صالحین تنها مسیر
🌺✨🌺✨🌺✨ 📣 معرفی کوتاه رمانی که از امشب در کانال گذاشته می شود. رمان "هاد" در سال 84متولد شد... پارگ
ریپلای رمان *هاد* قسمت اول
جهت دسترسی ✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬کلیپ : در نگاه دین ،جان انسان ها محترم است!
👤 #حجت_الاسلام_والمسلمین_بهشتی
💠 @samtekhoda3
ياداوري🌹
اين ذكر قبل از خواب معادل هزار ركعت نماز است 👇
" يٓفْعٓلُ الله ما يٓشاءُ بقُدْرٓتِهِ ويٓحْكُمٰ
ما يُريدُ بِعِزٓتِهِ "
📕مستدرك وسايل الشيعة ج١ص٣٣٩
باب ده حديث ٢١
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
مهدے جان
هر ڪہ شد پابند
عشقٺ در جهان
از همہ عالم بِبُرد ناگهان
نام تو حاجٺ
روایش می ڪند
اے همہ داروندار آسمان
#صبحتون_مهدوے 🌸 🍃
#راه_روشن
🌹 امام جواد علیهالسلام فرمودند:
🔺 الثِّقَةُ باللّهِ تعالى ثَمَنٌ لِكُلِّ غالٍ،و سُلَّمٌ إلى كُلِّ عالٍ.
🔻 اعتمادِ به خداوند متعال، بهاى هر چيز گرانى است و نردبان رسيدن به هر بلندايى...
📚 ميزان الحكمه ج۱۳، ص۴۵۹
#راه_روشن
🌹امام خمینی (ره):
🔺 «این وحدت کلمه باعث شد که نه شاه با تمام قوایی که داشت، و نه آنهایی که پشتیبانی از او می کردند مثل قدرت امریکا، مثل شوروی، چین، انگلستان- همه اینها پشتیبانی می کردند- لکن به واسطه همین قدرت ملت همه آنها هم پشتیبانی شان را از او برداشتند؛ خودش هم فرار کرد.»
📚 صحیفه امام، ج۶، ص ۶۲
#راه_روشن
🌹 امام خامنهای:
🔺 دشمنان سعى مىكنند انقلاب را از ياد مردم ببرند؛ اما دهه فجر، انقلاب را به ياد مردم مىآورد. سعى
مىكنند امام را از ياد مردم ببرند؛ اما دهه فجر، تجسّم اراده و عظمت امام بزرگوار ماست.
۱۳۸۰/۱۱/۰۳
15.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در رسیدن به خوبی ها از همدیگه جلو بزنید...
#کلیپ
استاد پناهیان
⭕️ @IslamlifeStyles
15.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در رسیدن به خوبی ها از همدیگه جلو بزنید...
#کلیپ
استاد پناهیان
⭕️ @IslamlifeStyles
✅ این حرف بسیار درستی هست.
یکی از اشکالات مهم جریان انقلابی اینه که هی به خودشون میگن اصولگرا و به به غربگراها میگن اصلاح طلب!
اصلا این حرفا معنی نداره!
🔹 نگاه کنید ببینید طرف آدم درست و سالمی هست یا نه؟ تخصص داره یا نه؟
🚫 یعنی چی این مسخره بازیا که من اصول گرا هستم و اون اصلاح طلبه و ...
ولی حیف که تقریبا همه کانال های انقلابی و روزنامه ها و... گرفتار این فریب بزرگ دشمن هستند...
⭕️ اتفاقا وقتی که اصولگرا و اصلاح طلب گفته بشه ناخودآگاه طیف اونا بزرگتر جلوه داده میشه.
هر کسی نسبت به افراد انقلابی کوچک ترین ایرادی داشته باشه صاف میره به نفع احمق های غیر انقلابی رای میده...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥استاد حسن عباسی:
فلسطین بهانه است! مقصود اصلی آمریکا از طرح #معامله_قرن ، نه فلسطین بلکه ایران است.
#انتقام_سخت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 قالیباف در شهر ری: بحث امروز مردم اصولگرا و اصلاح طلب نیست بحث با عرضه و بی عرضه بودن است.
#انتخابات
درقسمت اشاره کتاب نویسنده گریزی میزند به مثالی زیبا از اینکه اگر از کسی که ساعتی را با دستمال تمیز میکند .بپرسیم ساعت چند است ؟او برای پاسخ دادن باید دوباره به ساعت نگاه کند .او بارها در هنگام تمیز کردن صفحه ساعت .به آن نگاه کرده است .اما به عقربه ها توجه نکرده است پرسش" ساعت چند است؟ "توجه او را به عقربه ها معطوف میکند.حالا جای عقربه ها برای او مساله شده است .
