صالحین تنها مسیر
#رمان_هاد پارت ۱۶ - نه، همش همینه؟ - آره.... - عصر میدم برات بیارن. - خودم میام می گیرم.... - نیا
سلام
امشب سه قسمت براتون میفرستم ✅
#رمان_هاد
پارت۱۷
- اه. وایسا دیگه لعنتی
دست هایش را دور خودش حلقه کرد و چشم هایش را بست. صدای بوق ماشین باعث شد چشم هایش را
باز کند. ماشینی کنارش ایستاده بود. سرش را پائین آورد. راننده بدون اینکه سر بچرخاند گفت:
- سوار شو
این لحن آمرانه باعث شد تا شروین کمی مکث کند.
- شما؟
- مگه منتظر تاکسی نیستی؟
- که چی؟
مرد سرش را برگرداند و به چهره شروین خیره شد. فقط چشم هایش پیدا بود.
- تاکسی دیگه ای نیست
نگاهی به خیابان کرد. خالی خالی شده بود! دوباره سرش را پائین آورد.
- ولی تو هم تاکسی نیستی
راننده که دوباره به جلو خیره شده بود گفت:
- سوار میشی یا نه؟
شروین سوار شد و ماشین راه افتاد. دستی به صورتش کشید تا شاید کمی خشک تر شود.
- دستمال توی داشبر د
نگاهی به راننده که صورتش در تاریکی پنهان شده بود انداخت و در داشبرد را باز کرد. چند دقیقه بعد
سیگاری را از جیبش بیرون آورد و روشن کرد.
- توی ماشین سیگار نکش
سیگار را بیرون انداخت و به خیابان خیره شد. راننده نگاهی به شروین کرد، نفس عمیقی کشید و دوباره
به مسیر خیره شد. بالاخره رسید. پیاده شد و پول را از پنجره دراز کرد.
- حسابت خیلی بیشتر می شه
دستش را بیرون آورد.
- چقدر؟
راننده نگاهی معنادار به شروین انداخت و رفت. منظورش را نفهمید. شانه ای بالا انداخت.
- دیوونه!
بعد از چند قدم ایستاد، نگاهی به خیابان انداخت، ابروهایش را درهم کشید و درحالیکه فکر می کرد زیر
لب گفت:
-خودم گفتم، نه؟
خانه که رسید باران قطع شده بود. چراغ های حیاط خاموش بود. نگاهی به ساعت انداخت. حدود 22
بود. خانه ساکت و خاموش بود. فقط چراغ هال روشن بود و پدرش پای تلویزیون.
- سلام
پدر بدون اینکه سرش را برگرداند گفت:
- سلام. کجا بودی؟
نگاهش را از تلویزیون به پدرش دوخت.
- قدم می زدم
هانیه وارد هال شد و ظرف میوه را روی میز گذاشت.
- ا آقا؟ چرا لباستون خیسه؟
پدر نگاهی به شروین کرد.
- مگه بارون میاد؟
- می اومد
پدر ابرویش را بالا برد و دوباره به تلویزیون خیره شد. هانیه گفت:
- می رم براتون یه چایی می آرم که گرم شید. شما هم لباستون رو عوض کنید وگرنه سرما می خورید
و رفت. کمی به سکوت گذشت. تنها صدای گوینده برنامه مستند حیات وحش می آمد که داشت در باره
معنای آواز خواندن پرنده های جنگل های آفریقا حرف میزد و پدر – که شروین می دانست فکرش پیش
حساب کتاب های نمایشگاه است – به صفحه تلویزیون خیره شده بود.
- بقیه خوابن؟
- رفتن جشن تولد
لیوان چایی را از هانیه گرفت.
- با من کاری ندارید آقا؟
- نه برو
- شب بخیر
پدر سر تکان داد. وقتی هانیه رفت تلویزیون را خاموش کرد و خمیازه ای کشید:
- خب، چه خبر؟
شروین کمی از چایی اش را سر کشید و درحالی که از این سوال تعجب کرده بود گفت:
✍ میم - مشکات
#شب_زیارتی
🔘باز به دلم، وعده اربعین میدهم یاحسین
🔘امسال نیز از قافله عُشّاق جابمانم چه کنم؟؟😭
✔️بيا و حسين این وعده بر ما محقق کن
#ألسَّلامُ_عَلَیْکَ_یا_أبَا_عَبْدِالله
#أللهم_الرّزقْنا_زِیارَةَ_الحُسَيَن
panahian-clip-AhHossein-24k.mp3
1.15M
حجت الاسلام پناهیان:
شب جمعه باید رفت کربلا...
