eitaa logo
صالحین تنها مسیر
233 دنبال‌کننده
17هزار عکس
6.8هزار ویدیو
268 فایل
جهاد اکبر، مبارزه با هوای نفس در تنها مسیر آرامش کاری کنیم ورنه خجالت براورد روزیکه رخت جان به جهان دگر کشیم خادم کانال @Yanoor برایم بنویس tps://harfeto.timefriend.net/16133242830132
مشاهده در ایتا
دانلود
از وظایف منتظران 💥خواندن دعای غریق 👈امام صادق فرمودند:دچار شبهه خواهید شد وبدون نشانه وامام هدایت کننده ای باقی می ماند واز آن نجات نیابد مگر کسی که دعای غریق را بخواند. راوی میگوید:عرض کردم دعای غریق چگونه است ؟ 📗فرمود:میگویی :یا الله ،یا رحمن،یا رحیم ،یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینک
شعری که ایت الله بهجت(ره) در اواخر عمرشان زمزمه میکردند.... با کدام آبرو، روز شمارش باشیم؟ عصرها منتظر صبح بهارش باشیم؟ سال ها منتظر سیصد و اندی مرد است آنقدر مرد نبودیم که یارش باشیم... گیرم امروز به ما اذن ملاقاتی داد مرکبی نیست که راهی دیارش باشیم سال ها در پی کار دل ما افتاده یادمان رفت کمی در پی کارش باشیم ما چرا؟ خوبترین ها به فدای قدمش حیف او نیست که ما میثم دارش باشیم؟ اگر آمد خبر رفتن ما را بدهید به گمانم که بنا نیست کنارش باشیم... اللهم عجل لمولانا الغریب الفرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸️ وقت اندک است و کار ... 💠 @samtekhoda3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
22.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
۶ توصیه رهبرانقلاب به مسئولان برگزاری بزرگداشت شهدا حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در دیدار دست‌اندرکاران کنگره‌ی شهدای زنجان: «این کارِ بزرگداشت شهیدان و کارهایی را که در اطراف این قضیّه انجام میگیرد، نباید یک کار معمولی و عادی دانست؛ نه، این حقیقتاً یک حسنه‌ی بزرگی است ... [و البتّه] یک وظیفه است که تمام هم نشده... این جور نیست که حالا چند سال گذشت و بعضی از شهرها، شهرستان‌ها و استانها بزرگداشت برگزار کردند و قضیّه تمام شد؛ نه، تازه شروع شده. با گذشت چند سال از دفاع مقدّس، حادثه‌ی بزرگداشت شهیدان شروع شده و ادامه پیدا خواهد کرد و باید ادامه پیدا بکند.» ۱۴۰۰/۰۷/۲۴
*از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه هر كه سوره اَلْهيكُمُ التَّكاثُرْ را در وقت خواب بخواند، گناهانش ‍ آمرزيده شود، او و همسايگانش از بلاها محفوظ مانند
این پست هر شب تکرار می شود یک فاتحه و توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (علیه السلام) و حضرت نرجس (سلام الله علیها) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (ارواحنا فداه) ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیه الله فی ارضه به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دیڪَر شب‌هایم را به غصه تلف نخواهم ڪرد شب؛ فرصتی‌ست براےتصمیم‌هاےخوب رفته‌ها را به ڪَذشته می‌سپارم ومانده‌هاراعاشقانه دوست خواهم داشت من این رافهمیده‌ام هیچڪس جز خودم توانِ بخیرڪردنِ شب‌هاے مراندارد شبتون_آسوده
صالحین تنها مسیر
🍃✨⚘🍃⚘﷽⚘🍃⚘✨ 📚 #نگاه_خدا 📝 #قسمت_بیست‌و‌دوم چه خوب ،منو که فراموش کرده ،لااقل جای شکرش باقیه که هنو
🍃✨⚘🍃⚘﷽⚘🍃⚘✨ 📚 📝 عاطی: غلط کردی ! اول بیا عقدمون ،بعد بیا عروسیمون،بعد بیا بیمارستان بچه هامو ببین بعد مردی اشکال نداره.... - خیلی دیونه ای عاطی: من برم مامان داره صدام میزنه - برو عزیزم ،سلام برسون ساعت ۱۰ شب بابا اومد خونه ،غذا رو آماده کردم میز و چیدم‌. من‌و بابا موقع شام اصلا حرفی نزدیم . بابا رضا: دستت درد نکنه بابا - نوش جونتون به،کارا مو رسیدم از پله ها خواستم برم بالا اتاقم - بابا رضا بابا رضا: جانم بابا - میخواستم بگم من راضی ام اگه میخواین ازدواج کنین اینو گفتم و رفتم ،بابا رضا هم حرفی نزد صبح با زنگ ساعت گوشیم بیدار شدم لباسمو پوشیدم رفتم سمت دانشگاه دلم نمیخواست دانشگاه برم ولی مجبور بودم به اندازه کافی غیبت کرده بودم احتمالا حذف میشدم اگه نمیرفتم رفتم داخل کلاس اصلا به هیچ چیز توجهی نکردم و نشستم رو صندلی خدا رو شکر همه چی خوب و آروم بود کلاسم که تمام شد سوار ماشین شدم رفتم بازار که واسه عقد عاطفه یه مانتو بخرم کل پاساژ و گشتم هیچی قبولیم نشد دیگه پشیمون شدم میخواستم از پاساژ خارج شم که چشمم به یه مانتوی سفید که با شکوفه های صورتی و نباتی و مروارید محشرش کرده بود افتاد رفتم از فروشنده خواستم سایزمو بده ببینم توتنم چه جوره واقعا قشنگ بود ،یه شال شیری رنگ با یه شلوار سفیدم خریدم ،گوشیم زنگ خورد دیدم بابا رضاست - سلام بابا جون خوبی؟ بابا رضا: سلام بابا ،کجایی؟ - اومدم بازار واسه عقد عاطی لباس بخرم چیزی شده؟ بابا رضا: آخه دیر کردی ،نگران شدم - مگه ساعت چنده؟ بابا رضا: ( خندید) حتما خوش گذشته که امار زمانو نداری بابا (نگاه به ساعتم کردم ساعت ۹ شب بود) - واییی بابا جون ببخشید اصلا حواسم به ساعت نبود ،الان میام خریدامو کردم بابا رضا: سارا جان آروم تر بیا نمیخواد عجله کنی - چشم بابا جون ،فعلا بابا رضا: یاعلی تند تند رفتم پارکینک سوار ماشین شدم و رفتم سمت خونه رسیدم خونه، ماشین و گذاشتم پارکینگ رفتم تو خونه -سلام باباجون بابا رضا: سلام سارا جان بیا اشپز خونه - دارین چیکار میکنین بابا رضا : دارم غذا درست میکنم... بشین ببین چی درست کردم انگشتاتو باهاش میخوری (نشستم نگاه کردم دیدم املته) بابا رضا : چیه بابا؟ از گرسنگی که بهتره - اره بابا جون راست میگین شاممو خوردم رفتم تو اتاقم لباسامو درآوردم گذاشتم داخل کمد اینقدر خسته بودم که سه سوته رفتم اون دنیا... ادامه دارد .... 🌾🌾🌷🌷