پدیده های زیادی هستند که به علت استفاده مکرر برای ما معمولی میشوند و به آنها عادت میکنیم .حتی ممکن است بدون کوچکترین توجه و احساسی از کنار آنها بگذریم. آری اصطلاح آشنایی زدایی اولین بار توسط شکلوفسکی منتقد فرمالیست روس بکار رفته، نویسنده با طرح این مسئله خواستار این است که ذهن خواننده را درگیر با این مساله سازد تا خمینی را از دریچه ای دیگر بخوانیم و بشناسیم.
#خمینی_پدیده_پیچیده_انسانی
#امام_خمینی
#معرفی_کتاب
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
#هر_روز_یک_آیه_قرآن
🌺🍃وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا
ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺟﺎﻳﻰ ﻛﻪ ﮔﻤﺎﻥ ﻧﻤﻰ ﺑﺮﺩ ﺭﻭﺯﻯ ﻣﻰ ﺩﻫﺪ ، ﻭ ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﺑﺮ ﺧﺪﺍ ﺗﻮﻛﻞ ﻛﻨﺪ ، ﺧﺪﺍ ﺑﺮﺍﻳﺶ ﻛﺎﻓﻰ ﺍﺳﺖ ، [ ﻭ ]ﺧﺪﺍ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﻭ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ [ ﺑﻪ ﻫﺮ ﻛﺲ ﻛﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ] ﻣﻰ ﺭﺳﺎﻧﺪ ؛ ﻳﻘﻴﻨﺎ ﺑﺮﺍﻯ ﻫﺮ ﭼﻴﺰﻯ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺍﻯ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ .
(سوره طلاق آیه 3)
•♡
✨﷽✨
💠چه زنانی با حضرت فاطمه(س) محشور می شوند؟
حضرت رسول(صلى الله علیه و آله)فرمودند :
✅سه طایفه از زنان امت من عذاب و فشار قبر ندارند و در قیامت هم با حضرت فاطمه (س ) محشور مى شوند.
⭕️⇦•طایفه اول:
زنى كه با فقر و تنگدستى شوهر خود بسازد و توقع بیجا از او نداشته باشد.
⭕️⇦•طایفه دوم:
زنى كه با تندى و بداخلاقى شوهر خود صبر كند و بردبارى خود را از دست ندهد.
⭕️⇦•طایفه سوم:
زنى كه براى رضاى خدا مهریه خود را به شوهر ببخشد.
📒مواعظ العددی
صالحین تنها مسیر
#رمان_هاد پارت۱۳۵ - سیرک با مزه ای بود، نه؟ شاهرخ خودش را زد به اون راه: - سیرک؟ کجا؟ شروین با لح
#رمان_هاد
پارت۱۳۶
ا؟ شاهرخ نگاه کن! این همون فروشنده نیست که اون دفعه بهش تذکر دادی؟ اون که قبول کرد اما بازم
داره کارش رو تکرار می کنه!
شاهرخ به طرفی که شروین نشان می داد خیره شد و در حالیکه ذهنش جای دیگری بود اتوماتیک وار جواب داد:
- اون دفعه جو گیر شد! کارش از سر شور بود نه شعور. برای همین بعد از یه مدت وقتی اون شور از کلش افتاد میشه همون آدم قبلی
شروین زیر چشمی شاهرخ را می پائید. حرکاتش خاص شده بود. با حالتی عجیب اطراف را نگاه می
کرد.گاهی هم می ایستاد و اطرافش را ورانداز می کرد. منظورش را از این حرکات نمی فهمید.
- یه جوری رفتار می کنی. انگار دفعه اولته میای اینجا!
شاهرخ آرام و غمگین فقط لبخند زد.
- تو امروز یه چیزیت شده! هی لبخند تحویل من نده. بگو چته؟
شاهرخ خندید
- وای که با این خونسردیت حرص آدم رو درمیاری
شاهرخ نگاهش را از شروین به طرف پارک چرخاند.
- خاطرات خوبی اینجا داشتم. دوست دارم اینجا رو توی ذهنم داشته باشم
شروین شکلاتی را که تازه از پوست درآورده بود دهانش گذاشت و گفت:
- خیلی رمانتیک بود
بعد شکلاتی به شاهرخ تعارف کرد و گفت:
- حالا دلیل اصلیش؟
- جدی گفتم
- تو با این حافظه کوتاه مدت چطوری می خوای تو حافظت نگه داری؟ فردا که ریست (reset)کردی کلا پاک میشه
شاهرخ بلند خندید.
