💠#گفتگوی خودمونی
سلاااام✋
خوبین؟
واسه زمانت برنامهریزی کردی؟📝🕐
قرار شد، با برنامه ریزی و هدف داشتن، خودت رو از بیکاری نجات بدی👌
و گرنه شیطون استخدامت میکنه😏
🍃برنامه ریزی 🍃روزه گرفتن
🍃 همنشین نبودن با اهل دنیا
از راه های عملی بود که واست گفتم،یادته که⁉️
حالا بریم سراغ دو تا دیگه از راه ها🔰
🌀یاد مرگ 🌀تقویت یاد خدا
همیشه بهمون گفتن هر وقت
خیلی خوشحال هستین😌
یا خیلی ناراحتین😔
برید👈قبرستون
یه نگاه کن به قبرهایی که همه مدل آدمی رو توی خودش جا داده 😔
همه مدل آدم با همه مدل آرزو و غم و غصهای که توی دنیا داشتن😢
یه نگاه توی قبرهای خالی بنداز...
✅یه کم فکر کن...
خونهی آخر و ابدیِ منوتو همونجاست✅
شاید👈 یه ساعت دیگه...👈یه روز دیگه...
👈یه ماه دیگه...نمیدونم...
فقط اینو میدونم هرچی خودت رو درگیر دنیا و آرزوهاش کنی مرگ رو فراموش میکنی❌
اونوقت روزی میرسه که موقع مرگ، واسه همه لحظاتی که غصهی دنیا و سختی ها و آرزوهاش رو خوردی حسرت میخوری😞
یاد مرگ خیلی میتونه کمکت کنه توی مسیر ترک گناه...👌
💢وقتی به واقعیت مرگ فکر کنی مطمنا با گناه به خودت آسیب نمیزنی...
اینم بگم که صرف اینکه بهت بگن یاد مرگ کن، فایده نداره
🔸بشین
🔸وقت بذار
🔸دقیق به مرگ فکر کن...
تا فکر نکنی نمیتونی متوجه بشی‼️
✔️وقتی به این فکر کنی که مرگ راه بازگشت نداره 🚫
و اونجا هیچ چاره ای نداری
یه خورده به خودت میای و سعی میکنی خودت رو آماده این سفر کنی
🔰🔰🔰🔰🔰
هیچ گناهی رو کوچیک نشمار❌
آدم گناهکار حتی اگر شیعه هم باشه باز وارد بهشت نمیشه مگر اینکه 👈از پنج مرحله رد بشه تا تصفیه بشه بعد بره بهشت⤵️
🔴توی دنیا با ابتلاء به بلاها
🔴لحظه مرگ 🔴جهنم برزخی.
🔴روز حشر و هنگام سوال و جواب
🔴در جهنم (برای شیعه)
ببین دوستم...
اینکه بگی گناه میکنم و مورد شفاعت اهل بیت قرار میگیرم خودت میدونی حرف غلطیه❌💯
اینو بخون⤵️
🌸امیرالمومنین علی علیهالسلام میفرمایند:🌸
🍃به دستورات خدا عمل کرده و اطاعت کنید و به پشتوانه شفاعت ما گناه نکنید و کیفر خدای بزرگ را کوچک نشمارید؛
زیرا به برخی از گناهکاران (از شیعه) شفاعت ما نمیرسد مگر بعد از اینکه سیصد هزار سال عذاب شوند.🍃
🔰🔰🔰🔰🔰🔰
بقول معروف، در خانه اگر کس است یک حرف بس است....
باید فکر اساسی کنیم... اگر تا الان نیومدی توی مسیر ترک گناه👈بسما... .
میخواستم در مورد تقویت یاد خدا هم حرف بزنم ولی بحث یاد مرگ هم طولانی شد هم که بنظرم بهتره یه خورده بیشتر بهش فکر کنیم.✅
برای همین تقویت یاد خدا رو میذارم بعدا بهت میگم...🙂
🔻یه خورده وقت بذار...
🔻سرت رو خلوت کن..
🔻بشین یه گوشه
🔻خیلی جدی، به واقعیتی به نام👈 مرگ فکر
کن....
