‌کننده
601 عکس
72 ویدیو
9 فایل
بزرگداشت نام و یاد همه شهداء بویژه شهداء فدائی اسلام و رهبر‌عالیقدرش حضرت سید مجتبی نواب صفوی ارتباط با مدیر : @AGHAYEZIA
مشاهده در ایتا
دانلود
برادر دینی عزیز آقای محمد شجاعی از علاقه مندان وفادار به و زیر‌را از قول مرحوم پدرشان راجع به آن شهید بزرگوار نقل فرموده اند ،عینا جهت اطلاع دوستان تقدیم میگردد : [۱/۱۷،‏ ۲۱:۵۹] ب..: سلام ۱_خاطره زیر از مرحوم جلیل شجاعی( ) درباره در زمانی که نواب در در شرکت نفت کار می‌کرده. خاطره ای که تا حالا در هیچ کتابی نوشته نشده. [۱/۱۷،‏ ۲۱:۵۹] ب..: خاطره ارسالی از پدرم جلیل شجاعی است که سه ماه پیش از درگذشتش نقل کرده است. (تولد 1310 و وفات روز جمعه 30 مهر 1400). این خاطره مربوط به سال 1322 هست که در آن زمان او 12سال داشت و کارگر رسمی شرکت نفت بود.(حکم استخدام پدرم در یازده سالگی هنوز موجود است، در ضمن او سه ماهه بوده که یتیم شده و خانوادگی برای پیداکردن کار از کازرون به آبادان مهاجرت کردند) پدرم این خاطره را پیش از آن بارها با نقل بیشتری تعریف کرده بود. (فیلم و تصویر آنها نیز موجود است) پدرم می گوید: نواب صفوی در آن زمان حدود 19سال داشت و هنوز نشده بود و در شرکت‌ نفت کار می‌کرد. او در قسمت وُرْکشاپ،‌ و بی نظیری بود و آموزش می‌داد. (ورکشاپ (work shop) یعنی کارگاه آموزشی که در آن به صورت فشرده مهارتی را یاد می‌دهند. مثلا ورکشاپ نقاشی، عکاسی، بازیگری، آرایشگری، سیم کشی برق، لوله کشی و تراشکاری و...) پدرم، جلیل شجاعی ادامه می‌دهد: (در سال 1322) روزی عده ای از طرف دربار برای بازدید به شرکت نفت قسمت وُرکشاپ آمدند که در بین آنان زنی بی‌ با وضع زننده بود که یک در کنار او راه می‌رفت. نواب صفوی که راه رفتن آخوند درباری را در کنار آن زن نیمه عریان می‌بیند برآشفته می شود و به آخوند می گوید تو آخوند واقعی نیستی بلکه تو هستی و دربار برای ضربه زدن به دین، لباس آخوندی را به تنت پوشانده، دست از این کار بردار و این لباس را آلوده نکن (و سخنان دیگری که بین آنان رد و بدل می‌شود) در این هنگام‌ کارگران به حمایت از نواب صفوی بر می‌خیزند و آخوند درباری را سرزنش می کنند و کار به مشاجره کشیده می‌شود. دراین لحظه مأموران و پلیس شرکت نفت باخبر می‌شوند و فوراً خود را به آنجا می‌رسانند تا به او دستبند بزنند، نواب می‌گوید من خودم می‌آیم و نیازی به دستبند نیست، اما آنان توجهی نکردند و به او دستبند زدند و بردند و او را بلَک لیست کردند. (یعنی او را جزء لیست سیاه قرار دادند) و اخراج کردند... گفتنی است که در آن زمان علاوه بر پدرم جلیل دو برادر دیگرش(عموهایم) یکی 26 ساله به نام خلیل و یکی 19 ساله به نام «حَمَدی» جزء کارگران شرکت نفت بودند. حَمَدی همسن نواب و با او رفیق بوده و نقش آن دو در بیداری کارگران را از زبان بازماندگان جداگانه در کتاب خاطرات نوشته ام. پدرم جلیل شجاعی در خاطرات دیگری می‌گوید: (بعد از اخراج نواب از شرکت نفت) حَمَدی در حالی که دست مرا گرفته بود و در پیاده رو ایستاده بوديم یک ماشین او را زد و دستش شکست، ابتدا او را به کلانتری و سپس بیمارستان بردند. من و برادرم و مادرم هر روز به او سر می‌زدیم و قرار بود مرخص شود. یک روز حمدی به ما گفت هوا بارانی است فردا نمی‌خواهد به دیدنم بیایید. پس فردا که رفتیم دیدیم پارچه ای روی تخت او کشیده اند. گفتیم کو پسرمان؟ گفتند مُرد. هرچه مادرم و برادرم التماس کردند که جنازه را نشان‌مان بدهند نشان ندادند و گفتند ما خودمان او را دفن کردیم و هرچه‌ التماس کردیم که قبرش را نشان‌مان بدهید، نشان ندادند. عمویم خلیل می گفت شخصی گفت پیگیری نکنید که خطر دارد. و این شد عاقبت دردناک عموی ما که مادربزرگم «بی بی» تا آخر عمر می‌سوخت و می‌گریست و می‌گفت من جنازه بچه ام را ندیدم. متأسفانه چه بسیار از را با کشته اند که هیچ کس اطلاع ندارد و تاریخ در هیچ کجا نامشان را ثبت نکرده و داغ آنها فقط دل مادرشان را سوزانده است. ۲_خاطرات پدر از شهید نواب صفوی هم‌زمان با پدرم، شهید والامقام نواب صفوی نیز در شرکت نفت کار می‌کرد. او از روزی شهره شد که یک به کارگری ایرانی ( ) زد و نواب به دفاع از او برخاست و کارگران را به و فراخواند. بعد از آن نواب بین کارگران محبوبیت پیدا کرد و همه¬جا از او به نیکی یاد می‌کردند. در حدود سال 1370 که این خاطره را از پدرم شنیدم با خود گفتم نواب صفوی در شرکت نفت آبادان چکار می‌کرده؟ شاید پدرم او را با دیگری اشتباه گرفته، از این جهت بی‌اعتنا از کنار آن گذشتم تا آنکه سال‌ها بعد در کتاب « » که توسط منتشر شده بود، این حادثه را خواندم و این سرنخی شد تا خاطرات پدرم را بیشتر واکاوی کنم. نواب صفوی در آن زمان نوزده سال داشت و هنوز را تشکیل نداده بود. ا
یشان طی مدت اشتغال به کار در شرکت نفت، برخی از کارگران را به خود جذب کرد. همچنین وی توانسته بود بیرون از شرکت نفت برخی از کارگران جوان مانند را به خود جذب کند. از جمله کسانی که با نواب رفت‌وآمد داشتند و جلسات مذهبی تشکیل می‌دادند، عمویم، پسر نوزده ساله‌ی بی‌بی به نام «حَمَدي» بود. او در شرکت نفت همانند پدرم در قسمت «تایم آفیس» استخدام بود حساب¬داری می¬کرد. وی در دیانت و تقوی نیز نظیر نداشت. بخاطر سطح سوادش حقوق خوبی دریافت می‌کرد. در آن زمان مذهبی‌های تحصیل¬کرده از همه دردمندتر و سیاسی¬تر بودند. به گوش حمدی رسید یک #انگلیسی به کارگری گفته اگر مثل سگ روی میز بنشینی و واق¬واق کنی این بسته¬ پول را به تو می‌دهم. کارگر هم واق‌واق‌کنان با دندان پول¬ها را یکی‌یکی به دندان می‌گرفت. حمدی خشمگین نزد کارگر رفت و توضیح خواست. او پاسخ داد احتیاج داشتم! بعد هم نزد انگلیسی رفت و گفت: «دور از انسانیت است که کرامت و شخصیت کارگری را به¬خاطر احتیاج زیر پا گذاشتی». سپس نواب صفوی را در جریان قرار داد و هر دو نزد کارگر ایرانی و کارفرمای انگلیسی رفتند و رفتار آنان را نکوهش کردند. عمویم خلیل که همانند دو برادرش حمدی و جلیل از کارمندان شرکت نفت بود، تعریف می‌کرد که انگلیسی¬ها چند محله را به خود اختصاص داده و بر تابلو نوشته بودند: « »! روزی هم دید که یک انگلیسی مقداری پول خُرد بر زمین ریخت و به یک کارگر ایرانی گفت آنها را بردار. کارگر هنگامی که مشغول برداشتن پول‌ها بود، فرد انگلیسی با لگدی محکم او را به زمین پرت کرد و قاه¬قاه خندید. کارگر هم پول خُردها را محکم به صورت او کوبید و فرار کرد. شرکت نفت در دفاع از مهندس انگلیسی، بیش از یک سوم حقوق کارگر بیچاره را کسر و در خصوص تکرار چنین رفتارهایی او را به شدت تهدید کرد. وی عمویم که مدتی هم در شرکت واحد کارخانه ی شرکت نفت مشغول به کار بود، از قول همکارش نقل می‌کرد که روزی یک با سگش سوار اتوبوس شد و چون جای خالی وجود نداشت، دو نفر را از جا بلند کرد و خود و سگش روی دو صندلی نشستند. حمدی و نواب که هم¬سن بودند، در جلساتی که شب‌ها در مسجد محل با حضور کارگران و جوانان تشکیل می‌دادند، رفتار تحقیرکننده¬ی را نسبت به ایرانیان بازگو می‌کردند. آنها می‌گفتند باید مردم را آگاه کنیم که چرا خارجیان به‌جای دادگاه، خودشان کارگران را محاکمه و خودشان هم حکم را اجرا می‌کنند؟ چرا حکومت ساکت نشسته و دست آنها را باز گذاشته تا این‌گونه در کشور ما یکه¬تازی کنند؟ چرا چند خیابان و محله را به خود اختصاص داده و ایرانی را با سگ و گوسفند برابر می‌دانند!؟ ۱_ کانال ، حاوی مطالب مربوط به آن شهید بزرگوار و در پیام رسان سروش : splus.ir/sayyed_mojtaba_navab_safavi ۲_گروه فدائیان اسلام در ایتا : https://eitaa.com/sayyedmojtabanavvabesafavi ۳_ سروش ،حاوی و و سروده های من و گزیده های و در پیام رسان سروش : splus.ir/khatkhatihayeman ۴_کشکول ایتا حاوی خطاطی و نقاشی و سروده های من و گزیده های هنر و ادبیات فارسی در پیام رسان ایتا : https://eitaa.com/sayyedmahmoodziaie ۵_گروه در ایتا : https://eitaa.com/joinchat/3404988610C1629cb9d4a
سلام علیکم بما صبرتم فنعم عقبی الدار توصیه هائی برای فعالان متعهد و ولایت مدار . اولا : حتی الامکان قبل از ارسال هر مطلب جدید مطالب قبلی را لااقل مروری اجمالی بفرمایند. تا از تکرار مطالب جلو گیری گردد. ثانیا : در ارسال مطالب همیشه کیفیت ومفید بودن آن و صحت و دقت و موثق بودن منبع و مآخذ ومعتبر بودن ناقل‌آنرا در اولویت قرار دهند ، نه کمیت آنرا‌ ! نیازی به ارسال هر مطلبی از هر منبعی نیست ، از ارسال مطالب بصورت انفجاری و فله ای بدون آدرس وذکر منبع یا مآخذ و سوابق و مشخصات راوی ، بصورت دکتری در فلا ن جا فلان توصیه را کرده یا داروی کرونا را کشف کرده یا با نام مستعار و مخفف مثل ع_ ش و ویا حتی بنام مشاهیر سرشناس‌مثل پرفسورسمیعی وامثالهم و‌ یا پخش شایعات و مطالب بی سند و مدرک و‌فاقد ارزش ، و یا طنز های بی‌ادبانه و مبتذل‌ ، جدا خود داری فرمایند. و برای وقت و فکر و روان خود و دیگران ارزش قائل باشند که: ان السمع و البصر و الفؤاد کل اولئک کان عنه مسئولا! ثالثا‌ : از تقطیع گزینشی سر وته (آدرس و مشخصات منبع وراوی) و‌محتوی مطالب خودداری بفرمایند!‌ نیازی نیست منابع راتنها در‌ انحصار خود نگهدارید اینکار چیزی بر شان‌شما نمی افزاید یا از قدرتان نمی کاهد . رابعا :‌ اگر هم بخشی از مطلب یافقط مطلب خاصی را ازآدرسی مشخص مفید و قابل ارسال میدانید ، میتواند در ذیل آدرس مربوطه تذکر لازم را ارائه‌و از خود در این باره سلب مسئولیت کنید و به هشیاری و درایت دوستان اعتمادکنید. خامسا :‌ تاسی به پیام روشنگرانه و پر محتوی برای تمام حاضران مؤمن در فضای مجازی بسیار ضروری و سودمند است : ۱- را با یاد کردن و تکرار کردنش زنده کنید. ۲- را با ترک کردنش نابود کنید. ۳- از تصاویر حرام و غیرشرعی پرهیز کنید. ۴- از های بیهوده بپرهیزید. ۵- از هایی که دین و عبادات و مقدسات و اشخاص و ملت‌ها و قومیت‌ها را مسخره می‌کند، بپرهیزید. ۶- مصدر نقل نباشید و قبل از نقل و انتشار هر یا یا و ی از آن مطمئن شوید. ۷- بگذارید آن کلامی که می‌فرستید به‌نفع شما گواهی دهد نه علیه‌تان. ۸- خودتان را کلید خیر و قفل شر قرار دهید. ۹- هر متنی و پیامی که می‌فرستید به‌منزله تأیید و با امضای شما است. نگو که به من رسیده و کپی کرده‌ام. ۱۰- تمام سعی خودتان را برای استفاده بهینه از این فناوری به کار گیرید و از آن برای #الی و و و آموزش مسائل دینی و فرهنگی و علمی و آموزشی استفاده کنید یعنی به‌عنوان یک اصلاحگر به‌تمام معنا، و نیت خودتان را درست و خالصانه کنید. ۱۱- برای بیان حق مجاملات و رودربایستی را کنار بگذارید، دین و حق بر هر چیز مقدم و شایسته‌تر هستند. ۱۲- تصویر پروفایل شما و پیام‌هایتان معرف شخصیت شماست. و بالاخره : نصیحت نظامی گنجوی‌به فرزند خویش را مد نظر داشته باشیم : گفتن ز من از تو کار بستن بی کار نمی‌توان نشستن با این که سخن به لطف آب است کم گفتن هر سخن صواب است آب ار چه همه زلال خیزد از خوردن پر ملال خیزد کم گوی و گزیده گوی چون در تا ز اندک تو جهان