پیامبر اسلام(ص):
☆ خدا را حفظ کن تا خدا حفظت کند، خدا را حفظ کن تا او را همواره پیشاپیش خود ببینی، خدا را در رفاه یاد کن تا تو را در سختی به یاد آورد، چون چیزی بخواهی از خدا بخواه، و چون یاری طلبی از خدا یاری بطلب... بدان اگر همه ی مردم بخواهند نفعی به تو برسانند در حالیکه خداوند آن را تقدیر نکرده باشد، نتوانند. و اگر بخواهند خسارتی بر تو وارد آورند در حالیکه خداوند آن را مقدر ننموده، باز نتوانند. بر تو باد راستی در یقین. بدان که صبر بر آنچه ناخوش می داری، خیر کثیر دارد، و بدان که موفقیت با صبر، گشایش با رنج، و سختی با آسانی است.
تاریخ یعقوبی ج ۲ ص ۲۰۸
فقط خدا ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شبنشینی_با_مقام_معظم_رهبری
خاطره رهبر انقلاب از دوران تبعيد در ايرانشهر و برگزاری#هفته_وحدت
#سلامتی_فرمانده_صلوات
🕯
الهی;
اگر بهشت شیرین است،
بهشت آفرین شیرین تر است.
الهی;
اعیانتر از من کیست، که با تو همنشینم
الهی;
خوشا به حال کسانی که لذت جسمانیشان
عقلانی شد ...
#الهینامه
#حسنزاده_آملی
🌴#کلمات_قصار_نهج_البلاغه
🌹#حکمت_شماره_202
و قال عليهالسلام
و قد قال له طلحة والزبير: نُبايِعُكَ عَلى أَنّا شُرَكاؤُكَ في هذَا الْأَمْر:
لَا، وَ لكِنَّكُمَا شَرِيكَانِ فِي الْقُوَّةِ وَ الْاِسْتِعَانَةِ، وَ عَوْنَانِ عَلَى الْعَجْزِ وَ الْأَوَدِ.
امام عليه السلام در پاسخ طلحه و زبير آنجا كه به امام پيشنهاد خلافت شورايى كردند و گفتند با تو بيعت مىكنيم به اين شرط كه در حكومت شريك باشيم، فرمود:
نمىشود (زيرا شركت در خلافت معنا ندارد) شما شريك در تقويت و كمك و يار و ياور به هنگام ناتوانى و سختى و مشكلات باشيد.
شرح و تفسير
بيعت مشروط!
«اين كلام حكيمانه را امام عليه السلام در پاسخ طلحه و زبير فرمودند آنجا كه به امام پيشنهاد خلافت شورايى كردند و گفتند با تو بيعت مىكنيم به اين شرط كه در حكومت شريك باشيم. امام در پاسخ آنها فرمود: نمىشود (شركت در خلافت معنا ندارد) شما شريك در تقويت و كمك و يار و ياور به هنگام ناتوانى و سختى و مشكلات باشيد»؛ (وَ قالَ عليه السلام وَ قَدْ قالَ لَهُ طَلْحَةُ وَ الزُّبِيرُ: نُبايِعُكَ عَلى أَنّا شُرَكاؤُكَ في هذَا الْأَمْر: لَا، وَ لكِنَّكُمَا شَرِيكَانِ فِي الْقُوَّةِ وَ الْاِسْتِعَانَةِ، وَ عَوْنَانِ عَلَى الْعَجْزِ وَ الْأَوَدِ).
آيا منظور طلحه و زبير اين بود كه واقعاً خلافت شورايى باشد و آنها با على عليه السلام شريك در تصميمگيرى شوند. يا مقصود اين بود كه بخشى از قلمرو حكومت اسلامى را امام به آنها بسپارد آنگونه كه از بعضى روايات استفاده مىشود؟ در بعضى از منابع معروف آمده است آن روز كه زبير با امام عليه السلام بيعت كرد امام به او فرمود: من از اين مىترسم كه تو پيمان خود را بشكنى، عرض كرد:
هرگز بيم نداشته باش تا ابد چنين كارى را نخواهم كرد. امام فرمود: آيا خداوند شاهد و گواه بر اين موضوع باشد، عرض كرد: آرى. چيزى نگذشت كه آن دو به اميرمؤمنان عليه السلام عرض كردند: مىدانى در زمان عثمان چه اندازه به ما جفا شد و او همواره طرفدار بنىاميه بود؛ اما اكنون كه خداوند خلافت را به تو سپرده بعضى از اين فرماندارىها را در اختيار ما بگذار امام فرمود: به قسمت الهى راضى باشيد تا در اين باره فكر كنم. سپس افزود: آگاه باشيد من كسى را در اين امانت شريك مىكنم كه از دين و امانت او راضى و مطمئن باشم.