اگر بتونی بری قبرستون که دیگه خیلی عالیه👌
مواظب خودت باش🌹😊🌹
💠💠
صالحین تنها مسیر
#برنامه_جامع_تربیت_دین33 🔰🔵🔰💠🔵 #برای_عبد_شدن ۳ 🔷خب حالا یه سوال خیلی مهم پیش میاد. در واقع یکی از
#برنامه_جامع_تربیت_دین34
🌺🔵✔️💖🔸➖🔸
#برای_عبد_شدن ۴
🔵به این سوال رسیدیم که واقعا چرا خدا به ما "دستور" داده؟
دلایل زیادی داره این مساله. اما سه تا دلیل اصلیش رو یه مقداری دربارش صحبت میکنیم:
۱- اولین دلیلش اینه که خداوند متعال "خیلی دوستمون داره" و چون دوستمون داره بهمون دستور میده...
💖🌺
چطور؟
حاج آقا چه ربطی داره؟
✅ ببین عزیزم، خدا هر کسی رو بیشتر دوست داشته باشه
"بیشتر بهش دستور میده".
⚪️مثلا نماز شب برای پیامبر اکرم فداش بشم واجب بوده چون خدا ایشون رو بیشتر دوست داشته.
❗️حالا چرا به ما دستور میده؟
📎اجازه بدید یه مثال بزنم تا به خوبی جا بیفته.
🚥فرض کنید یه بچه ای داره به سمت آب جوش میره و نزدیک هست که خودشو بسوزونه.❌
👶
اینجا مادرش چیکار میکنه؟!
یه جیغ بنفش سر بچش میکشه!
😵💥
چرا؟
💖چون بچشو دوست داره دیگه...
اگه بچشو دوست نداشت میگفت به من چه! بزار بره بسوزه!
😒
فقط کاش اون بچه میفهمید این محبت مادر رو. اونوقت زار میزد و گریه میکرد برای اینکه فهمیده مادرش چقدر دوستش داره.
🔰خدا هم براش خیییلی مهمه که بنده هاش هدایت بشن. بنده هاش به اوج لذت ها برسن.
🌺💖
ناراحت میشه وقتی میبینه که یکی از بنده هاش داره با هواپرستی خودش رو بدبخت میکنه...
⛔️
او مولا هست و ما عبد...
💖مولا به هیچ وجه نمیخواد عبدش بدبخت بشه..💖
❤️مولا دوست داره که عبدش به بالاترین لذت های عالم برسه...
چطور اون مادر حاضر نمیشه که بچش بسوزه
اما خدایی که هزاران برابر بندش رو دوست داره راضی میشه که انسان بدبخت بشه؟
❗️❓😒
حاج آقا پس چرا جهنم رو آفریده؟😒
🚸جهنم یعنی "جیغ بنفش خدا" برای ترسوندن هوای نفس بنده هاش.
برای اینکه با اطاعت از هوای نفسشون
خودشون رو بدبخت نکنن...
🔵میتونی محبت مولای مهربان خودت رو درک کنی؟!
#مراحل_عبد_شدن
#لذت_عبودیت
🌺تنهامسیر آرامش
🆔 @Tanhamasir_ir
صالحین تنها مسیر
🔹 #او_را ... 11 -چرا آبروی منو بردی؟؟ به پسره چی گفتی که گفته دیگه نمیرم بهش درس بدم؟؟😡 -اون نمیخو
🔹 #او_را ... 13
خیلی وقت بود سراغ کتابخونم نرفته بودم،
خاک گرفته بود!
یه کتاب برداشتم و نشستم پشت میز،📖
میخوندم ولی نمیخوندم!
میدیدم ولی نمیدیدم!
نیم ساعت بود که صفحه ی اولو از بالا به پایین میخوندم و دوباره شروع میکردم
ولی هیچی نمیفهمیدم...
اعصابم خورد شد و کتابو پرت کردم گوشه اتاق😖
درونم داغ بود!
باید خنک میشدم!
داد زدم...
بیشتر داد زدم...
میخواستم هرچی انرژی تو وجودم هست خالی شه...
میخواستم همه فکر و خیالا برن...
-بسسسس کن...
چت شده؟؟؟
چم شده؟؟؟
چرا اینجوری میکنم!؟
من که این شکلی نبودم!