شود پر های من : ۱_ کانال ، حاوی مطالب مربوط به آن شهید بزرگوار و در پیام رسان سروش : splus.ir/sayyed_mojtaba_navab_safavi ۲_گروه فدائیان اسلام در ایتا : https://eitaa.com/sayyedmojtabanavvabesafavi ۳_ سروش ،حاوی و و سروده های من و گزیده های و در پیام رسان سروش : splus.ir/khatkhatihayeman ۴_کشکول ایتا حاوی خطاطی و نقاشی و سروده های من و گزیده های هنر و ادبیات فارسی در پیام رسان ایتا : https://eitaa.com/sayyedmahmoodziaie ۵_گروه در ایتا : https://eitaa.com/joinchat/3404988610C1629cb9d4a
خبرگزاری دفاع مقدس : تصاویر و گزارش مراسم بزرگداشت ۶۷ امین سالگرد شهادت شهید عالیقدر حضرت سید مجتبی نواب‌صفوی و شهداء فدائیان اسلام (‌ قم ۲۷ دیماه ۱۴۰۱ ) .👇 https://defapress.ir/fa/news/568128/ https://defapress.ir/fa/news/567822/ https://defapress.ir/fa/news/567811/ https://defapress.ir/fa/news/567812/ https://defapress.ir/files/fa/news/1401/10/28/1929184_258.jpg سید محمود ضیائی @sayyedmojtabanavvabesafavi
آیت الله «عباس کعبی» عضو مجلس خبرگان رهبری در حاشیه برنامه‌های گرامیداشت شصت و هفتمین سالگرد شهادت شهید نواب صفوی و شهادی فداییان اسلام در گفتگو با خبرنگار دفاع‌پرس در قم اظهار داشت: شهید نواب صفوی و یارانش همانگونه که اسم با مسمایی برای خودشان انتخاب کردند، حقیقتا فداییان اسلام شدند. وی با بیان اینکه این گروه از جوانان تئوری حکومت اسلامی را خیلی زودهنگام مطرح کرد و از طلایه داران وحدت اسلامی بودند، عنوان کرد: شهید نواب صفوی در سفری هم که به مصر و دانشگاه الازهر داشت، تاثیرگذار بود. آیت الله کعبی تاکید کرد: نکته مهم این هست که بر خلاف اینکه عده‌ای ترویج می‌کنند، همه اقدامات شهید نواب صفوی مجوز شرعی داشت و وی بر اساس شرع و اجازه مجتهد جامع الشرایط عمل می‌کرد. وی گفت: شهید نواب صفوی از لحاظ پیشتازی و فداکاری و روحیه خطرکردن برای اسلام، امروز هم الگو است.👇
سمت راست سید‌ محمود ضیائی ( مدیر ملتمس دعاء گروه ) سمت چپ مرحوم احمد منتظری فرهنگی از فدائیان اسلام مشهد . حین خدمت در حرم مطهر رضوی . @sayyedmojtabanavvabesafavi
فدائیان اسلام
سمت راست سید‌ محمود ضیائی ( مدیر ملتمس دعاء گروه ) سمت چپ مرحوم احمد منتظری فرهنگی از فدائیان اسلام
در شاخه ای از که بعضا ( ازجمله مرحوم پدر ) آنان را با عنوان یاد کرده اند ،تشکیل شده بود که هدایت فکری و اعتقادی آنان بر عهده علمای مجاهد اعلام حضرات مرحومان آیات عظام آقا ، وحاج ( مشهور به ) و زعامت سیاسی و تشکیلاتی آنان با مرحوم حاج ( معروف به یا که معروف ومعرف حضور تمامی پیشاهنگان انقلاب اسلامی و بزرگان مجاهد دینی از جمله ادام الله ظله میباشد .) قرار داشت. اعضاء این گروه جوانانی از اقشار مختلف شامل تجار،کسبه ، بازاریان ، فرهنگیان و پهلوانان مؤمن و شجاع از جمله : مرحوم ( بازرگان) ، مرحوم (آهنگر)، مرحوم (کشاورز) ، مرحوم (فرهنگی)، مرحوم (جوراب باف ) ، مرحوم ، مرحوم ، (بازرگان)، مرحوم (بلور فروش) ،مرحوم (فرهنگی)، (کسبه) ، (که بعد از شهادت مرحوم نواب به تغییر نام داد گویا ایشان یکی از کاندیداها برای ترور بعد از عملیات نا موفق بوده است ) و ....