eitaa logo
صالحین تنها مسیر
222 دنبال‌کننده
16.9هزار عکس
6.8هزار ویدیو
267 فایل
جهاد اکبر، مبارزه با هوای نفس در تنها مسیر آرامش کاری کنیم ورنه خجالت براورد روزیکه رخت جان به جهان دگر کشیم خادم کانال @Yanoor برایم بنویس tps://harfeto.timefriend.net/16133242830132
مشاهده در ایتا
دانلود
💠🔹🌻🔰🌻🔹💠 💠 (2) 💠 3⃣ اشاره به دستاوردها و نعمت های عصر ظهور 🌻و أَقِمْ بِهِ کِتَابَکَ وَ حُدُودَکَ وَ شَرَائِعَکَ وَ سُنَنَ رَسُولِکَ، صَلَوَاتُکَ اللَّهُمَّ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَ أَحْیِ بِهِ مَا أَمَاتَهُ الظَّالِمُونَ مِنْ مَعَالِمِ دِینِکَ، وَ اجْلُ بِهِ صَدَاءَ الْجَوْرِ عَنْ طَرِیقَتِکَ، وَ أَبِنْ بِهِ الضَّرَّاءَ مِنْ سَبِیلِکَ، وَ أَزِلْ بِهِ النَّاکِبِینَ عَنْ صِرَاطِکَ، وَ امْحَقْ بِهِ بُغَاةَ قَصْدِکَ عِوَجاً 🔰دعای 47 بند62 🔹«و كتاب خود و احكامت و قوانينت و روشهاى پيامبرت را - خداوندا درودهايت بر او و خاندانش باد- به وسيله او بهپا دار و با او آنچه ستمگران از نشانههاى دينت محو مىكنند را زنده گردان و با او زنگار ستم را از راهت بزداى و به سبب او سختى را از راهت دور كن و به وسيله او منحرفان را از راهت بيرون كن و به وسيله او آنان كه مىخواهند راه راست تو را كج كنند، نابود گردان. 4⃣ اشاره به اطاعت از ولی عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) 🌻و أَلِنْ جَانِبَهُ لِأَوْلِیَائِکَ، وَ ابْسُطْ یَدَهُ عَلَى أَعْدَائِکَ، وَ هَبْ لَنَا رَأْفَتَهُ، وَ رَحْمَتَهُ وَ تَعَطُّفَهُ وَ تَحَنُّنَهُ، وَ اجْعَلْنَا لَهُ سَامِعِینَ مُطِیعِینَ، وَ فِی رِضَاهُ سَاعِینَ، وَ إِلَى نُصْرَتِهِ وَ الْمُدَافَعَةِ عَنْهُ مُکْنِفِینَ، وَ إِلَیْکَ وَ إِلَى رَسُولِکَ صَلَوَاتُکَ اللَّهُمَّ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِذَلِکَ مُتَقَرِّبِینَ 🔰دعای47 بند63 🔹«و خوى او را براى دوستانت نرم فرما و دستش را بر دشمنانت بگستر و محبّت و رحمت و عطوفت و دلسوزى او را به ما روا دار و ما را براى او شنوندگان، فرمانبران، و كوشا در خوشنودى او، و در مدد نمودنش و دفاع از او يارىكنندگان و بدين وسيله جوياى تقرّب به سوى خود و پيامبرت -كه خداوندا درودهايت را بر او و خاندانش بفرست- قرار ده. 5⃣ بیان و تصویری از اوصاف منتظران و شیعیان حضرت(عجل الله تعالی فرجه الشریف) 🌻اللَّهُمَّ وَ صَلِّ عَلَى أَوْلِیَائِهِمُ الْمُعْتَرِفِینَ بِمَقَامِهِمُ، الْمُتَّبِعِینَ مَنْهَجَهُمُ، الْمُقْتَفِینَ آثَارَهُمُ، الْمُسْتَمْسِکِینَ بِعُرْوَتِهِمُ، الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلَایَتِهِمُ، الْمُؤْتَمِّینَ بِإِمَامَتِهِمُ، الْمُسَلِّمِینَ لِأَمْرِهِمُ، الْمُجْتَهِدِینَ فِی طَاعَتِهِمُ، الْمُنْتَظِرِینَ أَیَّامَهُمُ، الْمَادِّینَ إِلَیْهِمْ أَعْیُنَهُمُ، الصَّلَوَاتِ الْمُبَارَکَاتِ الزَّاکِیَاتِ النَّامِیَاتِ الْغَادِیَاتِ الرَّائِحَاتِ. 