کاش هر شب جمعه ثواب زیارت کربلا را می بردم!🙏
التماس دعا
مناجات
خدایا...
🌴به تو روی آوردم چون یگانه معبود عالمی از خود مرانم من بی تو هیچم و با نام تو همه چیــز، دست نیاز به سوی تو آوردهام تومهربانی و دست گیــرنده مستمنــدان لطف و کرمـت را از من دریــغ مدار ، از عالمت حیــرانم و در خـــود سرگردان باحالتی پریشان به درگاهت نالانم و از دیده گریان و همه جا به سوی تو روان تو کریمی و بزرگوار رحیمی و بخشاینده روح روان ، از بندگان ناآگاهت در گذر و روح آنان را به سعادت راهنمایی فرما و هر آنچه از عالم کبریایی خواهی بر جسم عنایت فرما چون هر دردی که از سوی تو رسـد رحمت است وتحمّل آن را دارم .
#خدایا_به_عظمت_تو سر تعظیـــم فرود می آورم و از تو میخــواهم که مرا جــزو بندگان مقرّب درگاه خویش منظور فرمایی.
و از روی لطف و کرمت ارواح پاک را برای هــدایت بر من نازل فرمایی تا رستــگار شوم ، تو بزرگی و سزاوار ستایش و تکریم.
#خدایا....
پیشانی بر خاک تو می گذارم چون سجده سزاوار بزرگی و عظمت توست .
تو مالک جان و تن بندگانی و همه حقایق رامی دانی و هرآنچه بخواهی بر بندگانت روا می داری .
ابد و ازل از توست و چراغ هر دانش و معرفتی از تو روشن است.
برمن سعادت شناخت و بندگی عنایت بفرما چون تو اصل کائناتی ومن ذرهای از حیات ، تو در عالم غیبی و بندگانت پر از عیب ، عیوبم را بنمایان تا در رفع آنها کوشا باشم .
در این دنیا از تو چیزی غیر از عزت و شرف و بی نیازی نمی خواهم ، تو رحیمی و رحمان من محتاجم و فقیری درمانده برسر کویت مرا دریاب و از درگاه خود مران .
به رحمت صفاتت اگر تقصیری دارم از آن در گذر و در زندگی پس از مرگ آرامش ابدی عنایت وبهشت رانصیب من ودوستان وعامه امت بگردان ...
الهی آمین یا رب العالمین
🍁⚘🕊🍂🍃🍁⚘
شبتان نورانی
✨✨✨✨
#شب_جمعه
#شب_زیارتی حضرت عشق
داستان عجيب سليمان اعمش
علامه مجلسى كه از چهره هاى برجسته علمى و در فنّ حديث و حلّ مشكلات اخبار و روايات و تشخيص صحيح از غير صحيح آن، شخصيتى كم نظير است- داستان عجيبى را از جلوه رحمت اهل بيت عليهم السلام آورده كه چنين است:
در پاره اى از تأليفات دانشمندان شيعه ديدم كه سليمان اعمش گفته است: من مقيم كوفه بودم. همسايه اى داشتم كه با او رفت و آمد و نشست و برخاست مى كردم. شب جمعه اى نزد او آمده، گفتم: در مورد زيارت حضرت امام حسين عليه السلام چه رأى و نظرى دارى؟ گفت: زيارت بدعت و خلاف مقرارت شرع، و هر بدعتى گمراهى است و هر آلوده به گمراهى و ضلالتى در آتش است!!
سليمان مى گويد: در حالى كه همه وجودم پر از خشم بود از نزد او برخاستم و پيش خود گفتم: هنگام سحر نزد او مى روم و حقايقى از فضايل و مناقب حضرت امام حسين عليه السلام را براى او مى گويم، اگر بر عناد و تعصب جاهلى اش اصرار و پافشارى ورزيد او را به قتل مى رسانم.
چون وقت سحر شد به سوى او شتافته، درِ خانه اش را كوبيدم و او را به نام صدا زدم كه ناگهان همسرش به من گفت: او ابتداى شب به قصد زيارت حضرت حسين عليه السلام به سوى كربلا رفت، من هم از پى او به زيارت حضرت امام حسين عليه السلام شتافتم.
هنگامى كه وارد حرم شدم همسايه خود را ديدم كه در حال سجده براى خدا، مشغول مناجات و گريه و درخواست توبه و آمرزش است.
پس از مدتى طولانى سر از سجده برداشت و مرا نزديك خود ديد، به او گفتم: تو ديشب مى گفتى زيارت حضرت حسين عليه السلام بدعت است و هر بدعتى گمراهى است و هر گمراهى در آتش است ولى امروز به حرم حسين آمدى، او را زيارت مى كنى؟
گفت: سليمان! سرزنشم مكن! من كسى بودم كه براى اهل بيت عليهم السلام قائل به پيشوايى و امامت و ولايت نبودم تا ديشبم فرا رسيد كه خوابى ديدم كه مرا در حيرت و بهت فرو برد و دچار ترس و وحشت نمود.