بودند علی رحیم پور: نخستین آشنایی ما با شهید نواب صفوی در مشهد به ماجرای برمی گردد. پس از اعدام او، به دست برادران امامی، شهید نواب مدتی به مشهد آمد و به واسطه _تبریزی با مرحوم آشنا شد و همین آشنایی نخستین حلقه ارتباط نواب با علاقه مندان به حرکت اسلامی را در مشهد ایجاد کرد. بعدها مرحوم ضیائی افراد دیگری را جذب کرد و یک گروه ۱۵نفره از علاقه مندان شهید نواب در مشهد به وجود آمد که نخستین حرکت های اسلامی را با شیوه او در مشهد آغاز کردند. آیة الله تبریزی نشریه «خداپرستی» را به درخواست اعضای این گروه به زبان ساده منتشر کرد. تبریزی به درخواست آقایان: ، ، و چند نفر از مدیران و فرهنگیان عصرهای جمعه جلسه برقرار می نمود. در یکی از روزها حضور ، و به این جلسه، شکوه خاصی داد. آنگاه که سید حسین امامی اخبار اعدام کسروی را برای آیه الله تبریزی بازگو می کرد، شادی فراوانی در خانه معظم له ایجاد شد و آشیخ غلامحسین احساس خود را از ترور کسروی چنین بیان می کند: « حاضرم نیم قرن نوکر امام حسین ـ علیه السلام ـ بودن، نوشتن، گفتن، تبلیغ کردن را بدهم به این بچه های پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله وسلم ـ و در عوضش اجر کشتن کسروی را بگیرم. » سید محمود ضیائی @sayyedmojtabanavvabesafavi
🍃🍂🍃༻🌹༺‌‌‌🍃🍂🌱 🍃🍂🍃 ]خرین تصویر مرحوم پدرم ( 1285_1369 شمسی) " " ایتا @sayyedmahmoodziaie @sayyedmojtabanavvabesafavi
مرحوم ابوی‌حقیر که در زمان طاغوت از فعالان مذهبی و انقلابی و رهبر بود و پس‌از‌اقدام ناموفق برای از بین بردن به پناه داده بود ، در یکی از روزهای نزدیک پیروزی که از برگشته بودم و از‌شجاعت و جسارت و پیشتازی مرحوم که خداوند از خطاهایش در گذرد ! در تظاهرات برای ایشان تعریف میکردم ، فقط یک کلمه گفت : " او دیوانه است ! " پذیرش این معنا در آن سن وسال جوانی با روحیه انقلابی و بینش محدود برایم کمی سخت مینمود ! ولی‌بعد از خروج ایشان به عراق و پناه بردن به رژیم بعث و فحاشی های وی در رادیو فارسی زبان بغداد علیه نظام وانقلاب این موضوع یعنی عدم تعادل روحی و روانی وی برهمگان کاملا روشن شد ، اینچنین است که میگویند : آنچه در آینه جوان بیند پیر در خشت خامْ آن بیند.[۱] نظیر فرمایش امام علی(ع) : رَأی الشَّیخِ خَیرٌ مِن مَشهَدِ الغُلامِ؛ [۲] نظر پیر بهتر از حضور فعال جوان است. پی نوشت ها: [۱] امثال و حکم، ج ۱، ص ۴۹. [۲] نهج البلاغه، حکمت ۸۶. .............. این مطلب درترجمه نهج البلاغه سید علی نقی فیض الاسلام چنین آمده است : در باره رأى پير خردمند حکمت83.وَ قَالَ (عليه السلام) :رَأْيُ الشَّيْخِ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ جَلَدِ الْغُلَامِ وَ رُوِيَ مِنْ مَشْهَدِ الْغُلَامِ . -  امام عليه السّلام (در باره رأى پير) فرموده است : 1-  انديشه پير مرد را (در جنگ و هر كار) از توانائى و دلاورى جوان بيشتر دوست دارم (زيرا جوان بر اثر كمى آزمايش ممكن است مغرور شده خود و يارانش را تباه سازد). و (بجاى من جلد الغلام) روايت شده من مشهد الغلام يعنى (رأى و انديشه پير را بيشتر دوست دارم) از حضور جوان. منبع : https://www.jamaran.news/rbooks/read/%D9%86%D9%87%D8%AC%20%D8%A7%D9%84%D8%A8%D9%84%D8%A7%D8%BA%D9%87?type=ghesar&id=83 @sayyedmojtabanavvabesafavi
👆 تصویری از جوانی مرحوم پدرم فدائی اسلام آسید علی آقای ضیائی‌ که مقام معظم رهبری در شرفیابی حقیر به خدمتشان در تالار اماکن متبرکه آستان قدس رضوی با حافظه قوی و اعجاب انگیز خویش ، پس از گذشت حدود ۷۰ سال از ایشان با عنوان آسید علی آقا یاد فرموده و حتی آدرس منزل قدیمی ما را نیز در محله نوغان مشهد به خاطر داشتند ! @sayyedmojtabanavvabesafavi
بیان و درجمع و و علاقمندان وفادار به >سید و خبرگزاری دفاع مقدس : تصاویر و گزارش مراسم بزرگداشت ۶۷ امین سالگرد شهادت شهید عالیقدر حضرت سید مجتبی نواب‌صفوی و شهداء فدائیان اسلام (‌ قم ۲۷ دیماه ۱۴۰۱ ) .👇 https://defapress.ir/fa/news/568128/ https://defapress.ir/fa/news/567822/ https://defapress.ir/fa/news/567811/ https://defapress.ir/fa/news/567812/ https://defapress.ir/files/fa/news/1401/10/28/1929184_258.jpg @Aghayezia 👇 @sayyedmojtabanavvabesafavi
