#حضرت_رقیه سلام الله علیها
#مدح
#ذکر_توسل
امشب قلم مسیر تولا گرفته است
اذن سرودن از خود مولا گرفته است
کار جنون هر شبه بالا گرفته است
بعضی کنایه ها پر ما را گرفته است
خواهم که باز حق سخن را ادا کنم
دستم قلم اگر که قلم را رها کنم
لبریز شد ز عشق و محبت سبوی چشم
دادم به قطره قطره ی اشکم وضوی چشم
وقف جمال آینه شد جستجوی چشم
گفتی بخوان ز فاطمه، گفتم به روی چشم
چشمی که روشن از جبل النور می شود
سرمه ز تربتش نکشد کور می شود
گفتی بگو مقدمه، گفتم رقیه جان
گفتی بخوان ز خاتمه گفتم رقیه جان
گفتی بخوان ز فاطمه، گفتم رقیه جان
گفتم، بدون واهمه گفتم رقیه جان
نام رقیه فاطمه باشد به هوش باش
او فاطمه است فاطمه، دیگر خموش باش
در بُعد مادّی، ثمر باغ عصمت است
در بُعد معنوی که سراپا قیامت است
این گفته را دلیل و روایت چه حاجت است
دختر به مادرش نرود جای حیرت است
این بی قرین تجلی سیمای مادر است
یک چشمه ی جدا شده از حوض کوثر است
این گل برای خرمی روزگار، بس
این لاله بر طراوت باغ و بهار، بس
نامش جلالتی است که در ذوالفقار بس
باشد به کارنامه اش این افتخار بس
او را نسب به سوره ی "والفجر" می رسد
با دست او به گریه کنان اجر می رسد
هرچند هستیش همه تاراج رفته است
در موج خون به سینه ی امواج رفته است
احرام اشک بسته، به حجاج رفته است
او با سر حسین به معراج رفته است
او "تَعرُجُ الملائکه" و "ذی المعارج" است
"باب المراد" و دختر "باب الحوائج" است
تا شد کنار شمع خرابه نشین مقیم
فرمود با حسین که ای در غمم سهیم
چون می وزید بر سر زلف شما نسیم
می شد دل رقیه ات از غصه ها دو نیم
گفتم به خویش آنکه به نی ربنا کند
آیا شود که گوشه ی چشمی به ما کند؟
حالا که آمدی و نشستی مقابلم
حالا که آمدی و شدی شمع محفلم
حالا که شعله ور شده از وصل، حاصلم
راضی نمی شود به جدایی دگر دلم
بوسه گرفت و رفت که از تاب رفته بود
انگار سال هاست که در خواب رفته بود
بر چهره ی سه ساله کمی ژاله مانده بود
بر زخم های پیکر او ناله مانده بود
رنگی کبود بر رخ چون هاله مانده بود
او مانده بود و آن زن غساله مانده بود
با یک سوال تلخ و جوابی که تلخ بود
آخر چرا شده است همه پیکرش کبود؟
ای نور چشم و دختر غم پرور حسین
یادآور غم و محن مادر حسین
جان تو شد فدای حسین و سر حسین
دست مرا بگیر تو ای دختر حسین
لطفی نما که سختی هجران کشیده ام
چندی شده است کرببلا را ندیده ام
#سید_روح_الله_موید
@s_r_moayed
#حضرت_رقیه
قضا بگشوده بر من باب دنیای یتیمی را
به بی مهری نشانم داد معنای یتیمی را
چه پنهان از شما، هر روز میگویم پدر دارم
ولی سر میکنم با بغض شب های یتیمی را
صبوری میکنند این داغ را دریا دلان اما
به جز اندوه دُرّی نیست دریای یتیمی را
تسلا می دهم خود را به یاد آن غریبی که
میان کوچه ها نوشید مینای یتیمی را
(یتیمی درد بی درمان یتیمی خواری دوران)
خدا آسان کند ای کاش فردای یتیمی را
#سید_روح_الله_موید
@s_r_moayed
#حضرت_رقیه سلام الله علیها
تو را ای ماه در شب های تنهایی رصد کردم
برای دیدنت با جان، نگاهم را مدد کردم
شبی که گرم روی ماه تو بودم در آغوشم
قمر آمد سوالی داشت، او را زود رد کردم
تو خورشیدی که در شب آمدی یا روز شد امشب
چه "رَدُ الشَّمس" زیبایی که در این کالبَد کردم
اگر چه جان به پایت دادم و یک بوسه شد سهمم
هنوز این غصه دارم که چرا داد و ستد کردم
کنار تو به روی نیزه ها، چشمش به چشم تو
دو سه باری پدر جان بر "سرِ اصغر" حسد کردم
دمی که خیزران بوسید آن لب های خشکت را
مسیر دیده را با موج اشک خویش، سد کردم
برای منکرانِ روی سیلی خورده ی زهرا
تمام صورت و جسم نحیفم را سند کردم
گرفتم من تقاص چکمه های شمر را بابا
به هر جایی رسیدم سایه ی او را لگد کردم
گرسنه بودم و از عمه قدری نان طلب کردم
نمیدانم چرا حس میکنم که کار بد کردم
پدر جان با تنی که مانده، دیگر زندگی سخت است
بماند پیشمان، خود را مهیای لحد کردم
#سید_روح_الله_موید
@s_r_moayed