- تو ریست بدهاش حذف میشه
- از اون لحاظ. یه راه حل ساده تر هم هست. هر وقت خواستی بیا اینجا. اینجوری حافظت هم خالی می مونه
- نمی دونم دیگه کی می تونم بیام اینجا. شاید چند سال طول بکشه. شاید هم .... جای جدیدی که می رم
خیلی از اینجا دوره
شاهرخ این را گفت و نشست. شروین که اصلا متوجه حرف های شاهرخ نبود با خوشحالی گفت:
- جداً؟ یعنی بالاخره راضی شدی خونت رو عوض کنی. حالا کجا می خوای بری؟ پیش بابا؟ بیا طرف ما. یه سری آپارتمان جدید ساختن. خیلی ژیگول و نقلیه. باب خودت
شاهرخ جوابی نداد. شروین کنارش نشست و شروع کرد به توضیح دادن:
- جدی شاهرخ، خب مگه چیه؟ آها، پولش؟ خب از بابا می گیری بعد خرده خرده پس میدی. اصلا خودم
می خرم،اینقدر ها پول دارم. اگر اونجا باشی منم می تونم بیام پیشت
شروین پر شور و حرارت حرف می زد.
- خیلی خوب میشه شاهرخ. فکر شو بکن. اینجوری هم من از دست گیرهای مامان خلاص میشم هم تو
از تنهایی درمی آیی. دوتایی می ریم می گردیم. شمال،کیش ... حتی اروپا! کیف میده، نه؟
شاهرخ با سر تائید کرد.
- آره....خیلی خوبه
شروین خوشحال از اینکه توانسته بود رضایت شاهرخ را بگیرد گفت:
- پس موافقی، بزن قدش
و دستش را جلو آورد. شاهرخ نگاهی به دستش انداخت و بعد به شروین خیره شد. دستش را گرفت،
روی پایش گذاشت و به جلو خیره شد.
- همه اینایی که گفتی خوبه ولی ....
- ولی چی؟ مشکل کجاست؟
- مسئله اینجاست که بعضی چیزا توی زندگی هست که نمیشه عوضش کرد. هر چند تلخن اما باید قبول
کرد که جزئی از زندگی هستن و باید باهاشون کنار بیای
- متوجه منظورت نمی شم. بروسر اصل مطلب. چرا واضح حرف نمی زنی؟
- چون سخته. هنوز خودمم باهاش کنار نیومدم
- چیزی که تو رو اینجور به هم ریخته باید مطلب مهمی باشه
شاهرخ چند لحظه چشم هایش را بست بعد بلند شد. یکی دو قدم جلو رفت، همانجا پشت به شروین ایستاد
و دست هایش را توی جیبش کرد.
- می گی چی شده یا نه؟
بالاخره شاهرخ سکوت را شکست.
- باید از این شهر برم
شروین چند لحظه ای خشکش زد. بعد شروع کرد به خندیدن، به صندلی تکیه داد و گفت:
- شوخی بی مزه ای بود. باید اعتراف کنم برای چند لحظه غافلگیر شدم
ادامه دارد...
✍ میم مشکات
صالحین تنها مسیر
#رمان_هاد پارت۱۳۶ ا؟ شاهرخ نگاه کن! این همون فروشنده نیست که اون دفعه بهش تذکر دادی؟ اون که قبول ک
#رمان_هاد
پارت۱۳۷
اما وقتی دید که شاهرخ حرکتی نکرد خنده روی لبش خشک شد. بلندشد وجلوی شاهرخ ایستاد. با
نگرانی در چشم هایش خیره شد.
- معلومه چی می گی؟ اگه این یه شوخیه بهتره همین جا تمومش کنی چون دیگه داره بی مزه می شه
و جواب شاهرخ همه امیدش را بر باد داد. شاهرخ چشم هایش را بست و آرام گفت:
- کاش یه شوخی بود
شروین که ناگهان عصبانی شده بود کمی عقب رفت، چرخید و درحالی که به موهایش دست می کشید
سعی کرد آرام باشد. بعد به طرف شاهرخ چرخید و داد زد:
- منو آوردی اینجا اینو بهم بگی؟ بهترین خبری بود که می شد بشنوم. واقعاً ممنونم
و با عصبانیت شروع کرد به قدم زدن. کمی رفت و دوباره برگشت. جلوی شاهرخ ایستاد. می خواست
چیزی بگوید که نگاهش در نگاه مغموم شاهرخ گره خورد. حلقه اشک را در چشمان آرامش دید. فهمید
که شاهرخ هم مثل او درون پر غوغایی دارد. حرفش را خورد. چرخید دستش را در هوا تکان داد و به درخت روبرویش کوبید.