از سويى ديگر هنگامى كه امير مؤمنان على عليه السلام به معاويه نامه نوشت كه مردم با من بيعت كردند تو هم از اهل شام براى من بيعت بگير و بزرگان اهل شام را نزد من بفرست و معاويه (سخت دست پاچه شد) و نامهاى براى زبير نوشت و او را به عنوان اميرالمؤمنين خطاب كرد و گفت: از تمام مردم شام براى تو بيعت گرفتم با سرعت به سوى كوفه و بصره برو و اين دو شهر را تسخير كن كه اگر آن دو را تسخير كنى ديگر هيچ مشكلى نخواهى نداشت. ١
از اينجا روشن مىشود اينكه طلحه و زبير به هنگام بيعت و طبق بعضى از روايات مدتى بعد از بيعت خدمت امام عليه السلام آمدند و گفتند: ما بيعت كردهايم كه با تو شريك باشيم منظورشان اين بود كه حكومت بصره و كوفه را امام به آنها بسپارد و به اين ترتيب بر تمام عراق مسلط شوند و دست به دست معاويه بدهند شام را هم در اختيار بگيرند تا قسمت عمدۀ كشور اسلام تحت سيطرۀ آنها واقع شود. با اين توضيح مىفهميم چرا امام عليه السلام دست رد بر سينۀ آنها گذاشت و اين جواب حكيمانۀ پرمعنا را به آنها داد.
در كتاب خلفاى ابن قتيبه كه از علماى مشهور اهل سنت است و در قرن سوم مىزيسته تحت عنوان رفت و آمد طلحه و زبير نزد على عليه السلام چنين آمده است: بعد از تمام شدن بيعت، طلحه و زبير نزد آن حضرت آمده عرض كردند: مىدانى براى چه با تو بيعت كردهايم؟ فرمود: آرى براى اينكه گوش به فرمان من باشيد و اطاعت كنيد؛ همان بيعتى كه با ابوبكر و عمر و عثمان كرديد. آنها (با صراحت) گفتند: نه ما با تو بيعت كرديم كه شريك تو در امر خلافت باشيم. امام عليه السلام فرمود: چنين نيست. بلكه شما شريك در همكارى و كمك در برابر مشكلات و رنجها هستيد. اين در حالى بود كه «زبير» شك نداشت كه على عليه السلام حكومت عراق را به او مىسپارد و حكومت يمن را به «طلحه». هنگامى كه براى آنها روشن شد كه على عليه السلام حكومتى را به آنها نمىسپارد شكايت خود را از آن حضرت آشكار ساختند «زبير» در ميان جمعيتى از قريش گفت:«هذا جَزائُنا مِنْ عَلِىٍّ قُمْنا لَهُ في أمْرِ عُثْمانَ حَتّى أثْبَتْنا عَلَيْهِ الذَّنْبُ وَ سَبَبْنا لَهُ الْقَتْلُ وَ هُوَ جالِسٌ في بَيْتِهِ وَ كَفَى الْأمْرُ فَلَمّا نالَ بِنا ما أرادَ جَعَلَ دُونَنا غَيْرَنا؛ اين پاداش ماست از سوى على! ما در كار عثمان به نفع او قيام كرديم و گناهكارى او را ثابت نموديم و عوامل قتل او را فراهم ساختيم در حالى كه على در خانۀ خود نشسته بود و ما مشكل را حل كرديم؛ اما هنگامى كه به وسيلۀ ما به مقصودش رسيد (و حكومت را در اختيار گرفت) ديگران را بر ما مقدم داشت. ١
از اين عبارت به خوبى روشن مىشود كه آنها واقعاً اهل توطئه و سياستهاى مكارانه و دور از تقوا و پرهيزگارى بودند و اينكه بعضى گمان مىكنند خوب بود على عليه السلام مقامى به آنها مىداد تا ساكت شوند اشتباه بزرگى است؛ آنها نه صلاحيت و شايستگى و تقوا براى فرماندارى و استاندارى كشور اسلام داشتند و نه به آن قانع بودند. دست در دست معاويه داشتند و مىخواستند حكومت بر مسلمانان را به زور و از طريق دغلكارى به چنگ آورند و تقواى اميرمؤمنان على عليه السلام هرگز پذيراى چنين مطلبى نب
ود.
در ذيل روايت بالا نيز آمده است كه على عليه السلام هنگامى كه از سمپاشىهاى طلحه و زبير آگاه شد به ابن عباس فرمود: تو چه پيشنهاد مىكنى؟ ابن عباس گفت: من چنين فكر مىكنم كه آنها عاشق حكومتاند؛ بصره را به زبير بسپار و كوفه را به طلحه. امام عليه السلام خنديد فرمود: واى بر تو! در كوفه و بصره مردان باشخصيت و اموال فراوانى وجود دارد كه اگر آن دو به حكومت آن برسند بر گردن مردم سوار مىشوند، سفيهان را از طريق طمع و ضعيفان را با فشار و قدرتمندان را با زور تحت سيطرۀ خود مىگيرند (و مردم را بدبخت مىكنند و چهرۀ حكومت اسلامى را به كلى تغيير مىدهند).