#راه_روشن
🌹امام جعفرصادق علیهالسلام فرمودند:
🔺تَوَقَّع أمرَ صاحِبِكَ لَيلَكَ و نَهارَكَ
🔻در شب و روزت منتظر امر (فرج) مولايت باش.
📚بحارالأنوار، جلد۹۸، صفحه۱۵۹
#راه_روشن
🌹امام خمینی (ره):
🔺از خداوند تعالی مسئلت می کنم که ظهور ولی عصر(سلام الله علیه) را نزدیک فرماید و چشم های ما را به جمال مقدسش روشن، ما همه انتظار فرج داریم، و باید در این انتظار خدمت بکنیم. انتظار فرج، انتظار قدرت اسلام است، و ما باید کوشش کنیم تا قدرت اسلام در عالم تحقق پیدا بکند، و مقدمات ظهور ان شاءالله تهیه بشود.
📚صحیفه نور، جلد ٧،صفحه ٢۵۶
#راه_روشن
🌹امام خامنهای:
🔺پس از آغاز دوران غيبت و به ويژه بعد از انتهاء دوره ۷۴ساله غيبت صغرى و انقطاع كامل شيعيان از امام غائب، يكى از خطراتى كه كليت مكتب اهل بيت را تهديد میكرد اين بود كه اشتباه و انحراف كسانى از منسوبين به اين مكتب، چيزهايى را از آن كاسته يا به آن بيافزايد، و يا بر اثر كم رنگ شدن مرزبندىهاى اصولى مكتب، خطوط انحرافى با آن آميخته و انحرافات مسلكهاى اعتقادى يا مذهبهاى جعلى با حقايق آن ممزوج گردد. در دوران حضور امام، هرگاه چنين چيزى پيش میآمد، شخص شخيص امام، مركز مطمئنى بود كه همه چيز با آن اندازهگيرى و دربارهى آن قضاوت مىشد. تا امام در ميان مردم بود اشتباهات، ديرى نمىپاييد و آن پيشواى معصوم خطاهاى عمده را در مقطع حساس تبيين مىكرد. شعيه مطمئن بود كه اگر در خط كلى مكتب، از سويى زاويهى انحرافى پديد آيد بالاخره حجت آشكار خواهد شد. در تاريخ دوران زندگى ائمه به نام اشخاصى بر میخوريم كه به خاطر احداث بدعتى يا ترويج عقيدهى باطلى، صريحاً از سوى ائمه مورد طعن و رد قرار گرفتهاند، مانند ابن ابى العزافر معروف به شلمغانى، كه اين مورد در دوران غيبت صغرى اتفاق افتاده است که به خاطر عقيدهيى منحرف حضرت او را مورد طرد و لعن قرار دادهاند تا از نفوذ عقيده انحرافى آنان در ميان توده شيعه مانع میگردد. و از اين قبيل موارد در تاريخ مناسبات ائمه(ع) با اصحاب معاصرينشان بسيار است.
۱۳۷۲/۰۱/۲۸
┄━━━•●❥-﷽-❥●•━━━┄
شعر از زبان مادران شیرده
آن چشمه ی بی تاب را شاید بفهمم
یا کودک بی خواب را، شاید بفهمم
من مادرم، با چشم طفلم انس دارم
«مادر مرا دریاب» را، شاید بفهمم
آن ماهی غلتیده در خون گلویش
در پیش چشم آب را، شاید بفهمم
شش ماهه ام نذر غم عظمای سردار
کوچکترین اصحاب را، شاید بفهمم
مهتاب زاده! اصغرِ مولا مدد کن
مهتاب را، مهتاب را، شاید بفهمم
هرگز نمی فهمم غم مولای خود را
آن کودک بی خواب را شاید بفهمم
❁بتول محمدی«رئوف»
#تولد_تا_هفت_سالگی
#محرم
#امام_حسین(ع)
#ملت_حسین_به_رهبری_حسین
#میوه_ی_دل_من
بسم الله الرحمن الرحیم
به حول و قوه الهی جلسه روضه شب پنجم رو آغاز میکنیم
❇️ امشب هم از آقا امام زمان ارواحنا فداه میخوایم که بهمون کمک کنند که بیشترین استفاده رو ببریم
recording-20210813-200105.mp3
3.41M
🔶 سخنرانی حاج آقا حسینی با موضوع: لذت های معنوی
⭕️ یاس مهم ترین ابزار ابلیس برای انحراف انسان
🏴 شب پنجم محرم ۱۴۰۰
🚩 هیئت مجازی #تنهامسیرآرامش
🌷 @IslamlifeStyles
Karimi-Shab5Moharram1395[01][1].mp3
4.36M
🔘 روضه یتیم امام حسن علیه السلام...