🔰دعای47 بند64 🔹«خداوندا و بر دوستان آنها كه اعترافكنندگان به مقامشان، پيروان راه روشنشان، رهروان نشانههايشان، چنگزنندگان به دستاويزشان، تمسّكجويان به ولايتشان و اقتداكنندگان به امامتشان، تسليمشدگانِ فرمانشان، كوششكنندگان در طاعتشان، منتظران روزهاى (دولت) آنان، و چشمدوختگان به ايشانند، درودهاى مبارك، پاك، فزاينده (در) هر صبح و شام، بفرست.» 6⃣ دعا برای فرج ضمن دعای چهل و هشتم 🌻اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ، کَصَلَوَاتِکَ وَ بَرَکَاتِکَ وَ تَحِیَّاتِکَ عَلَى أَصْفِیَائِکَ إِبْرَاهِیمَ وَ آلِ إِبْرَاهِیمَ، وَ عَجِّلِ الْفَرَجَ وَ الرَّوْحَ وَ النُّصْرَةَ وَ التَّمْکِینَ وَ التَّأْیِیدَ لَهُمْ. 🔰دعای48 بند11 🔹«خداوندا، بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست. به درستى كه تو ستوده بزرگوارى. مانند درودها و بركتها و تحيّتهايى كه بر برگزيدگانت: ابراهيم و آل ابراهيم فرستادى. و در فرج و آسايش و نصرت و تسلّط دادن و تأييد آنان، شتاب فرما.🔹 💠🔹🌻🔰🌻🔹💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
16.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خودت را مقایسه نکن، حتی به اندازه یک بندِ کفش! حضرت آیت الله مصباح یزدی (قدس سره)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. ♥السلام علیک یا ابا صالح المهدے♥ ❣❣ ✨بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم✨ 🕊اِلـهی عَظُمَ الْبَلاءُ،وَبَرِحَ الْخَفاءُ،وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ،وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ،وَمُنِعَتِ السَّماءُواَنْتَ الْمُسْتَعانُ،وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى،وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِوالرَّخاءِ؛اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد ،اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْناطاعَتَهُمْ ،وَعَرَّفْتَنابِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم،فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاًعاجِلاً قَريباًكَلَمْحِ الْبَصَرِاَوْهُوَاَقْرَبُ؛يامُحَمَّدُياعَلِيُّ ياعَلِيُّ يامُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُماكافِيانِ،وَانْصُراني فَاِنَّكُماناصِرانِ؛ يامَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ،اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني،السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ،الْعَجَل،يااَرْحَمَ الرّاحِمينَ،بِحَقِّ مُحَمَّدوَآلِهِ الطّاهِرين🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
علامه حسن زاده آملی ره: محاسبه یعنی دفتر اعمال وجودی خودت را شب و روزی، یک وقت بگذاری به حساب بنشیني، خودت را به حساب چرتکه بزني. هر شب قبل از خواب اعمالمان را کنیم.