سعید تو با من چیکار کردی؟
حالم از همه چی بهم میخوره،از همه چی بدم میاد...
حتی سیگار و مشروبم حالمو خوب نمیکنه...
خسته شدمممم😭
هیچکس خونه نبود و تا میتونستم داد زدم،
بی جون روی تخت افتادم و سرمو گرفتم بین دوتا دستم...
چشمام رو که باز کردم، صبح شده بود☀️
صدای قار و قور شکمم که بلند شد،تازه یادم اومد از دیروز عصر چیزی نخوردم.
دلمو گرفتم و رفتم پایین،
نون نداشتیم و
از نون تست هم خسته شده بودم.
یه لیوان شیر ریختم و رفتم اتاق که با کیکی که تو کیفم بود بخورم.
بعد از کلاس زبان فرانسه،
وسایلامو جمع میکردم که گوشیم زنگ خورد.
مرجان بود.سه چهار دقیقه صحبتمون طول کشید و کلاس خالی شد.
میخواستم برم بیرون که عرشیا اومد تو!
-سلام.خانم سمیعی میتونم چنددقیقه وقتتونو بگیرم؟
-سلام،بفرمایید؟
-اینجوری نمیشه...
یعنی روم نمیشه!😅
این شماره منه،اگه میشه پشت گوشی حرفامو بهتون بگم...
-مگه چی میخواید بگید؟
-خواهش میکنم خانم سمیعی...
تماس بگیرید،منتظرتونم...
اینو گفت و کارتشو داد دستم و سریع از در کلاس بیرون رفت.
چندثانیه ماتم برد😐،ولی زود خودمو جمع و جور کردم و رفتم بیرون.
شمارشو انداختم تو کیفم و راه افتادم سمت باشگاه.
بعد باشگاه رفتم رستوران،
منو رو که نگاه کردم،
چشمم رو قرمه سبزی قفل شد!
وای از کی بود غذای سنتی نخورده بودم...😋
آخرین بار، تابستون که رفته بودیم خونه مامانبزرگ قیمه و قرمه سبزی و فسنجون خورده بودم.
چقدر دلم برای مامانبزرگم تنگ شد...
به یاد همون روز قرمه سبزی و دوغ سفارش دادم و با ولع تمام غذا رو بلعیدم😋
حتی یادم رفت چندتا چشم زل زدن و با تعجب دارن غذا خوردنمو نگاه میکنن😕
احتمالاً پیش خودشون فکر کردن ده روزی هست که آب و غذا بهم نرسیده😂
بعد از اینکه سیر شدم دو سه پرس هم قیمه و فسنجون سفارش دادم که فریزشون کنم برای فردا و پس فردام.
وقتی رسیدم بابا رو مبل خوابش برده بود و مامان داشت ظرفا رو تو ماشین ظرفشویی میچید.
با دیدنم اخمی کرد😠
-معلومه کجایی؟کلی صبر کردیم بیای باهم غذا بخوریم...
بقیه کارات کم بود،شب دیر اومدنم بهش اضافه شد!
-دیر از باشگاه درومدم، گشنم بود.رفتم یه رستوران شاممو همونجا خوردم،یکم دیر شد.معذرت...🙏
تازه غذای فردامم با خودم آوردم!
و جلوی چشمای از تعجب گرد شده ی مامان،غذا ها رو گذاشتم فریزر!
"محدثه افشاری"
❤️
🔹 #او_را ... 14
یه دوش گرفتم و موهامو سشوار کشیدم.
هوا خیلی سرد شده بود.🌨
❄️برف های ریز تو هوا میرقصیدن و آروم رو زمین جا خوش میکردن،
یادم اومد که خیلی وقته چیزی ننوشتم✍
رفتم سراغ کیفم تا دفترچمو در بیارم که چشمم به شماره عرشیا افتاد!
تازه یادم اومد که گفته بود بهش زنگ بزنم!
ساعتو نگاه کردم،
هنوز خیلی دیر نشده بود.
حوالی ده و نیم بود🕥
شمارشو گرفتم و منتظر شدم تا جواب بده📱
صدای گرمی تو گوشی پیچید و گوشمو نوازش داد...
-الو بفرمایید...