دوش عمو عباس از هر کوه بالاتر...
🔹 شاهکار حاج محمود کریمی
شب پنجم محرم
🏴 @IslamLifeStyles
107571_760.mp3
3.62M
#قرار_شبانه سربازان آقا صاحب الزمان(عج) از مدرسه علمیه الزهراء(س) خلخال همه باهم میخوانیم دعای الهی عظم البلا به امید فرج آقا امام زمان (عج)و دفع بلا هرشب بعداز نماز مغرب و عشا 🌹
بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد
دعا کبوتر عشق است و بال و پر دارد
بخوان دعای فرج را که یوسف زهرا
از پس پرده ی غیبت نظر دارد
#بياد_مولا_به_رسم_هر_شب
🌸بسم الله الرحمن الرحيم🌸
🌸اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ،
🌸 وَبَرِحَ الْخَفاءُ ،
🌸وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ،
🌸 وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ
🌸وَضاقَتِ الاْرْضُ ،
🌸وَمُنِعَتِ السَّماءُ
🌸واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ،
🌸 وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ،
🌸 وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ؛
🌸اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ،
🌸اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا 🌸 طاعَتَهُمْ ،
🌸 وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم
🌸فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريبا
🌸ً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛
🌸يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ
🌸اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ ،
🌸وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ ؛
🌸يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ ؛
🌸الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ،
🌸اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ،
🌸السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ،
🌸 الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛
🌸يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ،
🌸بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ🌸
Karimi-Shab5Moharram1395[04].mp3
4.37M
🌷 بشنو صدای ناله مولا درون چاه
تا چند چشمه فاطمه گریان بیابیا...
🔹 حاج محمود کریمی
شب پنجم محرم
🏴 @IslamLifeStyles
صالحین تنها مسیر
"رمان #اسطورهام_باش_مادر💞 #قسمت4⃣ احسان گفت: دلم براتون تنگ شده بود. محسن شکلکی در آورد و گفت:
"رمان #اسطورهام_باش_مادر💞
#قسمت5⃣
رها گریه میکرد.
صدرا ادامه داد: بعد از مراسم که داشتن برمیگشتن خونه، چند تا مهاجم بهشون حمله میکنن و با چاقو گردنشون رومیبرن!
چند نفر دیگه هم تو کوچه بودن، اونهارو هم کشتن.
احسان اشک ریخت: کار کی بود؟
صدرا: بدبختی این بود تا چند وقت حتی نمیدونستیم چرا؟ چرا اونها رو کشتن اما بعد از دو هفته خبر دادن که قاتلین رو گرفتن. من در جریان بازپرسی بودم، از همه خواستم نیان اما زینب گفت حق داره باشه.
رها ادامه صحبت را در دست گرفت: لحظه ای که قاتلین رو آوردن، دست زینبم یخ کرد. خدا رو شکر ایلیا رو راه نداده بودن تو دادگاه. زینبم داشت قبض روح میشد. وقتی قاتل رفت و شروع به تعریف ماجرا کرد هیچ کس فکرشم نمیکرد ماجرا از این قرار باشه!