- لعنتی
شاهرخ جلو رفت دستش را روی شانه شروین گذاشت و فشار داد...
چند دقیقه بعد در حالیکه هردویشان ساکت بودند توی پارک قدم میزدند. شاهرخ دست هایش در جیب
هایش بود و به انتهای راه خیره شده بود و شروین دست هایش را به سینه زده بود، توی خودش مچاله
شده بود، نگاهش را به زمین جلوی پایش دوخته بود و توی فکر بود. کمی که گذشت آرام پرسید:
- پس این چند وقت که تو فکر بودی برای همین بود؟
شاهرخ سر تکان داد:
- اوهوم
- حالا کی باید بری؟
- حدوداً اخر ترم
- کجا می ری؟
- نمی دونم . هنوز معلوم نیست
شروین نفسش را بیرون داد:
- تازه داشت یه کم اوضاع خوب میشد. آدم بد شانس بد شانسه
شاهرخ نگاهش کرد و چون می دانست حرف زدن بی فایده است چیزی نگفت...
آن شب شروین تا صبح بی هدف توی خیابان پرسه زد. هنوز نمی دانست حرف های شاهرخ را باور کند یا نه. انتظار هر اتفاقی را داشت جز این. امیدوار بود صبح وقتی خورشید بالا آمد از خواب بیدار شود و بفهمد همه چیز خواب بوده اما خودش هم می دانست که این فقط یک آرزوست. هرچه بیشتر فکر
می کرد کمتر می فهمید. تا صبح راه رفت و در و دیوار شهر را دید زد. برای همین وقتی به دانشکده
رسید خواب آلود بود و شاید بیشتر گیج. شاهرخ مثل همیشه توی اتاقش بود و برخلاف شروین کاملا
سرحال. از پشت عینک نگاهی به شروین کرد و درحالی که مشغول نوشتن می شد گفت:
- دیشب نخوابیدی؟
- تا صبح راه رفتم. فقط صبح رفتم خونه دوش گرفتم
- با چند پاس کردی؟
- چی رو؟
- واحد متراسیون رو. انگاری کامل پاس شده!
- بایدم خوشحال باشی. خلاص شدن از دست یه آدم نق نقوی بی خاصیت خوشحالی هم داره
شاهرخ سر بلند کرد و چند لحظه ای به شروین خیره ماند. شروین با اینکه نگاهش به شاهرخ نبود
متوجه شد که نگاهش می کند. فهمید که حرف بی ربطی زده. با حالتی کلافه گفت:
- ببخشید. هم ناراحتم هم خسته. نمی فهمم چی می گم
- حالا چرا اینجور عزا گرفتی؟ مردم کل دارائیشون رو از دست میدن اینقدر ناامید نمی شن
- اگه از بیرون نگاه کنی همه چیز ساده است. باید جای من باشی تا بفهمی. یه آدم تنها یه آدمی که به ته
خط رسیده، یهو یکی سر راهش سبز می شه و یه چیزایی تغییر می کنه. اما درست وقتی اوضاع داره یه
کم بهتر میشه دوباره باید تنها باشه
- این آدم تنها اون اول قبول نداشت که این تغییرات به نفعشه اما کمی که گذشت فهمید بعضی چیزای به
ظاهر ناخوشایند می تونه نتایج خوبی داشته باشه. فقط کافیه صبر داشته باشه و از همه چیز استفاده کنه
- ولی سخته
- همیشه باید دستت رو بگیرن تا راه بری؟ نمی خوای راه رفتن رو یاد بگیری؟
- تنهایی مشکل منه نه راه رفتن. اینجوری برمی گردم سر خونه اول
- برای اینکه برنگردی سر خونه اول فقط کافیه به چیزایی که میدونی درسته عمل کنی.تو دیگه یاد
گرفتی چطور تنها نباشی. در ثانی آدم های زیادی هستن که جای منو بگیرن. خیلی بهتر از من. بستگی
به انتخاب خودت داره
- اما من با اونا صمیمی نیستم
- با من هم نبودی
شاهرخ این را گفت و بعد با لحنی ملایم و حسرت بار اضافه کرد.