....تنها گروهی که در این دوران مخالفت و مبارزه را علیه حکومت شروع کردند، فدائیان اسلام بودند و از قم هم شروع کردند. مرحوم نواب صفوی یک روز بعد از ظهر در مدرسه فیضیه سخنرانی کرد و گفت: اگر می‌خواهیم اسرائیل را ساقط کنیم باید از تهران شروع کنیم؛ یعنی باید اول رژیم پهلوی را از بین ببریم تا بتوانیم با اسرائیل بجنگیم. ای کاش نوار سخنرانی آن روز او موجود بود تا بعد از سال‌ها، صحت گفتار او را درمی‌یافتیم؛ چه اکنون می‌بینیم که تنها مانع نابودی اسرائیل، حکومت‌های وابسته به بیگانه هستند وگرنه نابودی اسرائیل برای ملت‌های مسلمان کار چندان دشواری نیست. 📔برشی از کتاب خاطرات شهید محلاتی مرکز اسناد انقلاب اسلامی @sayyedmojtabanavvabesafavi
السلام علیکم یا اهل بیت النبوه علیه السلام و خلول مبارک باد از " " : ، ، ، ایتا @sayyedmahmoodziaie سروش sapp.ir/khatkhatihayeman
السلام علیکم یا اهل بیت النبوه علیه السلام و خلول مبارک باد از " " : ، ، ، ایتا @sayyedmahmoodziaie سروش sapp.ir/khatkhatihayeman
امیرخلیلی ۱۳۶۸
در حالتي عجيب داشت. ذكر ركوع و سجده و كلمات تشهدش را مي‌شنيدم. خيال مي‌كردي يكي از پيامبران است كه نماز مي‌خواند. لرزه‌اي كه به هنگام اداي كلمات نماز براندام مردانه‌اش مي‌افتاد، و شور استخوان سوزي كه در درون جانش مي‌توفيد، و تجسم معنوي حالت انگيزي كه در سيماي قديس و ارش پديدار مي‌گشت، تو را، براي لحظاتي از عالم ماده و ابعاد بيرون مي‌برد + نوشته شده در سه شنبه بیست و دوم دی ۱۳۸۸ ساعت ۲:۴ ق.ظ توسط   @sayyedmojtabanavvabesafavi
تقدیم به ساحت والای عالیقدر ای ، آل عبا ، آه سید ، آه سید مجتبی!  نایب عشقی و هم زندانی اش     صاحب حقی و هم قربانی اش   راستی نایب تر از نواب کیست نیست دیگر غیر تو نواب نیست چرخه آتش ز تکبیر تو مست      کوه همت پیش پایت گشته پست استقامتـ  ،جلوه ای از کار تو آبروی مردی از آثار تو هر چه از خون تو بی باکی سرشت      در کتابی عاقبت خواهم نوشت      قامتت قد قامت مردانگی همت تو ، اسوه فرزانگی می زند پرپر ز عزمت خصم دون         از تو میگیرد صلابت رنگ خون   آیه های سطوت طوفانیت سوره هائی از یم قرآنیت بانگ تکبیر تو در اثنای کار              عشق را آورده اینجا پای کار         سجده سر پای تو بر مهر عشق می زند بر حکم رهبر مهر عشق نقطه ثقل برائت ، کینه ات پرچم سرخ هدایت ، سینه ات        مردی از نام تو گیرد آبرو خامه نامت را نویسد با وضو ترس هم ترسدازآن یاحیدرت             درد دین مانوس با چشم ترت       قامت حق ، بی وجودت گشته تا   آه سید ، آه سید مجتبی! نور حق را در دل شب ، آینه   یاریم کن ، دست در دستم بنه       اندرین بلوا کسی تواب نیست  کسرویها مانده ونواب نیست با قلم از پشت خنجر می زنند خط خون بر قلب رهبر می زنند  نقل از مجله فکه شماره هفتم 1378 @sayyedmojtabanavvabesafavi
🔹🔹 🔹 🔹مصاحبه داود اميني با محمّدمهدي عبدخدايي 1⃣ دومين باري که نواب صفوي را ديدم با سيد حسين امامي ديدمش که بعد از آزادي از زندان با مرحوم امامي و مرحوم سيد عبدالحسين واحدي، دو معمّم و يک کلاهي، به مشهد آمده بودند. وارد خانه آقا ضياء شده بودند. 