صدرا گفت: در جریان هستی که چند بار خواستن ارمیا رو ترور کنن؟
احسان سری به تایید تکان داد و صدرا ادامه داد: ما فکر کردیم با بازنشسته شدن و خونه نشینی ارمیا همه چیز تموم شده اما اون روز فهمیدیم نه تنها تموم نشده بلکه ارمیا از روی همین تخت و در حال طی کردن دوران بازنشستگی ضربه سختی بهشون زد تا جایی که از اون گروه تروریستی چیزی باقی نموند. تک و توک زنده مونده های اون عملیات چند سالی دنبال پیدا کردن ردی از طراح این حمله بودن که دوباره به ارمیا میرسن. اول باور نمیکنن ولی بعد میبینن که ارمیا هنوز مشغول همکاری با نیروهای مسلح هست و این خونه نشینی یک جورایی پوشش حساب میشه. طراح عملیات های زیادی بوده که حتی خیلی از اونها هنوز انجام نشده. تصمیم میگیرن ارمیا رو حذف کنن. اما نمیخواستن پوشش خودشون لو بره. یک جو روانی بر علیه مذهبی ها راه میندازن. چند نفر از اراذل و بر علیه اینها تحریک میکنن. یک فراخوان میدن برای شب بیست و سوم رمضان و چند تا خیابون رو اعلام میکنن، در چند شهر. برای اینکه یک اتفاق خود جوش مردمی نشونش بدن وشک رو از ترور هدفمند ارمیا بردارن، همون شب صد و یازده نفر رو شهید میکنن!
یکی از کوچه ها هم که ارمیا و همسرش شهید شدن. کل شبکه رو منهدم کردن اما چه فایده؟ برای یتیمی بچه هاشون، برای قتل عام مردم! جون آدم ها هیچ ارزشی براشون نداره. امروز دادگاه داشتیم.
زینب و ایلیا قصاص میخوان. هر چند یک عده راه افتادن دنبال بخشش! نمیدونم چطور میشه این کار رو بخشید؟
مهدی گفت: زینب میگفت اگه فقط مامان بابا رو کشته بودن شاید رضایت میدادم، اما جون این همه آدم بیگناه رو گرفتن و این همه بچهیتیم کردن! اینو نمیشه بخشید! چون اینها اشتباه نکردن مقرضانه خون ریختن.
محسن اضافه کرد: هیچ کدوم از قاتلین و طراحای ترور ابراز پشیمونی هم نکردن!
رها گفت: قاتل آیه و ارمیا زل زد تو چشمای زینب و گفت: شرشون رو از سر ملت کم کردم، باید بهم مدال بدین!
احسان گفت: فقط شش ماه نبودم!
صدرا ٱهی کشید: چهار ماه گذشته برای همه ما جهنم بود! جهنم!
به ایلیا نگاه کرد که چه با هیجان در میان موانع میدوید و شلیک میکرد. بعد از ماهها نشاط را در او دید. تلفن همراهش زنگ خورد. مامان زهرا بود.
حتما با خانه تماس گرفته و نگران شده است.
زینب سادات: سلام مامان زهرا
زهرا خانم با صدای گرفته گفت: سلام مادر! کجایید؟
زینب سادات نگاهش به ایلیا بود: ایلیا رو ٱوردم بیرون هوا عوض کنت.
زهرا خانم ٱهی کشید و گفت: با ایلیا بیاید بیمارستان
زینب بلند شد ایستاد: این وقت شب؟ چیزی شده؟
زهرا خانم گفت: نه! دکترش میخوادباهامون حرف بزنه.
زینب سادات گفت: الان میایم.
ادامه دارد...