-سلام آقای کیانی.
-عه سلام ترنم خانم،یعنی خانم سمیعی... 😅
خوبید؟؟
میدونید چقدر منتظر بودم؟
دیگه ناامید شده بودم از زنگ زدنتون☺️
-معذرت میخوام...فراموش کرده بودم...
-خواهش میکنم خانوم...
فدای سرتون😇
خودتون خوبید؟
-ممنونم،شما خوبید؟
-الان عالیم
-چه خوب!
ببخشید که بد موقع تماس گرفتم. گفته بودید کارم دارید،بفرمایید...؟
-عههههه... راستش...
بله کارتون داشتم...
-خب؟
-چجوری بگم...
-هرجور راحتید!چیزی شده که اینقدر سخته گفتنش؟
-بله چیزی شده....
-چی شده؟؟؟😳
-راستش...
امممم...
من...
عاشق شدم❤️
-عاشق؟
به سلامتی...
خب...از دست من چه کاری برمیاد؟؟
-این که منو قبولم کنید💞
-بله؟؟😳
-خانم سمیعی... من خیلی وقته دلم دنبالتونه...
باور کنید من بار اولمه که به این حال و روز میفتم!
-حرفتون تموم شد؟😒
-ترنم خانوم....💕
من کلی با خودم کلنجار رفتم تا تونستم شمارمو بهتون بدم...
هزار بار حرفامو مرور کردم،اما صداتونو که شنیدم همه یادم رفت...😓
من دوستتون دارم...
مگه عشق گناهه؟؟
-هه...عشق؟؟؟
حالم هر از چی عشق و پسر و رابطس بهم میخوره...
فکرنمیکردم بخواید این چرت و پرتا رو تحویل من بدید 😠
-ترنم خانوم...
خواهش میکنم😢
من بیشتر از یه ساله چشم و دلم دنبال شماست...
بهم اجازه بدید زندگی با عشقمو تجربه کنم💕
تو صداش بغض داشت...
دلم یه جوری شد...
صالحین تنها مسیر
🔹 #او_را ... 11 -چرا آبروی منو بردی؟؟ به پسره چی گفتی که گفته دیگه نمیرم بهش درس بدم؟؟😡 -اون نمیخو
اما خاطرات سعید مثل یه فیلم از جلوم رد میشدن...
بازم بدنم داشت داغ میشد...
-آقای کیانی بذارید رابطه ما مثل دوتا همکلاسی بمونه. من هیچ علاقه ای به شما ندارم!
-عیب نداره!
همین که من دوستتون دارم کافیه...❣
دلخوشی من شمایی.
من اصلا به اون کلاس علاقه ای ندارم...
همون جلسات اول میخواستم برم اما عشق شما پابندم کرد...💓
حرفای جدید میزد.
یه لحظه احساس کردم از سعید هم بیشتر دوستم داره!
سعید؟
مگه سعید اصلا منو دوست داشت؟؟
اگه دوستم داشت اون دختر وسط رابطمون چیکار میکرد؟
-من باید فکر کنم...
-باشه.فقط زود...
خیلی زود جوابمو بدید...
انصاف نیست بعد یکسال انتظار،بازم منتظرم بذارید😢
-شب خوش👋
-ممنونم که زنگ زدید...
امشبو هیچوقت فراموش نمیکنم!
امشب بهترین شب زندگیم بود...
شبتون بخیر...👋
یه سیگار درآوردم و روشن کردم...
تا چنددقیقه میخواستم مغزم خالی خالی باشه...
خسته بودم،رفتم روی تختم.
چشمامو بستم که یه پیام برام اومد💌
عرشیا بود!
"محدثه افشاری"
❤️✨
بسم الله الرحمن الرحیم
📖 وَأَقِیمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ
💠 و نماز را به پا دارید و زکات بدهید و رسول ما را اطاعت کنید، باشد که مورد لطف و رحمت شوید.
#سوره_نور_آیه_۵۶
#تفسیر_صفحه_۳۵۷
🔑 در اسلام، مسائل عبادی و مسائل مالی و مسائل سیاسی و حکومتی از یکدیگرجدا نیستند.