🖌جلسه تفسير قرآن شبهاي دوشنبه پدرم توي منزل آقا ضياء بود. آن شب ما رفته بوديم منزل آقا ضياء، مثل اينکه آنها يک روز جلوترش، يا دو روز جلوترش، آمده بودند. نشسته بودند درس تفسير را گوش مي‏کردند. من با پدرم رفته بودم. وقت خداحافظي، توي چايخانه نشستند. آنها خوش و بش کردند؛ من نه، پدرم. روزي هم که نواب صفوي به خانه ما آمده بود، وقتي مي‏خواست رد بشود، از خانه ما برود بيرون، مادر دوم ما مي‏آيد از خانه بيرون؛ به پدرم مي‏گويد: بگو اين آقا سيد بيايد من ببينم، قاتل کسروي کيست. مادر دومم مي‏آيد از پشت پرده او را مي‏بيند. مي‏گويد: قيافه قاسم بن حسن(ع) در نظرم مجسم شد. بعد هم به پدرم مي‏گويد: نکند اين همان سيد حسني باشد که در روايات هست. اين، البته، برداشت خود او بود. 🖌به هر جهت، آن شب من يادم هست که امامي، نواب صفوي، و سيد عبدالحسين واحدي خيلي بانشاط بودند و خيلي هم با هم شوخي مي‏کردند. نمي‏دانم مرحوم امامي چه گفت. خوب، آن موقع نواب صفوي جوان بيست و يک ساله‏اي بود. گفت: آقاي آقاشيخ حسين، ايشان دروغ نمي‏گويد، اشتباه مي‏کند. برادر مسلمانم را متهم به دروغگويي نمي‏کنم، متهم به اشتباهش مي‏کنم. قضيه اينطوري نبود، اينجوري که من مي‏گويم بود. 🖌آقا ضياء بعدها براي من تعريف کرد که در حالي که نواب صفوي مخفي بود، در مشهد آقايي به نام شيخ احمد کفايي زندگي مي‏کرد. از علماي مشهد بود. پسر مرحوم آخوند ملا محمّدکاظم خراساني ــ صاحب کفايه ــ بود. از علمايي بود که تقريبا دولتي بود و برادر او به نام حسن کفايي بعدها که مجلس سنا تشکيل شد، سناتور شده بود. منزل مرحوم آشيخ احمد کفايي محل رفت و آمد استاندار، فرماندار و رؤساي ادارات مشهد بود. ضمنا، مسئولين حکومتي مشهد هم به منزل آقا شيخ احمد کفايي مي‏رفتند. در سالهاي 25-1324 شاه هنوز آن‏طور از نظر مردم چهره‏اش يا شناخته شده نبود، يا مورد طعن و لعن مردم نبود. در آن سالها وجهه شاه، که آمده بود پشت تريبون مجلس و گفته بود: «قبول دارم اشتباهاتي در زمان پدرم شده»، فرق مي‏کرد. به همين جهت، آقا شيخ احمد کفايي که، معروف بود با شاه ارتباط دارد، آنقدر بد وجهه نبود. آقا ضياء مي‏گويد که به نواب صفوي گفتم: منزل کفايي روضه هست. بيا برويم آنجا. رفتند منزل آقاي کفايي روضه. روضه‏خوان آمد، روضه را خواند. بعد از روضه، من به کفايي گفتم که اين سيد مجتبي نواب صفوي است. اتفاقا حسن کفايي کنار برادرش نشسته بود. آن سال، مسئله حجاب مطرح بود. تازه حاج آقا حسين قمي آمده بود به ايران و برگشته بود نجف و تازه اعلام شده بود که بي‏حجابي اجباري نيست و مأمورين حق ندارند به زور چادر مردم را بردارند. حسن کفايي برمي‏گردد به آقا شيخ احمد کفايي، جلوي نواب صفوي، مي‏گويد که امروز در دنيا ديگر نمي‏شود مسئله حجاب را مطرح کرد. دنياي امروز با دنياي ديروز فرق مي‏کند. .......👇 @sayyedmojtabanavvabesafavi
🔹🔹 🔹 2⃣ 🔹ادامه مصاحبه داود اميني با محمّدمهدي عبدخدايي .....خوب، بعد از جنگ جهاني دوم هم بود. نوعي، به حساب، به هم ريختگي اعتقادي بر دنيا حاکم بود. سوسياليسم هم پايگاههاي خوبي پيدا کرده بود. نوعي مذهب ستيزي در قالب روشنفکري وجود داشت که احمد کسروي‏ها پيدا شده بودند و احسان طبري‏ها مقالات ضدمذهبي مي‏نوشتند. به قول آن بنده خدا، هرکس از مادرش قهر مي‏کرد، مي‏گفت من روشنفکرم؛ فکر مي‏کرد که روشنفکري در اين است که برضد مذهب چيز بنويسد. متأسفانه به علّت سرکوبي که از روحانيت شده بود، در طول بيست سال و قبل از آن، در طول پانزده ساله پيروزي مشروطه‏خواهان، نوشته‏هايي در مخالفت با روحانيت نوشته شده بود و بعد هم نظام آمده بود روحانيت را جمع کرده بود. روحانيت هم قلم به دستان چيره‏دستي مثل امروز نداشت؛ قلم به دستاني هم که داشت، واژه‏هايي درون قلمهايشان بود که قابل فهم نبود. مثلاً، من نوشته‏اي را ديدم که نوشته بود، به مردم تکليف مالايطاق نکنيد. اين جمله براي مردم قابل فهم نبود، همان‏طور