نویسنده:👇
🌷 #سنیه_منصوری
"رمان #اسطورهام_باش_مادر🌷
#قسمت6⃣
ایلیا داشت با همگروهی هایش خوش و بش میکرد که صدای خواهرش را شنید که با صدای بلندی نامش را صدا میزند. سابقه نداشت زینب سادات جلوی این همه نامحرم اینگونه بلند حرف بزند.
ترس به قلب ایلیا دوید. به سمت خواهرش رفت: چی شده؟
زینب سادات: لباسارو عوض کن بیا بیرون باید بریم بیمارستان! دکتر باباحاجی میخواد باهامون صحبت کنه.
ایلیا رنگش پرید: مرده که میخواد باهامون صحبت کنه؟ مرده
زینب سادات سعی کرد ٱرام باشد: نترس! هیچی نشده! فقط زود بیا بریم.
تا رسیدن به بیمارستان هر دو ساکت بودند.
زینب سادات خودش را به زهرا خانم رساند: چی شده مامان زهرا؟
زهرا خانم در ٱغوشش گرفت: چیزی نیست مادر. بریم دکترش منتظره. مقابل دکتر نشستند و به دهنش چشمدوختند.
دکتر سماوات: حقیقتا گفتن این حرفها برای ما هم که سالهاست کارمون دادن خبرهای خوب و بد هستش هم سخت هست اما باید با شما صادقانه صحبت کنم. سن حاج اقا بالاست! این چند ماه هم خیلی بهش فشار وارد کردیم. بدنشون بیشتر از این طاقت نداره و در واقع ما مقابل تقدیر ایشون قرار گرفتیم. ایشون با دستگاه زنده هستن و فقط بخاطر سفارشات سید بود که این چند ماه صبر کردیم. به نظر تیم پزشکی بهتره
دستگاه ها رو قطع کنیم. داریم حاجی رو با بستن به اون تخت، عذاب میدیم.
ایلیا گریه کرد. زینب سادات اشک هایش را پاک کرد و شماره عمویش را گرفت.
سید محمد: جانم عمو؟
زینب سادات: عمو تو میدونستی؟
سید محمد نگران شد: چی رو عمو جون؟ چرا گریه میکنی؟ چی شده؟ ایلیا خوبه؟
زینب سادات: پیش دکتر سماواتیم. میگه میخوان دستگاه های بابا علی رو قطع کنن! عمو نذار بابا علی هم بره.
سیدمحمد گفت: گوشی رو بده دکتر سماوات.
سید محمد با دکتر صحبت کرد. بعد به زینب سادات گفت: دیگه نمیشه کاری کرد. متاسفم عزیزم.
زینب سادات گفت: حالا ما چکار کنیم؟ با غم بابا حاجی چکار کنیم؟
سیدمحمد: حاج علی برای همه ما پدر بود! همه ما دوباره یتیم شدیم عموجون!
زینب سادات تلفن را رها کرد و صورتش را میان دستانش گرفت. بی صدا اشک ریخت. مثل مادرش.... حاج علی رفت. رفت تا به دختر دردانه اش ملحق شود. رفت که به ارمیا برسد. رفت تا به آرامش برسد. رفت اما دلنگران دو نوه اش بود. رفت و امانت های آیه جا ماندند. تنها وارثان آیه، ارمیا و سید مهدی!
مهر بدون مهربانی های حاج علی رسید. بدون لبخند های پدرانه ارمیا رسید. بدون بوی مادرانه آیه رسید. مهری که ِمهر مادری نداشت.
به خواست و اصرار صدرا و رها، سید محمد و سایه، زهرا خانم و بچه ها از خانه خود دل کنده و راهی تهران شدند. طبقه بالای خانه صدرا.
همان که روزی میزبان صدرا و رها بود. همان که روزی میزبان مریم و مادرش بود. این خانه عطر و بوی آشنایی داشت. رهای همیشه صبور و مهربان را داشت. رهایی که رها از بغض و حسد بود. رهایی که آیه شدن را بلد بود.
