🍀#آشتی با خدا ١٨
در ادامه مطلب 👇
. اين آدم ها عملاً مي خواهند از «خود»شان فرار كنند وگرنه اصل سيگار و ساير مواد مخدر مقصد و مطلب اصلي آن ها نيست.
به گفتة مولوي:
جمله خلقان ز اختيار و هست خود
مي گريزند در سر سرمست خود
مي گريزند از خودي در بي خودي
يا به مستي يا به شغل اي مهتدي
تا دمي از هوشياري وارهند
ننگ خمر و بنگ بر خود مي نهند
آن فردي كه صبح جمعه اضطراب دروني داشت و تفريح رفتن را جايگزين اضطرابش کرد،♻💟
در واقع نداي درونش را گوش داد اما به جاي جواب صحيح دادن به آن، جواب كاذب داد،
نخواست با آن برخورد منطقي بکند و پيام آن را بگيرد. 👌🌟
براي همين باز مي بيند اضطراب در او باقي است.
پس دوباره «خود»ش را با تخمه شکستن و خوردن تنقلات و بازي كردن مشغول مي كند.
عصر هم كه مي شود همچنان اضطراب را دارد؛
با اين كه از صبح تا عصر همة فعاليت هايش براي اين بود که اين اضطراب و تشويش را از بين ببرد
👀💢
ولي در رابطه با رفع اضطراب هيچ فايده اي از کارهايي که انجام داد، نبرد!
صدايي از درون او به عنوان اعتراض به همة کارهاي صبح تا عصر او بلند است
و اين👆 نشان دهندة وجود شعوري است که به دنبال چيز ديگري بود
و پوچ بودنِ سراسر آن روز را اعلام مي کند.
♻⛔
انسان در رابطه با اين عدم رضايت دروني، به خود مي گويد:
«چه فايده؟!»
اين چه فايده گفتن ها در زندگي که بعد از يک سلسله فعاليت پيش مي آيد، ريشه اش کجاست؟
چرا انسان در آن شرايط احساس مي کند آنچه از صبح تا حالا انجام داده بي ثمر بوده،
و جواب منطقي به شور و اضطراب دروني به حساب نيامده است.♻⛔
اين چه فايده گفتن ها فريادي است كه از عمق جانش برخاسته است.
به خانه اش بر مي گردد،🚶
از طرفي احساس مي کند هنوز گمشده خود را نيافته،
و هنوز هم تا موقع خواب وقت زيادي دارد.
پس به خيابان هاي شهر مي رود شايد در آن جا اين شور و اضطراب و طلب را فروکش نمايد.
🏃😔
چند ساعتي در خيابان ها پرسه مي زند، کيک و بستني هم مي خورد، حالا خسته و کوفته به خانه برمي گردد. 😪
اگر بخواهيم بازتاب هاي رواني حركات او را تفسير كنيم
بايد بگوييم او در ابتداي روزِ جمعه شور و اضطرابي را در درونش حس مي كند و مي خواهد آن را برطرف نمايد،
پس همواره به دنبال چيزي مي گردد،
تا بتواند خلأ دروني اش را با آن پر كند.
👀✨
و در حقيقت حرکات بيروني او براي فرونشاندن تشويش دروني اش است.
💥💢
از صبح آن قدر به اين طرف و آن طرف مي رود كه «تنش» خسته مي شود اما درون او آرام نمي گيرد.
به فكر تفريحي جديد و جايگزيني ديگري مي افتد! غروب جمعه كه مي شود
مي بيند جمعه اش تمام شده، 😔
همه كاري كرده است اما در عين حال غم عجيبي را در قلب حس مي كند.
از صبح تا غروب تفريح كرده، ظهر غذاي مناسبي خورده، عصر در خيابان هاي شهر قدم زده،
كيك و بستني خورده - 🍧🍦🍰
هر كاري كه به فكرش رسيده كرده -
اما آن شور و اضطراب دروني كه از صبح با او بود نه تنها برطرف نشد بلكه شديدتر شده و با يک نااميدي هم همراه گشته است. 🌾😢
غمي كه عصر جمعه براي انسان پيش مي آيد نشان دهندة 👇
«انتخاب» بدي است كه آن انسان در طول آن روز انجام داده است،
غم اين كه «چرا به جاي خوب انتخاب كردن، بد را انتخاب كرده ام».