به او گفتم: چه ديدى؟ گفت: انسانى بلند مرتبه و با عظمت را ديدم كه قامتى معتدل داشت نه بسيار بلند بود و نه بسيار كوتاه. از توصيف جمال و جلالش ناتوانم و از بيان ارزش و كمالش عاجزم. با گروه هايى كه گرداگردش بودند به سرعت در حركت بود و پيش رويش سوارى بود كه بر سرش تاجى قرار داشت، تاج داراى چهار ركن بود و بر هر ركنى گوهرى كه از مسير سه روزه راه مى درخشيد.
از برخى از خادمان آن بزرگوار پرسيدم: اين كيست؟ گفتند: محمّد مصطفى! گفتم: اين ديگرى كيست؟ گفتند: على مرتضى جانشين رسول اللّه! سپس چشم به آن فضاى ملكوتى انداختم، كه ناگهان ناقه اى از نور ديدم كه هودجى از نور بر آن بود و در آن دو زن قرار داشتند و ناقه ميان آسمان و زمين در پرواز بود! گفتم: اين ناقه از كيست؟ گفتند: از خديجه كبرى و فاطمه زهرا عليهما السلام، گفتم: اين جوان كيست؟ گفتند: حسن بن على، گفتم: اين گروه كجا مى روند؟ همه گفتند: زيارت مقتول به ستم، شهيد كربلا حسين بن على المرتضى.
من به سوى هودجى كه حضرت فاطمه زهرا در آن بود رفتم كه ناگهان ورقه هاى مكتوب را ديدم كه از آسمان به زمين مى آيد! پرسيدم اين اوراق چيست؟ گفتند: اوراقى است كه در آن ايمنى از آتش دوزخ براى زائران حسين در شب جمعه نوشته شده است.
من امان نامه اى را درخواست كردم؛ به من گفت: مگر تو نمى گويى زيارت حسين بدعت است؟! اين امان نامه به تو نمى رسد، مگر آنكه حسين را زيارت كنى و به فضل و شرفش اعتقاد ورزى!
با تر س و هول از خواب بيدار شدم و همان وقت و ساعت قصد زيارت آقايم حسين عليه السلام را نمودم و اكنون به پيشگاه خدا توبه و انابه آورده ام و به خدا سوگند اى سليمان! از قبر او جدا نمى شوم تا روح از بدنم جدا گردد !!
حاج على بغدادى بر پايه نقل محدث قمى در مفاتيح الجنان در ملاقات با امام زمان به حضرت عرضه داشت حديث اعمش صحيح است؟
حضرت فرمود: آرى، درست و كامل است.
اَللَّهُمَّ إِنِّي أُجَدِّدُ لَهُ فِي صَبِيحَهِ يَوْمِي هَذَا وَ مَا عِشْتُ مِنْ أَيَّامِي عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَيْعَهً لَهُ فِي عُنُقِي
خدايا در صبح اين روز و تا زندگي كنم از روزهايم، براي آن حضرت بر عهده ام، عهد و پيمان و بيعت تجديد مي كنم،
لاَ أَحُولُ عَنْهَا وَ لاَ أَزُولُ أَبَداً
كه از آن رو نگردانم، و هيچ گاه دست برندارم.
✨❤️
به يقين هر كه اين صلوات را، پس از نماز عصر بخواند حق تعالي براي او صد هزار كار نيك ثبت كند، و از او صد هزار گناه را محو نمايد، و صد هزار حاجتش را روا كند، و صد هزار بار مقامش را در بهشت بلند گرداند. و نيز شيخ كليني فرموده روايت شده: هر كه اين صلوات را هفت بار بخواند
اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ الأَْوْصِيَاءِ الْمَرْضِيِّينَ بِأَفْضَلِ صَلَوَاتِكَ وَ بَارِكْ عَلَيْهِمْ بِأَفْضَلِ بَرَكَاتِكَ وَ السَّلاَمُ عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمْ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ
براي او به تعداد بندگان كار نيك ثبت كنند، وعملش در آن روز مورد قبول واقع شود،و در روز قيامت حاضر مي شود در حالي كه بين دو چشم او نور پر فروغي مي درخشد. و در اعمال روز عرفه صلواتي خواهد آمد كه هركس آن را بخواند حضرت محمّد و آل محمّد (صلّي الله عليه و آله) را خشنود سازد.