این پست هر شب تکرار می شود یک فاتحه و توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (علیه السلام) و حضرت نرجس (سلام الله علیها) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (ارواحنا فداه) ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیه الله فی ارضه به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد
14011005_42952_64k.mp3
6.95M
صوت بیانات رهبر انقلاب در دیدار خانواده آیت‌الله مصباح یزدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺 نکته ای از دعای ٣٣ صحیفه سجادیه (دعا در استخاره):🌺 🍂 وَ اخْتِمْ لَنَا بِالَّتِي هِيَ أَحْمَدُ عَاقِبَةً ، وَ أَكْرَمُ مَصِيراً ⚡️ ترجمه : و کار ما را به آنچه عاقبتش پسندیده‌تر و فرجامش برای انسان گرامی‌تر است، پایان بخش. 🔴 خدایا ما که نمیدونیم چه کاری برامون خیره! ما که نمیدونیم عاقبت کارهامون چی میشه. اما تو هم میدونی که خیر ما در چیست. هم میتونی خیرمون رو محقق کنی و هم بهترین خیرخواه ما هستی. ☘پس ای کریم قدرتمند پایان امور ما رو به عاقبتی ستودنی و با کرامت و پرفایده ختم فرما. آمین. شبتان آرام و نورانی✨ ✨✨♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صالحین تنها مسیر
قسمت (۸۲) #دختربسیجی خودم رو مشغول بررسی ارقام روی کاغذ نشون دادم و گفتم: اینکه بدونم چه  حسی نسب
بهار نارنج: قسمت(۸۳) _تو از نظر قیافه و تیپ خوبی و این طبیعیه که ازت خوشش بیاد فقط این  وسط اخلاق گندته که ممکنه به خاطرش بهت جواب نده! خودت که می دونی آرام  دختری نیست که تیپ و قیافه براش مهم باشه وگرنه به پسر زند جواب می داد.  حرفای پرهام درست و منطقی بودن و من جوابی نداشتم که بخوام بدم پس  سوئیچم رو برداشتم و به سمت در اتاق رفتم که گفت: امشب دورهمی خونه ی  بهزاده میای؟  _نه حوصله اش رو ندارم! فعلا خداحافظ .  چند هفته ای می شد که دیگه به مهمونی دورهمی نمی رفتم و تنها دلیلش هم عهدی بود که به خاطر آرام با خودم بسته بودم.  توی خونه و کنار شومینه نشسته بودم و به بابا که با مرسانا بازی می کرد نگاه می  کردم.  باز هم آیدا با سعید دعواش شده و به خونه ی ما اومده بود.  بابا همانطور که به شیرین  زبونی مرسانا می خندید به چهره ی خندونم نگاه کرد و بی مقدمه گفت : راضی می شه ولی سخت راضی میشه !  نگاهم متعجب شد که خودش ادامه داد: آرام رو می گم.  _راضی به چی؟ _ازدواج!  گیج نگاهش کردم که کنارم نشست و گفت: فقط یه زن می تونه یه مرد رو خونه  نشین کنه و گاه و بیگاه او رو به فکر بندازه.  سرم رو پایین انداختم که خودش ادامه داد:روزی که توی شرکت با آرام در مورد پسر زند حرف می زدم، حواسم بهت بود که چجور گوشات رو تیز کردی تا بفهمی  قضیه از چه قراره و یه حدسایی هم زدم و اونروزی هم که به خاطر انتقال پول و  بیرون کردنش عصبی بودی دیگه مطمئعن شدم یه خبرایی هست.  آراد! تو خودت بهتر میدونی آرام به چیزی بیشتر از پول و قیافه توجه می کنه.  به بابا نگاه کردم و گفتم : یعنی شما موافقین؟  _من چیزی بیشتر از موافق، موافقم.  لبخند پت و پهنی روی لبم نشست و به مرسانا که سعی داشت از پام بالا بیاد و روی زانوم بشینه نگاه کردم و با پام بالا کشیدمش و بغلش کردم.  بابا به پشتی مبل تکیه داد و در حالی که به مرسانا نگاه می کرد گفت: دلم به حال این بچه می سوزه که همیشه باید شاهد دعوای پدر و مادرش باشه.  مادرت و آیدا فکر می کنن من باور می کنم که سعید دم به دقیقه برای کارش  به شهرستان می ره!  بی اختیار به آیدا که در حال چیدن میز شام بود نگاه کردم.