در واقع، فطرت انسان از انتخاب بد، ناراضي شده است. 👌✨
ممكن است آن شخص براي جواب دادن به اين تشويش و فراركردن از غم و يأس،
به خانه برگردد و با جايگزين ديگري از همان نوع جايگزيني هاي صبح تا شب «خود»ش را با تلويزيون مشغول كند. 🎼📟
اگر شبكه يك او را از «خود»ش نگرفت،
شبكه دوم را نگاه كند و اگر آن هم نتوانست او را از «خود»ش بگيرد به شبكه ديگر رجوع كند.
♻♻
بعد از آن اعتراض مي كند كه چرا تلويزيون ايران فقط چند شبكه محدود دارد؟!
چرا سيصد شبكه ندارد؟!
يعني مي خواهد از «خود»ش فرار كند و اعتراض دروني اش را نبيند! ✅💟
كمي بعد، از تلويزيون هم خسته مي شود و تصميم مي گيرد بخوابد.
اين خواب هم براي او نوعي فرار از غم است،
چون او در عمق «جانش» بانگي را مي شنود كه به او مي گويد : 👇👀
«من امروز را نپسنديدم و اين زندگي را نمي خواهم!»
ادامه دارد....
استاد طاهر زاده
@saLhintanhamasir
💠✨💠✨
شهادت حضرت حمزه علیه السلام و وفات حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام، تسلیت باد...
در امامزاده ها خيلي بركت هست. بخصوص آقا شاه عبد العظيم سلام الله عليه که مرد بسيار پر وجود و کریمی هستند. اگر كسي يك ارتباطي بين دلش ايجاد بشود و آن زاويه، ديگر حيف است رها بكند. اين را بايد محكم گرفت. يكي از نقاط نوراني كه انسان خير مي برد همين نقاط ارتباطي بين انسان و ارواح اولیاء است.
گاهى از ارتباط با يك امامزاده خيلى چيز به دست مى آيد؛ مخصوصا در ايران بین امامزاده ها، حضرت شاه عبدالعظيم بعد از حضرت معصومه عليهاالسلام، جايگاه بالایی دارد...
💠✨💠
صالحین تنها مسیر
نسیم پند ، یک دست بودن 💠✨💠
نسیم پند ، یک دست بودن
ﺍﻧﮕﺸﺘﻬﺎﯼ ﺩﺳﺘﻤﺎﻥ
ﯾﮑﯽ ﮐﻮﭼﮏ...
ﯾﮑﯽ ﺑﺰﺭﮒ...
ﯾﮑﯽ ﺑﻠﻨﺪ...
ﯾﮑﯽ ﮐﻮﺗﺎﻩ...
ﯾﮑﯽ ﻗﻮﯼ...
ﯾﮑﯽ ﺿﻌﯿﻒ...
ﺍﻣﺎ ﻫﯿﭽﮑﺪﺍﻡ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ...
ﻫﯿﭽﮑﺪﺍﻡ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﻟﻪ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ...
ﻭ ﻫﯿﭽﮑﺪﺍﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺗﻌﻈﯿﻢ
ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ...
ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﯾﮏ ﺩﺳﺖ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ ﻭ ﮐﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ...
ﮔﺎﻩ ﻣﺎ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺑﻮﺩﯾﻢ، ﻟﻬﺶ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ!
ﻭ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﭘﺎﯾﯿﻨﺘﺮ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﯿﭙﺮﺳﺘﯿﻢ!
ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ
ﻧﻪ انسانی ﺑﻨﺪﻩ ﻣﺎﺳﺖ
ﻧﻪ انسانی ﺧﺪﺍﯼ ﻣﺎ...
ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﺁﻓﺮﯾﺪ...
ﺑﺎﻫﻢ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﻭ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ،
ﺁﻧﮕﺎﻩ ﻟﺬﺕ ﯾﮏ ﺩﺳﺖ ﺑﻮﺩﻥ ﺭﺍ ﻣﯿﻔﻬﻤﯿﻢ...
❤️✨
@saLhintanhamasir
دوبار آفتاب عصر جمعه گرد و غبار شرمندگی گرفت..
جمعهها بهانه است
من تمام روزهای هفته
مثل مسافری
به راه تو نشستهام!