بی تابی های ایلیا کمتر شده بود. مهدی و محسن تمام سعی خود را برای روحیه بخشی مجدد به ایلیا به کار میبردند. زهرا خانم عزم کرده بود تا زینب سادات را کدبانو کرده و اصول زندگی داری را به او بیاموزد. خودش را مسئول روزهایی که نخواهد بود میدانست. مسئول تنهایی های این دو یادگار عزیز میدانست.
ادامه دارد...
نویسنده:👇
🌷 #سنیه_منصوری
⚫️
سَلامٌ عليٰ آلِ يٰس ...
پدرمهربانم، سلام ...
▪️ #آجرك_الله_يا_بقية_الله
#مولاي_من_سرتان_سلامت_قلبتان_صبور
و چه سعادتی بالاتر از اینکه
آغوش امامت آخرین مأمن باشد
برای میوه های دلت...
و تو زینب بمانی
فقط برای حسین ...
(سلام الله علیهما)
وَ بهشت است فقط گرمی آغوش حسین (سلام الله علیه)
#سلام_علی_آل_یاسین
#تا_نیایی_گره_از_کار_بشر_وا_نشود
💢اللّهُمَّ عَجِّل فَرجَ
مُنتَِقمِ الزَّهرٰاء سَلٰامُ اللهِ عَلَیهما...
اعمال ائمه اطهار (ع)، بايد سرمشق ما باشد.
برگرفته از سخنرانی آیتالله استاد ناصری (حفظه الله)
🔻حضرت صادق عليه السلام دربارة تقوا ميفرمايد: «التّقوي أنْ لا يَفْقُدُکَ حَيْثُ اَمَرَکْ وَلا يَراکَ حَيْثُ نَهاک؛
تقوا آن است كه حضرت حق در جايي که دستور داده است، تو را ببيند و در آنجا که ناراحت ميشود، تو را نبيند». به عبارت ديگر، واجبات و مستحباتت را انجام بده و محرّمات و مکروهات را ترک کن. حضرت صادق عليه السلام وارد مجلسي شدند، شخصي درخواست آب كرد و برايش شراب آوردند. حضرت تا اين وضع را ديد، از جا برخاست و فرمود: مجلسي که معصيت خدا در آن بشود، جاي من نيست، و از مجلس بيرون آمدند.
اعمال ائمه اطهار، بايد سرمشق ما باشد. معصيتهايي که در مجالس ميشود، تمامش حجابهاي ظلماني براي روحمان است و ما را لحظه به لحظه از خدا دور ميكند. نبايد در مجلسي که رضاي حق در آن نيست، وارد شويم و بايد اين گونه مجالس را ترك كنيم. اگر عذابي در چنين مجالسي نازل شود، همة حاضران را در برميگيرد. ماندن در چنين مجالسي که محل فساد و لهو و لعب و ساز و آواز است، حرام است. هر لحظه که بيشتر بماني، حجابهاي ظلماني بيشتر روحت را ميگيرد و از خدا دورتر ميشوي، حتي اگر در آن ذكر بگويي.
🍃🍃🍃✨✨✨🍃🍃🍃
موکب عشق مجلس 5.mp3
15.57M
✨🎙#موکب_عشق 🏴
#روز_پنجم_محرم 🏴
🔊 #کلیپ_صوتی شامل سه بخش:
▪️ مباحث اخلاقی
▪️ وقایع تاریخی
▪️ ذکر مصیبت
#هر_خانه_یک_حسینیه 🚩
✅ ارسال به دیگران فراموش نشود🙏
🏴 #محرم
🏴 #عزاداری
🏴 #امام_حسین (ع)
🍃🍃🍃➖➖➖🍃🍃🍃
#دوست_بهشتی
ای شهدا شما که در جَلوتِ دوست، خلوت انس یافتهاید؛ دستی بر دل های پیر ما برآورید
┈┈••✾•✨✨•✾••┈┈•