@saLhintanhamasir
✨💠✨💠✨
امام هادی علیه السلام
به حمّاد رازی فرمودند:
إذا أشکَلَ عَلَیکَ شَیءٌ مِن أمرِ دینِکَ بِناحِیَتِکَ ، فَسَلْ عَن عَبدِ العَظیمِ بنِ عَبدِاللَّهِ الحَسَنِیّعلیه السلام
هرگاه در قلمرو خود در کار دین به مشکلی دچار شدی ، آن را با عبد العظیم حسنی در میان بگذار
مستدرک الوسائل ، ج ۱۷ ، ص ۳۲۱ .
✨💠✨💠✨💠
امام هادی علیه السلام
به مردی از اهالی ری که به زیارت امام حسین علیه السلام رفته بود فرمودند:
أما إنَّکَ لَو زُرتَ قَبرَ عَبدِالعَظیم عِندَکمُ لَکُنتَ کَمَن زارَ الحُسَینَعلیه السلام
اگر قبر عبد العظیم را در شهر خود زیارت کنی ، چنان است که گویی امام حسین علیه السلام را زیارت کرده ای
کامل الزیارات ، ص ۳۲۴ .
✨💠✨💠✨
صالحین تنها مسیر
#نکات_تربیتی_خانواده 107 💎 " منّت گذاری ممنوع ! " ⚠️ بعضی از آدمای مذهبی هستن که اطلاعِ کافی از بر
🏞 #نکات_تربیتی_خانواده 109
"برخی عواقب هواپرستی"
💢 اگه شما چشمت رو باز بذاری تا هرچی خواست ببینه و دلت رو رها کنی تا هر لحظه از هر چیزی خوشش اومد به سمتش متمایل بشه؛👀
⭕️ چند وقت دیگه این بیماری ها رو دچار میشی:
🔺 دیگه از لذت بخش ترین اموری که توی زندگی هست لذت نمی بری.
زود بی حوصله، خسته و افسرده میشی!😤😪
باید کلی پول خرج کنی برای چند لحظه شادی و بعدش در طول روز دیگه لذت نبری...😓
به جای عشق و محبت، دشمنی ها دلت رو پر میکنه...😠
❌ به سرعت اهل کینه توزی میشی و خیلی زود با دیگران دشمنی پیدا میکنی.
❌ علاوه بر اینا، بیماری های جسمی، عصبی میگیری و مجبوری که هزار تا درد بی درمان دیگه رو هم تحمل کنی.
🚫 و بدترین و وحشتناک ترین اثری که این طرز زندگی داره اینه که از خدا دور میشی....
❇️ #نکات_تربیتی_خانواده 110
💢و بدترین و وحشتناک ترین اثری که این طرز زندگی داره اینه که از خدا دور میشی....
🔸 خب آخه عزیزم، چرا آدم باید یه جوری زندگی کنه که از خدا دور بشه؟
😒
🔺دور شدن از خدا در حقیقت به معنای از دست دادن بزرگترین پشتیبان زندگی انسان هست...
⭕️میدونید که روز قیامت هم بدترین عذاب بین همۀ عذاب ها اینه که «خدا به یه نفر نگاه نکنه...»
❌ و طبق روایات، کسی که هر کاری که دلش بخواد انجام بده، خدا به اون آدم نگاه نمیکنه...
بزرگترین ضربه ای که هواپرستی و هرزگی به آدم میزنه اینه که آدمو از خدا دور میکنه....
🍃🌸
🌷بسم رب شهدا وصدیقین🌷
فرازی از وصیت نامه ی شهید
✨غلامرضا نوری✨
ای بندگان خدا...
هوشیار باشید که وقت دیر است.راه بسیار طولانی است.توشه و آذوقه کم است.به یاد آورید آن وقتی را که فرصت از شما گرفته میشود.🍂
پس هرچقدر میتوانید توشه بردارید.هرچند هرچه بردارید کم است،اما بهتراز این است که دست خالی بروید.🍃
به دیگران ظلم نکنید.باهم مهربان باشید.زیاد خدا را یاد کنید.چرا که به یاد خدا بودن موجب آرامش دلها و صفای باطن است.💞
منبع:کتابِ "پنجاه سال عبادت"
به کوشش گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی
✨💠✨