که نوشته‏هاي کسروي براي مردم قابل درک نبود؛ براي اينکه واژه‏هاي سره فارسيش و واژه‏هاي قلمبه عربيش قابل فهم نبود. واژه‏هاي نويسندگان حزب توده هم به علت کاربرد واژه‏هاي فرنگي ــ مثل انديويدواليسم و ناسيوناليسم يا مثلاً مي‏خواست بگويد جريان را بزرگ کردي، مي‏گفت: آگرانديسمان کردي ــ براي توده مردم قابل پذيرش نبود، قابل درک نبود. هرسه گروهي که مي‏خواستند چيزي بنويسند، با زبان مردم نمي‏نوشتند. روحانيت، علتش اين بود که سرکوب شده بود. در طي حدود چهل سال، چه با قلم و چه با زور، نتوانسته بود متفکران بزرگي تربيت کند که اين متفکران بتوانند جواب بدهند. اينها هم که مانده بودند بقيهًْ‌الطيف مشروطيت بودند. اينها هم قلمشان مال 1285 بود، نه مال 24-1323. از آنجا که واژه‏ها مرتبا تغيير مي‏کند؛ محاوره مرتبا تغيير مي‏کند. قلم کسروي هم قابل پذيرش نبود؛ ولي متأسفانه هرکس مي‏خواست روشنفکرمآبي کند، همانطور که مرحوم جلال نوشته، آروغ روشنفکري مي‏زند؛ هرکس داعيه روشنفکري دارد، ضدمذهب حرف مي‏زند. حسن کفايي هم از آن کساني بود که مي‏گفت: توي دنياي امروز ديگر نمي‏شود به زنها گفت چادر سرشان کنند، چارقد سرشان کنند، پوشيه بزنند. دنيا، دنياي تساويهاست. دنيا، دنيايي است که زنان، همرديف مردان کار مي‏کنند؛ حال آنکه اشتباه مي‏کردند. فکر مي‏کردند که عريان شدن، نيمه عريان شدن، آستين کوتاه پوشيدن، آرايش کردن يعني کار کردن. اين اشتباه ذهني در بعضي از روشنفکران ما وجود داشت. حسن کفايي هم جزو همانها بود. پسر مرحوم آخوند ملامحمّدکاظم خراساني بود، پدرش از رهبران مشروطه‏خواهان بود. صاحب کفايه بود. آمده بودند، در مشهد مانده بودند. خودشان هم در اصل اهل خراسان بودند. اما، اين تفکرات را داشت...... @sayyedmojtabanavvabesafavi
🔹🔹 🔹 3⃣ 🔹ادامه مصاحبه داود اميني با محمّدمهدي عبدخدايي آقا ضياء مي‏گفت: يک مرتبه ديدم رگهاي گردن آقاي نواب صفوي متورم شد و برخاست و آستينهايش را زد بالا و گفت: 🔸«بسم‏الله‏الرحمن‏الرحيم، قل للمؤمنين يَغُضّوا من ابصارهم...»1 آيه حجاب را خواند و با ناراحتي گفت: چگونه شما آيه حجاب را انکار مي‏کنيد؟ اين حرفها چيست که شما مي‏زنيد. از طرفي من به حاضران آن مجلس نگاه کردم؛ آيا ممکن بود از مأمورين آگاهي کسي آنجا باشد؟ آن زمان، دستگاه تأمينات گسترده نبود. از طرفي، خود حسن کفايي سرخ شد، سفيد شد، به من اشاره کرد که نگذاريد اين حرفها را توي خانه من بزند. خانه‏اي که وکلاي مجلس مي‏آيند، خانه‏اي که فرمانداران مشهد مي‏آيند، خانه‏اي که رؤساي ادارات مشهد مي‏آيند. توي اين خانه، يک سيد طلبه برخاسته، با برادر صاحبخانه بر سر حجاب برخورد مي‏کند. با تندي و ناراحتي مي‏گويد: مگر مي‏شود آيات حجاب را انکار کرد؟ اين کار امکانپذير نيست. اين حرفها که مي‏زنيد چيست؟ اين حرفها دروغ است. تو آيت‏اللّه‏زاده‏اي، تو پدرت روحاني بوده، پدرت مرجع تقليد بوده، پدرت صاحب کفايه است. ما هِي پاي نواب صفوي را گرفتيم، فشار داديم که، بابا، به قول تهرانيها کوتاه بيا. ديديم توجهي نمي‏کند. نواب صفوي بيست دقيقه سخنراني غرايي کرد و حسن کفايي هم حرف نزد. آقا شيخ احمد کفايي هم سکوت کرد و بعد هم نواب گفت: والسلام عليکم و رحمهًْ‌الله و برکاته. بعد هم رو به آقاضياء کرد و گفت: «پاشو برويم. از اين مجلس مي‏بينيم بوي ارتداد مي‏آيد.» بله، با صداي بلند و با ناراحتي گفت در اين مجلس بوي ارتداد مي‏آيد. احمد کفايي يک نگاه عاقل اندر سفيه به من کرد که شماها چه مي‏گوييد؟ يک داستان اينجوري اتفاق افتاد که آقا سيد ضياء برايم تعريف کرد و يک داستان هم براي خود من اتفاق افتاد....👇 @sayyedmojtabanavvabesafavi