eitaa logo
صالحین تنها مسیر
222 دنبال‌کننده
16.9هزار عکس
6.8هزار ویدیو
267 فایل
جهاد اکبر، مبارزه با هوای نفس در تنها مسیر آرامش کاری کنیم ورنه خجالت براورد روزیکه رخت جان به جهان دگر کشیم خادم کانال @Yanoor برایم بنویس tps://harfeto.timefriend.net/16133242830132
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 امام علی علیه‌السلام فرمودند: 🔺 افضلُ الإيمانِ الأمانةُ ، أقْبَحُ الأخلاقِ الخِيانةُ. 🔻 برترين ايمان امانتدارى است ، و زشت ترين اخلاق خيانت كردن است. 📚 غرر الحكم ، ح۲۹۰۵-۲۹۰۶ 🌹 امام خمینی (ره): 🔺 امید است که این انقلاب بارقه‌ای الهی باشد که انفجاری عظیم در توده‌های زیر ستم ایجاد نماید و به طلوع فجر انقلاب مبارک حضرت بقیه اللّه -ارواحنا لمقدمه الفداء- منتهی شود. و باید ملت شریف حضور خود را هر چه والاتر در صحنه اقامه عدل الهی به ثبت رساند. ۱۳۶۰/۰۵/۱۰ 🌹 امام خامنه‌ای: 🔺 دهه فجر براى کشور ما یک فرصت تاریخى بود و ملت ما را از یک حصار بسیار خطرناک خارج کرد. تا وقتى یک ملت در حصار استبدادِ یک حکومت وابسته و فاسد و ضدّ مردم و ضدّ فرهنگ و دین قرار دارد، هیچ چیز زیبا و مطلوبى که زندگى آنها را از لحاظ مادّى و معنوى اعتلاء بخشد و پیش ببرد، نمى‏ تواند در بین آنها پا بگیرد. ۱۳۸۰/۱۱/۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ساعتی پیش؛ حضور در گلزار شهدای بهشت زهرا سلام‌الله‌علیها تهران به مناسبت آغاز دهه فجر انقلاب اسلامی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۲ بهمن ۵۷ ساعت ۹:۲۷ دقیقه به وقت تهران رهبر انقلاب اسلامی ایران بعد از سالها دوری به وطن بازگشت.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
درخواست برنامه نود سیاسی با اجرای علی اکبر رائفی‌پور ۲۲۰۰۰ امضایی شد 🔹کمپین درخواست تولید برنامه نود سیاسی با اجرای علی اکبر رائفی‌پور در کمتر از ۴۸ ساعت ۲۲۰۰۰ امضایی شد. 🔹حامیان این سوژه با خطاب قرار دادن صدا و سیما از «فارس من» خواستند تا درخواستشان را از مراجع مربوطه پیگیری کند. 🔸«فارس من» به زودی موضوع را بررسی خواهد کرد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹آغاز ایام الله دهه مبارک فجر انقلاب اسلامی و ۱۲ بهمن ماه، سالروز ورود حضرت امام خمینی (ره) به میهن اسلامی خجسته باد.
سلام و روز بخیر خدمت اعضای محترم از این به بعد بحث اصلاح خانواده را تقدیمتون می کنم امید که بهره کافی را از این مبحث ببریم.
بسم الله الرحمن الرحیم
💠خدمت شما بزرگواران عرض کنم که برای تربیت فرد و جامعه لازم هست که در ابتدا "خانواده ها" اصلاح و تربیت بشن. 🔴اگه در جامعه ای، خانواده ها مشکل داشته باشن، قطعا تربیت "فرد" و "جامعه" خیلی سخت خواهد بود. مثلا وقتی میبینیم که اکثر ازدواج ها به مشکل بر میخورن و خیلیاشون به طلاق منجر میشن و حتی توی خانواده هایی که زن و شوهر بیش از ۲۰ سال هست که دارن با هم زندگی میکنن میبینیم که "طلاق_عاطفی" وجود داره قطعا فرزندان این خانواده ها نمیتونن توی "خودسازی" هم موفق عمل کنن. تربیت افراد هم خیلی ضعیف خواهد بود. 🔴🔴🔴 بنابر این ضروری هست که روابط بین اعضای خانواده ها اصلاح بشه. در ادامه مطالب کانال سعی میکنیم به این موضوع مهم بیشتر بپردازیم. ✅✔️✅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هنگامی که در باز شد، جزر و مد طوفان انرژی برپاشد. عبای قهوه ای، عمامه سیاه و محاسن سفیدش همه مولکولهای ساختمان را به حرکت در می آورد. توجه حاضران چنان متمرکز و میخکوب می شد که هر چیز دیگری غیر از او ناپدید گردید.