eitaa logo
صالحین تنها مسیر
223 دنبال‌کننده
16.9هزار عکس
6.8هزار ویدیو
267 فایل
جهاد اکبر، مبارزه با هوای نفس در تنها مسیر آرامش کاری کنیم ورنه خجالت براورد روزیکه رخت جان به جهان دگر کشیم خادم کانال @Yanoor برایم بنویس tps://harfeto.timefriend.net/16133242830132
مشاهده در ایتا
دانلود
💞فصل چهارم 💘رمان اُسطوره ام باش مادر همچو ستارگان در شب 🌟 نشانم ده راه و رسم عاشقی را 💖 نشانه به نشانه💞 آیه به آیه ... اسطوره ام باش مادر💞 ادامه فصل سوم... دوستان عزیز باماهم همراه باشید💞
صالحین تنها مسیر
"رمان #اسطوره‌ام_باش_مادر💞 #قسمت6⃣1⃣ رها لبخند زد و همان لحظه قطره ای اشک‌از چشمانش چکید: چند بار
"رمان 💞 ⃣1⃣ زهرا خانم ادامه داد: درد ندونستن اینکه کی هستی و چرا نخواستنت، خیلی بیشتر از دردی هست که تو تجربه کردی. اما ارمیا نشکست! خم شد، اما نشکست. به خدا ایمان پیدا کرد و روز به روزخودش رو بیشتر بالا کشید. فخرالسادات، مادر سیدمهدی، مادر شد براش. مادری کرد بدون مادر بودن. مهر ریخت بدون زاییدن. مادر شدن و مادری کردن، به محرم بودن و نبودن نیست پسرم! رها خیلی وقته تو رو پسرخودش میدونه. رها برات نگرانی هاشو خرج میکنه! برات دلواپس میشه! تو رو جدا از پسرهاش نمیدونه! با خیال راحت دل بده به مادرانه هاش. این مادرانه هارو سالهاست که برات داره. این مادرانه هارو بی منت خرجت میکنه. دنبال دلیل و سند نباش. تو جزئی از ما هستی، خودت رو جدا نکن از ما. زهرا خانم رفت و احسان چشم بست به رها فکر کرد. به روزهایی که نگرانش میشد. به تماس های همیشگی اش، به کودکی های پر از رهایش. رها همه جا هوایش را داشت. رها همیشه حتی در اوج خستگی با لبخند برایش وقت میگذاشت. رها همیشه مادری میکرد، شاید نامش را مادری نمیگذاشت، اما بی شک رها مادری کرده بود برایش. از همان روزی که پا در این خانه گذاشت، مادر بود برایش. مهدی مقابل معصومه نشسته بود و میوه اش را پوست کند. معصومه نفس عمیق کشید: نوش جونت عزیزم! مهدی نگاه زیر چشمی به مادرش کرد و گفت: هنوز نمیخوای به من بگی چرا با قاتل بابام ازدواج کردی؟ معصومه سر به زیر انداخت، با انگشتان دستش بازی کرد و بعد مدتی طولانی گفت: فکر کردم عاشق شدم، برای همین با بابات ازدواج کردم، اما بعد مدتی فهمیدم فقط یک کشش ساده بوده و هیچ عشق و عاشقی وجود نداره. زیاد به همدیگه توجهی نداشتیم و فقط تو یک خونه زندگی میکردیم و وقتی تو جمع دوستان و خانواده بودیم، ادای زوج های عاشق رو در می آوردیم. بابات که فوت کرد مهدی حرف مادرش را برید: کشته شد. معصومه اول با تعجب نگاهش کرد و بعد به تایید سری تکان داد: آره، بابات که کشته شد، ببشتر از ناراحتی برای مرگش، برای خودم گریه میکردم. برای اینکه حالا با یک بچه چکار کنم؟ اگه نبودی میتونستم برم دنبال زندگی خودم ولی وجود یک بچه، همه چیز رو سخت میکرد. به بهونه داغ دار بودن، هی با مشت میزدم به شکمم تا بچه بیفته. مهدی بغض داشت اما آن را مردانه عقب راند. خوب میدانست دنیا پر از درد و نامردیست. معصومه بی توجه به حال مهدی باز هم گفت: بعد از یک مدتی پیغام پسغام های رامین شروع شد و هر وقت مرخصی میگرفت، میومد سراغم و از عشقش به من می گفت. فکر کردم عشق واقعی رو پیدا کردم. فکر کردم عاشق شدم اما بعد از مدتی فهمیدم عاشقی سراب بود. همش فریب بود تا باهاش ازدواج کنم! هر روزی که از ازدواجمون میگذشت، اخلاق و رفتارش بد و بدتر شد، تا جایی که شک داشتم اون عاشق روزهای اول کجا رفته؟ مگه میشه اینقدر فیلم بازی کرد؟ اینقدر دروغ گفت؟ یک روزایی رسید که راضی به مرگم شدم. همه راه ها برام بسته بود. راهی نداشتم ازش فرار کنم و طلاق بگیرم. من از تو گذشتم چون فکر کردم عاشقم اما همش خیال بود. یک روزی به خودم اومدم و دیدم من قلبی برای عاشق شدن ندارم! هر کسی به من میگه دوستت دارم، منم از اون خوشم میاد و توهم عاشقی میزنم! تصمیم گرفتم اگه خدا به من فرصتی داد و از دست رامین راحت شدم، برگردم سراغت و دور هر چی مرد و نامردی هست خط بکشم. خیلی سالهای عمرم رفت و سوخت. روزهایی که نه همسر داشتم و نه پسرم رو. همش چوب اشتباهات خودم بود که خوردم. ادامه دارد... نویسنده:👇 🌷
"رمان 💞 ⃣1⃣ مهدی گفت: اینجوری خودت رو توجیه میکنی؟ که اشتباهی عاشق شدی؟ این بود که میگفتی اگه دلیل کارهات رو بشنوم، میبخشمت؟ شنیدم! امانمیبخشمت. مهدی بلند شد و به سمت اتاقی رفت که در این خانه داشت. کاش رها اینجا بود. کاش صدرا بود. دلش کمی درد داشت. چه بیهوده رها شده بود. دلیلش آنقدر مسخره بود که خودش هم این همه سال، گفتنش را به تاخیر انداخته بود! معصومه با خود فکر کرد تمام زندگی اش را باخته است. دنبال یک روز خوشبختی گشت و هیچ نیافت. خدایی که میگویند فریادرس است، کجاست؟ خدایی که درمان است کجاست؟ چرا فقط خدای جبار بااوست؟ چرا فقط خدای منتقم با اوست؟ خسته بود از خودش و تمام اشتباهاتی که کرده بود. آنقدر گذشته پر از اشتباهی داشت که تنها دلش میخواست تمام آنها را از زندگی اش پاک کند. کاش میشد. عذاب گناهان و اشتباهاتش او را رها نمیکرد. و چقدر درد دارد که بدانی تنها خودت مقصری! زینب سادات پخش موسیقی را درون تلفن همراهش باز کرد و صدایی آشنا از کودکی هایش در خانه پیچید. صدای قصه گوی آمین پناهی حتی ایلیا را از اتاقش بیرون کشید و زهرا خانم میل بافتنی اش را زمین گذاشت. دقایقی بعد صدای در بلند شد و رها با ظرف شیرینی وارد خانه شد.صدای آمین را که شنید لبخند زد و به جمع آنها پیوست و داستان شهادت سیدمهدی را از زبان قصه گوی زیبا سخن شنیدند. وقتی تمام شد،رها گفت:تو خسته نمیشی ازش؟ زینب سادات خنده بی صدایی کرد و دستش را مقابل دهانش گرفت:نه! قصه هاش رو دوست دارم.کاش زنده بود و باز هم قصه میگفت! رها پرسید: قصه زندگی خودش رو خوندی؟ زینب سادات گفت: نه!مگه قصه زندگیش هست؟ رها گفت:آمین خیلی ناگهانی وارد زندگی ما شد و خیلی ناگهانی تر از زندگیمون رفت.با مادرت خیلی دوست بودن.منم کمابیش در جریان هستم.یک روز که آیه رفته بود به مادر پدر آمین سر بزنه،مادرش دفترچه خاطرات آمین رو داد به آیه. منم خوندم. فکر کنم هنوز تو وسایل مادرت باشه! زینب سادات از میان وسایل مادرش دفترچه ای پیدا کرده بود که آن را درون جعبه ای از خاطرات نگهداری میکرد. جعبه ای یادگاری های سیدمهدی و آیه و ارمیا و حاج علی را در خود داشت. دفتر را باز کرد و صحفه اول را خواند: امروز با خدا آشتی کردم. حاج یونس خدا رو به من نشون داد. حاج یونسی که با تمام خوبی هاش، از خدایی میگه که همه رو دوست داره و مراقب همه ما هست. خدایی که هستی! خدایی که میبینی! سلام! من برگشتم! من اومدم! راه میدی منو؟ بعد از مدتها نماز خواندن، خیلی به دلم نشست. یک آرامش خاصی دارم از این آشتی. صفحه را ورق زد و خواند: نگاهم پی کسی میره که میدونم لایقش نیستم. دلم برای کسی سر خورده که منو نمیبینه! من براش، نامرئی هستم. حاج یونس کجا و من کجا؟ به فکر هیچ کسی نمیرسه که دل کسی مثل من، پی نگاه حاج یونس بره! خدا! نگاهم کن! سخت محتاج نگاهت هستم. صفحه را دوباره ورق زد: آئین فهمیده یک چیزیم شده. داداش دوقلوی من مگه میشه نفهمه؟ مگه میشه ندونه؟ هر چیزی که آمین حس کنه، آئین هم حس میکنه. فقط نمیدونه کی نگاه خواهرش رو سر سجاده بارونی کرده. خدا! عاشق شدن، رسوا شدن داره؟ زینب سادات صفحه بعد را خواند: اشتباه عاشق شدم؟ حاج یونس و اون نجابت چشماش، عاشق شدن نداره؟ حاج یونس و لبخند محجوبش، عاشق شدن نداره؟ حاج یونس و صدای حزین قرآن خوندنش، عاشق شدن نداره؟ حاج یونس و کمک های یواشکیش، عاشق شدن نداره؟ مگه همه چیز به ظاهره؟ زیبایی حاج یونس تو ایمانش نیست؟ چهره مهربونش که پر از نور ایمان، دوست داشتنی نیست؟ اصلا مگه حاج یونس نیست و خداش؟ خدای حاج یونس! خدای من میشی؟ زینب سادات به صفحه بعد رفت: ادامه دارد... نویسنده:👇 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هر قطره دریا میشود وقتی بیایی صحرا شکوفا میشود وقتی بیایی رمز تمام قفلهای بستهٔ ما یک لحظه پیدا میشود وقتی بیایی آن پرچمی که عصر عاشورا زمین خورد در کعبه برپا میشود وقتی بیایی
4_5978762267519353254.mp3
3.2M
یابن الزهرا امان زین جدایی😔 صوتی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ashoura-arzi0_0.mp3
4.1M
قرائتـــ زیارت عــاشـورا با نوای حاج منصور ارضی، هدیه میڪنیــم به امام زمــان ارواحنافداه ❤️🌹 🔸 روز یازدهم 🔘شروع چله: ۱۴۰۰/۵/۱۹ ◼️ @IslamLifeStyles