- باز خوبه. اقلا تویکی رو داری
شروین نگاهش کرد و گفت:
ادامه دارد....
✍ میم مشکات
#شبنشینی_با_مقام_معظم_رهبری
حضرت آیت الله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی صبح امروز (دوشنبه) در دیدار اعضای شورایعالی حوزههای علمیه بر برنامهریزی برای شناسایی و بهکارگیری استعدادهای برتر فکری از میان طلاب جوان تأکید کردند.
رهبر انقلاب اسلامی در این دیدار، نقش شورای عالی حوزههای علمیه در سیاستگذاری برای تربیت معلمان و مربیان دینی در جامعه را بسیار مهم و حیاتی دانستند و با قدردانی از زحمات اعضای این شورا و مدیریت حوزه، افزودند: حد و مرز وظایف شورایعالی و مدیریت حوزه یعنی تفاوت بین سیاستگذاری و اجرا باید هر چه مشخصتر باشد تا بازده کار چند برابر شود.
حضرت آیت الله خامنهای هدف از انقلاب اسلامی و جانفشانی و فداکاریهای امام بزرگوار در به ثمر رساندن این نهضت را تحقق حاکمیت و شریعت اسلامی خواندند و گفتند: دشمن برای شناسایی نقاط مؤثر انقلاب و ضربه زدن به مبانی اساسی آن برنامه دارد و از جمله مقاصد آنها حوزههای علمیه است. صیانت از شور انقلابی و طلاب جوان با توجه به آنچه امام راحل در اواخر حیات مبارکشان بیان فرمودند (منشور روحانیت) یک ضرورت است.
ایشان با تأکید بر شناسایی استعدادها و ظرفیتهای پنهان فکری در طلاب جوان، افزودند: در بخشهای گوناگون کشور، بعضاً کارهای بزرگ و ابتکارات شگفتانگیزی بهدست جوانان انجام میشود و در بخش حوزه و طلبگی نیز یقیناً چنین استعدادهایی وجود دارند که باید شناسایی و در حلقههای فکری بهکار گرفته شوند و از آنها مسئولیت خواسته شود.
رهبر انقلاب اسلامی همچنین با برشمردن نمونههایی از حضور علمای بزرگ و تراز اول سابق در شهرهای مختلف کشور، افزودند: مقوله هجرت طلاب به شهرها برای رونق دادن به امور دینی و تربیتی آن مناطق کار بسیار خوب و لازمی است و باید بهگونهای برنامهریزی شود که شهرهای مختلف از حضور عالمان دین خالی نشود.
#سلامتی_فرمانده_صلوات
#صحیفه_سجادیه
🍀وَ نَعُوذُ بِكَ مِنْ شَمَاتَةِ الْأَعْدَاء🍀ِ
(۳)🍀خدایا از اینکه دشمن ما را شماتت کند به تو پناه میبرم🍀
🍁و از اینکه من بخواهم دشمن خود را شماتت کنم نیز به تو پناه میبرم
💟به تو پناه میبرم از آن هنگام که
آتش غضب به شکل حسادت
و کینه و عداوت نسبت به کسی که زمانی به ما بدی کرده، ظاهر شود.
🌀و خنک شود دلم از
بدبختی اش
از مصیبت اش
از اتفاق ناخوشایندی که برایش
پیش آمده
و سرزنش کنم
و زخم زبان زنم
خدایا از این حقارت؛
از این زبونی و ضعف؛
به تو پناه میبرم😔
خدایا پناه میبرم به تو از اینکه
با سرزنش، دل مؤمن زمین خورده ای
را بشکنم💔هر چند زمانی به من بدی کرده باشد✔
👈شاید با زخم زبان و ملامت ما
محبت خداوند به او جلب شود و به او ترحم کند و مهربانیش متوجه او شود
و خدای نکرده بلا به سمت ما بیاید👉
💓خداوندا
قلبی به ما عطا کن که به نور توحید و ولایت اهل بیتمنور باشد 💫
که چنین قلب لطیفی هرگز از زمین خوردن دیگران خوشحال نمیشود🍃
💓خدایا شاید یاریمان کنی و ما بتوانیم تا آنجا بزرگ شویم که اگر بر دشمن هم غلبه کنیم دشمن زمین خورده را لگد نکنیم
💢خدایا پناه میبریم به تو؛از شماتت کردن و شماتت شدن
آمین یا رب العالمین 🍃