خمینی به مثابه هاله یک نور در حال حرکت به عمق وجدان و آگاهی همه کسانی که در حسینیه جماران حاضر بودند، نفوذ کرده بود. او تمام تصاویر تخیلی را که هر کس قبل از ملاقات با او در ذهن خود ساخته بود،منهدم میکرد. حضورش آنچنان پرقدرت بود که من خود را در محاصره هیجاناتم و در فاصله بسیار زیاد از ایده ها و تجارب شخصی قبلی ام احساس میکردم. من قبلا انتظار داشته داشتم ( صرف نظر از موقعیت رویت ایشان،) پیرامون حرکات سیمای او، امتحان انگیزه های او و شگفتی های طبیعت واقعی او به تحقیق بپردازم. ولی قدرت خمینی توفیقات او و قدرت مطلق کنترل و احاطه نفسانی او ، همه قالبهای ارزیابی ذهنی مرا نابود ساخت و من خود را در حال گرفتن احساس و انرژی که توسط اشعه حضور او حال تبلور بود، یافتم. خمینی یک طوفان بود. با این همه ، در نهاد این طوفان یک سکون و آرامش مطلق وجود داشت. او بسیار شدید و آمرانه بود و در عین حال بسیار ارامش بخش. او پاسخگو، باز پر تأثیر بود. در درون او یک حقیقت ساکن و غیر قابل حرکت وجود داشت؛ ولی همین بی حرمتی باعث حرکت یک کشور شد. ؛_پدیده_انسانی_پیچیده ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تو به خودی خود هیچ نیستی !  مرحوم کربلایی احمد طهرانی می فرماید: در همان مدتی که در کربلا زندگی می کردم، چندین موقعیت گناه برایم فراهم شد؛ ولی من از آنها سر باز زدم؛ 🔻 زیرا مطمئن بودم که اینها امتحان و فتنه های الهی است و هر گونه لغزشی در آنها کار آدم را می سازد. در یکی از آن روزها چند بار شرایط معصیت فراهم شد؛ 🔺 ولی هر بار از آنها رو بر گرداندم. دیگر از خود بی خود شده بودم، به حرم قمر بنی هاشم علیه السلام پناه بردم. در آنجا به حضرت عرض کردم: بنده به خاطر تقرّب به شما، از لذت معصیت چشم پوشی کردم. 🔷 حضرت در جواب فرمودند: گمان نکن که تو با دست خود کاری انجام داده ای! ما تو را نگه داشته ایم و به تو اراده دوری از گناه را داده ایم؛ و گرنه تو به خودی خود، هیچ نیستی. ایشان در تکمیل این موضوع فرمود: دست ولایت است که ورشکسته هایی مثل ما را نگه داشته است. اگر ما را به خودمان واگذارند، عاقبت ، همه ما طلحه و زبیر از کار در می آییم. 📚منبع : کتاب رند عالم سوز ] 🍃🍃🍃➖➖➖🍃🍃🍃 🌹 درس اخلاق🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صالحین تنها مسیر
#رمان_هاد پارت۱۳۳ - این درست ولی قضیه سعید چی؟ تو چطوری سعید رو می شناختی؟ من که رفیقش بودم اینقدر
پارت۱۳۴ شروین عینک آفتابی اش را که درآورده بود به چشم گذاشت و گفت: - ببین شاهرخ، امروز اگه فحش هم بدی من جایی نمی رم. پس خودتو خسته نکن - چرا اینقدر از خونه فرار می کنی؟ - برم خونه که چی؟ تا برم شروع می کنن به گیر دادن. سر کوچک ترین مسئله ای اوضاع داریم. کاش حالا چیزای به درد بخور هم بود - تو هم اسم هر سوالی رو میذاری گیر. قبول دارم که آدم گاهی واقعاً کم میاره اما باید یاد بگیری تحمل کنی. پدر و مادر رو که نمیشه عوض کرد - ولی شاهرخ ... - ولی نداره. پدر و مادر حرمت داره. بی بر و برگرد. نگفتن پدر و مادر خوب یا ایده آل. فقط پدر و مادر. اگه تونستی حرمت این دو کلمه رو حفظ کنی اونوقت می بینی که چه اتفاق های خوبی برات می افته. اگه یاد بگیری هم زندگی خودت خوب میشه هم هی خونه مردم تلپ نمی شی - آها! پس تو غصه جیبت رو می خوری شاهرخ سر تکان داد اما قبل از اینکه جواب بدهد صدایی از پشت سرشان آمد. - استاد مهدوی؟ هر دو برگشتند. چهره دختر برای هر دو آشنا بود. شروین با دیدن دختر ابروهایش را بالا برد و نگاهش را به طرف دیگر دوخت و زیر لب گفت : - وای بازم این دختر هم که متوجه این حرکت شروین شده بود و معلوم بود از این حرکت ناراحت شده جوری وانمود کرد که انگار اصلا شروین را ندیده و فقط به شاهرخ سلام کرد. - سلام استاد شاهرخ که از این حرکات خنده اش گرفته بود جواب سلام را داد. - ببخشید استاد. می دونم یه کم بد موقع است اما یه سوال داشتم. هر کاری می کنم نمی تونم به جواب برسم. اجازه هست؟ شروین دوباره زیر لب غر غر کرد: - خوبه لااقل می دونه بد موقع است و شاهرخ با خوشرویی جواب داد: - البته. چرا که نه می خوایم بریم اتاق من؟ شروین این را که شنید زیر چشمی نگاهی به شاهرخ انداخت و چشم غره ای رفت. می دانست شاهرخ از لج او این حرف را می زند. دختر که متوجه حرکات شروین شده بود با حالتی خاص گفت: - نه نیازی نیست. فقط یه راهنمایی می خوام. گویا عجله دارید و با ابرویش به شروین اشاره کرد. شروین هم با لحن مسخره گفت: - دقیقاً. درست فهمیدید شاهرخ سعی کرد میانه داری کند. - خب حالا سوال کجاست؟ دختر برگه ای را که دستش بود بالا آورد و به شاهرخ نشان داد. شاهرخ برگه را گرفت. نگاهی به سوال کرد و درحالی که ابروهایش را بالا پائین می کرد زیر لب چیزهایی را زمزمه کرد. - باید اول دیفرانسیل ..... نه اینجوری نمیشه. شروین؟ به نظرت اگه دیفرانسیل بگیری درست درمیاد؟ آقای کسرایی؟ با شمام شروین که دیگر خون داشت خونش را می خورد نگاهی به برگه انداخت و ُخر ُخرکنان گفت: - یعنی تو نمی دونی چطوری حل میشه؟ لبخند شاهرخ حرصش را درمی آورد. مداد را از دست شاهرخ گرفت و چیزهایی را روی برگه نوشت و با حالتی غیض مانند گفت: - اینم راه حل! خوبه؟ شاهرخ که انگار به راه حلی بدیع! دست یافته باشد همانطور که به وجد آمده بود گفت: - آره .... آره .... درسته، اینجوری راحت تر هم هست شروین گفت: - حالا می شه بریم؟ شاهرخ برگه را به طرف خانم معینی زاده گرفت و گفت: - بفرمائید اینم مسئله. مشکل دیگه ای نیست؟ - نه. خیلی ممنون استاد - خواهش می کنم ولی آقای کسرایی مشکل رو حل کردند، باید از ایشون تشکر کنید! شروین که دیگر حسابی جوش آورده بود نگاهی به شاهرخ کرد. دختر هم با بی میلی رو به شروین تشکر کرد. شروین هم جوابی زورکی داد. - خواهش می کنم - ببخشید استاد، با اجازه - خداحافظ شما، روز خوش وقتی دختر رفت شروین که همچنان عصبانی بود گفت: ادامه دارد... ✍ میم مشکات
صالحین تنها مسیر
#رمان_هاد پارت۱۳۴ شروین عینک آفتابی اش را که درآورده بود به چشم گذاشت و گفت: - ببین شاهرخ، امروز
پارت۱۳۵ - سیرک با مزه ای بود، نه؟ شاهرخ خودش را زد به اون راه: - سیرک؟ کجا؟ شروین با لحنی مسخره گفت: - ها ها. خندیدم بعد به طرف شاهرخ چرخید و همانطور که دستش را دراز کرده بود گفت: - فکر کردی نمی دونم از عمد این کار رو کردی؟ می دونستی جلوی اون هیچی نمی تونم بگم این کارو کردی - مگه کار بدی بود؟ دیدی؟ به همین راحتی میشه کار خوب کرد - ما اگر نخوایم برای این خانم کار خیر کنیم باید کی رو ببینیم؟ - مگه برای کار خیر کردن باید طرفت فرشته باشه. یادت رفته اول کی سر دعوا رو باز کرد؟ شاهرخ این را گفت بعد درحالی که لحنش عوض می شد ادامه داد: - از دختر خالت که بهتره، نیست؟ و نیشخندی زد. به ماشین رسیده بودند. - هه! خواب دیدی خیر باشه. زن جماعت ارزش هیچی نداره. یه مشت آدم خاله زنک که هیچ کاری بلد نیستن و فقط دوست دارن یکی نگاشون کنه. همشون .... اما حرفش نیمه ماند چون شاهرخ یقه اش را گرفت و به ماشین چسباندش. شروین متعجب خشک شده بود. شاهرخ را می دید که عصبانی جلویش ایستاده و با خشم در چشم هایش زل زده بود. مغزش هنک کرده بود. جملاتش را مرور کرد اما نمی فهمید چه چیزی گفته که شاهرخ را اینقدر ناراحت کرده. دست هایش را به علامت تسلیم بالا گرفت. شاهرخ که سعی می کرد خودش را آرام کند همانطور که در چشمان شروین زل زده بود، زیر لب چیزی را تکرار می کرد. چشم هایش را بست، یقه شروین را ول کرد و شروع به قدم زدن کرد. بعد به طرف شروین چرخید و درحالیکه با فاصله ایستاده بود و دست هایش را تکان می داد بلند بلند شروع کرد به حرف زدن: - خیلی ادعات میشه که مردی؟ به زور بازوت می نازی یا به سبیل مردونت؟ به هرچی می نازی بدون قوتت! زائیده یه زنی. یه زنی که اگه نبود همون اول از گشنگی می مردی وبه این گردن کلفتی نمیشدی. اگر تر و خشکت نمی کرد بوی گندت حال همه رو به هم می زد. پس زن فقط یه موجود خاله زنک یا عروسک کوچه گردون نیست. اگه زنا این جوری ان چون من و تو یادمون رفت با قشنگی و کمر باریکی زنمون با بقیه رقابت نکنیم. یادمون رفت زن عروسک نیست که هرکسی خوشگل ترش رو داشته باشه خوشبخت تره. وقتی تو یادت رفت که زن بودن فقط به چشم و ابرو نیست زنا هم شدن موبورهای دماغ باریک که کاسه گدایی دست گرفتن که از امثال من و تو، توجه و احترام گدایی کنن و ماها فکر کنیم خیلی داریم بهشون لطف می کنیم که از رنگ رژ لبشون یا مانیکور ناخن هاشون تعریف می کنیم. عین یه دسته گل خوش بر و رو که وقتی پلاسیده شد و رنگ و لعابش از بین رفت جاش توی یه سطل آشغاله. اگر زن ها رو اینقدر حقیر می بینی از حقارت من و توی مثلا مرده! شروین می دید که دستان شاهرخ می لرزد. انگار چیزی بزرگ او را آزار می داد اما نمی فهمید چه چیز؟ اشکال از او بود یا شاهرخ؟ او بی تفاوت بود یا اینکه شاهرخ حساس بود؟ شاهرخ که حرفش تمام شده بود سوار ماشین شد و نگاهش را به کاپوت دوخت. شروین چند لحظه ای به همان حال ماند بعد آرام از کنار ماشین خزید و سوار شد. شاهرخ که آرام تر شده بود گفت: - هروقت قبل از جنسیت انسانیت برات مهم بود می تونی به مرد بود خودت بنازی شروین جوابی نداد فقط استارت زد و ماشین را روشن کرد . فصل بیست و هشتم از در خانه که بیرون آمدن همانطور که شاهرخ در را قفل می کرد شروین گفت : - با ماشین بریم؟ - نه دوست دارم پیاده روی کنیم کمی که رفتند شروین پرسید : - چند روزه تو خودتی! اتفاقی افتاده؟ - نه یه کم ذهنم مشغوله شروین با قیافه ای حق به جانب گفت: - مگه تو ذهن هم داری؟ شاهرخ ابرویی بالا برد - فکر کنم نزدیک پارک که رسیدند شروین گفت: ادامه دارد.... ✍ میم مشکات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_183130205.mp3
2.89M
خاطره رهبر انقلاب اسلامی از ورود امام خمینی به میهن در روز ۱۲ بهمن ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
[• 💕 •] . . تمام شب برای خوابیدن نیست نردبانی برداریم و سری به آسمان بزنیم... سحر ها در آسمان خبر هایی است ••سحر ها بی تکرارن..•• .. . . ┄┅┅❁💚❁┅┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌞 آفتاب؛ شعاع مهربانی شما بر کوچک و بزرگ این شهر است و 💨 نسیم، لطافت دستان تان است، آن هنگام که برای مان، دست به دعا می بردارید!...🙏🙏 💥مهربان تر از پدر و دل سوزتر از مادر؛ امام زمان!... 🌹🌷🌹 🌕 امروز را هم بعد از بردن نام خدا، با یاد شما شروع می کنم!... ✅ امروز، بی نظیرترین روز زندگی ام خواهد بود!...  🔹سلام بر تو ای سرچشمه ی زندگانی!....😌😌 🌸"اللهم عجل الولیک الفرج🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کلیپ سه بعدی " تا انقلاب..." 🌷بمناسبت آغاز دهه مبارک فجر و چهل و یکمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی 🇮🇷 @IslamLifeStyles