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍ناحیه مقدسه سلام بر آن مدافعِ بى یاور سلام بر آن مَحاسنِ بخون خضاب شده سلام بر آن گونه خاک آلوده سلام بر آن بدنِ برهنه سلام بر آن دندانِ چوب خورده سلام برآن  سرِ بالاى نیزه رفته سلام بر آن بدن هاى برهنه و عریان در بیابان ها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍سلام بر مهدی عج «اعظم الله اجورنا و اجورکم بمصابنا بالحسین علیه السلام» روز تجلیل از و است، اسارت عمّه جان و اهل خیام حسین ع دلهای سوزانمان را بیش از پیش به آتش کشیده است.کدامین «انسان و بشر» می تواند اسارت بانوان حرم رسول الله ص، سرهای به نیزه رفته، هلهله دروازه شام، سر مطهر خونین به تشت و جسارت ها به ساحت اهل حرم را ببیند و ناله سر ندهد. وای....وای....وای....بمیرم برایت حسین ع. آجرک الله مولانا یا بقیه الله... مهدی جان! شاکریم که شیاطین را از ، یعنی؛ بعد از 20 سال ابتلا خارج و به کبیر، اما را به ذلّت کشاندی.بلا شک تصرّف توست. اینک شیعیان و محبّین آن دیار شهید پرور را یاری کن تا بهترین ها و نزدیکترین ها از حیث و به ، متولّیان آن سرزمین گردند تا همه جانبه عالم را به شکست بکشانیم. اگر ابتلای دیگری برای آزمایش منطقه ست، تو غربال کن وصالحان را حاکم، تا شعار و حسین ع باشند. مولاجان! از عاشورا و حوادث عالم آموختیم نباید اهل بود، سازش دام شیاطین است، سازش اتلاف و حقارت است.بلکه باید اهل جهاد بود و رشادت، اهل کرامت بود و شهادت. مهدی جان! کابینه رئیسی را متشکّل از غربال یافته های نظام اسلامی قرار ده بحق عمّک الزینب س🤲 ایهاالعزیز🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(وقایع روز یازدهم محرم سال۶۱ ق) «ابن سعد» تا حدود ظهر روز يازدهم به دفن اجساد پليد كوفيان مشغول بود. پس از اتمام كار در حالى كه پيكر پاك فرزند رسول خدا (ص) و ياران پاكبازش در زير آفتاب رها شده بود، دستور داد سرهاى ديگر شهداى كربلا را از بدن ها جدا كنند و به قصد تقرّب به ابن زياد و گرفتن جايزه با خود به كوفه ببرند. اين سرهاى پاك كه مجموع آنها با سر امام عليه السلام به ۷۲ سر نورانى مى رسيد بين قبائل تقسيم شد و به سوی کوفه حرکت داده شد. از دشوارترين لحظات تاريخ كربلا، كه در عظمت و سنگينى با همه آسمانها و زمين برابرى مى كند، لحظه وداع جانسوز قافله اسيران با بدن هاى پاره پاره شهيدان است. دشمنان، اسيران دلسوخته را بر شتران بدون جهاز سوار کردند و از كنار آن پيكرهاى پاك شهيدان عبور دادند، همان پيكرهاى غرقه به خونى كه يكجا همه عزّت و مظلوميت را در خود جمع و خلاصه كرده بودند. حضرت زینب(س) با ديدن پيكر به خون آغشته برادر، رو به آسمان كرد و گفت: «أَللَّهُمَّ تَقَبَّلْ هذا الْقُرْبانَ؛ خدايا اين قربانى را قبول فرما!» اين جمله چون پتكى بر سر دشمن فرود آمد و كوس رسوايى آنها را به صدا درآورد سپس خود را به امام سجاد (ع) رساند و او را تسلى بخشيد و آينده كربلا و عاشورا را آنگونه كه ما امروز بعد از حدود ۱۴ قرن می بينيم دقيقاً ترسيم كرد، آرى قلب نازنين زينب(س) می دانست كه اين آغاز كار است هر چند تاريك دلان بنی اميّه و منافقان آن را پايان كار می پنداشتند،. پی نوشت: ۱. عاشورا ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها و پیامدها، ص۵۴۴- ۵۴۶ ۲. مقتل الحسین مقرم، ص ۳۰۷ 🔴امام خمینی(ره) ♦️در مقابل یزید، حضرت زینب سلام الله علیها ایستاد و آن را همچو تحقیر کرد که بنى امیه در عمرشان همچون تحقیرى نشنیده بودند. ♦️همان مقدارى که فداکارى حضرت ارزشی پیش خداى تبارک و تعالى دارد و در پیشبرد نهضت حسین (علیه السلام ) کمک کرده است، خطبه‌هاى حضرت سجاد (علیه السلام) و حضرت زینب (سلام الله علیها) هم به همان مقدار یا قریب آن مقدار تأثیر داشته است، آنها به ما فهماندند که در مقابل جائر، در مقابل حکومت جور، نباید زنها و نباید مردها بترسند، در مقابل یزید، حضرت زینب(سلام الله علیها) ایستاد و آن را همچو تحقیر کرد که بنى‌امیه در عمرشان همچو تحقیرى نشنیده بودند 📚صحیفه نور جلد 17 ، ص ۵۹ آبروے حسین به ڪهڪشان می ارزد یڪ موے حسین بر دوجهان می ارزد گفتم ڪہ بگو بهشٺ را قیمٺ چیسٺ گفتا ڪہ حسین بیش ازآن می ارزد لبیڪ یا حسین مظلوم 🏴 🏴 🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚫⚫⚫ گذری بر زندگی حضرت زینب (س) ⚫⚫⚫
زینب دختر امام علی(ع) و حضرت زهرا(س)  بر اساس روایات، نام‌گذاری حضرت زینب (س)، توسط پیامبر اسلام(ص) صورت گرفت. حضرت زینب(س) در دوران امیرالمؤمنین(ع) در کوفه به زنان تفسیر قرآن آموزش می‌داد.
. امام حسین(ع) هنگام وداع در روز عاشورا از حضرت زینب خواست او را در نماز شبش دعا کند. با پایان یافتن جنگ، حضرت زینب و دیگر بازماندگان کاروان امام(ع)  به اسارت درآمدند و به کوفه و از آنجا به شام برده شدند.
زینب همسر عبدالله بن جعفر بود و در واقعه کربلا در کنار برادرش امام حسین(ع) حضور داشت
حضرت زینب(علیها السلام) با خطبه های آتشین خویش، تبلیغات دروغین بنی امیّه را خنثی نمود. 
حضرت زینب (س) را به سبب مصیبت‌های فراوانی که دیده،  اُمّ المَصائب لقب داده‌اند
خطبه حضرت زینب در کوفه  و نیز در شام (در مجلس یزید)، معروف است. خطبه او در مجلس یزید، حاضران را تحت تأثیر قرار داد و یزید مجبور شد جنایت و قتل امام حسین (ع) را به گردن ابن زیاد بیندازد و او را لعن کند.
20.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
واقعه عاشورا و نقش حضرت زینب(س) پور -راز جهانی یک زن
ایشان مردم کوفه را به خاطر پیمانشکنیشان، از خواب غفلت بیدار ساخت و نیز هیاهوی تبلیغات دروغین یزید در میان مردم شام را برملا ساخت و زمینه انقلاب را در کوفه و شام فراهم نمود، به گونهای که یزید با دستپاچگی از کار خود اظهار ندامت نمود و اهلبیت پیامبر(علیهم السلام) را با قافله سالار آن، حضرت زینب(علیها السلام)، با احترام فراوان به مدینه بازگرداند
1_564456016.mp3
5.16M
دعای توسل🌹🌷 اللهم عجل لولیک الفرج اللهم رزقنا توفیق شهادت فی سبیل الله الللهم رزقنا توفیق شفاعت و زیارته
سوره جمعه