قسمت (۸۴) او خشکل بود و بیشتر وقتا هم آرایش داشت و همیشه گرون ترین لباس ها رو میپوشید، تحصیل کرده بود ولی هیچ وقت سر کار نرفت و بیشتر وقتش با  دوستاش می گذشت .  سعید هم از نظر تیپ و شخصیت آدم خوبی بود ولی نمی دونم چرا همیشه  با هم دعوا داشتن و آیدا توی ماه چند بار قهر می کرد و از خونه شون بیرون میزد.  نفس عمیقی کشیدم و گفتم :به نظرتون این درسته که ما کنار بایستیم و کاری  نکنیم.  _من با سعید حرف زدم یعنی یه جورایی دعواش کردم ولی هر چی که من گفتم او سرش پایین بود و حرفی نزد.  _به نظر من سعید آدمی نیست که بی خود دعوا راه بندازه.  _منم فکر می کنم بیشتر خواهرت مقصر باشه! من نمی خوام روش بهم باز بشه ولی تو از مادرت بخواه باهاش حرف بزنه و اگه او جواب درست و حسابی بهش نداد  از سعید بپرسه مشکلشون چیه.  _من یه بار به مامان گفتم که همه تقصیرها رو نندازه گردن سعید و از آیدا  توضیح بخواد ولی او بهش برخورد و گفت دختر من همه چی تمومه! ولی بازم چَشم دوباره بهش میگم.  بابا دیگه حرفی نزد و من مشغول بازی کردن با مرسانا شدم که در تمام مدت از سر  و کول من بالا رفته و حالا روی شونه ام نشسته بود و گوشم رو می کشید. صبح روز شنبه بود و من در سکوت اتاق به تماشای بارون، پشت دیوار شیشه ای  وایستاده بودم و قهوه ام رو مزه مزه میکردم که با صدای زنگ تلفن از پنجره فاصله گرفتم و پشت میز کارم نشستم و گوشی رو روی گوشم گذاشتم.  صدای نازی توی گوشم پیچید که گفت: آقا یه آقایی پشت خطه و میگه با  شما کار داره ولی خودش رو معرفی نمی کنه.  در موردش کنجکاو شدم و گفتم به تلفن اتاقم وصلش کنه و ثانیه ای بعد صدایی  که عجیب برام آشنا بود توی تلفن گفت: سلام!  آقای مهندس جاوید! حالتون خوبه؟  _سلام! شما؟  _من و شما یه بار همو دیدیم و با هم گرم احوالپرسی کردیم یادتونه ؟ جلوی  شرکت!  _یادمه خب که چی ؟  _هیچی من فقط زنگ زدم بگم اگه آرام قرار نیست مال من بشه پس مال دیگری هم نمی شه.  _اونوقت کی می خواد نذاره که بشه؟
قسمت (۸۵) _من!  _هه! اولا که تو هیچ غلطی نمیتونی بکنی! ثانیا او یه بار به تو جواب رد داده و  حتی توی بدترین شرایط هم حاضر نشد بهت جواب بده پس بیخود تلاش  نکن .  _اون مال من شده بود که تو پیدات شد و همه چی رو خراب کردی ولی منم نمیزارم مال تو بشه و برای اینکه بدونی می تونم اینکار رو بکنم بهت میگم که او  امشب بعد مهمونی به خونه شون بر نمیگرده.  با عصبانیت غریدم: تو هیچ غلطی نمیتونی بکنی ولی صدای بوقی که توی  گوشم میپیچید نشون میداد او بعد گفتن حرفش تماس رو قطع کرده و حرفم  رو نشنیده.  دستم رو عصبی توی موهام کشیدم و با خودم گفتم:محاله آرام اهل مهمونی باشه.  با این حرف بیخیال گوشی رو روی تلفن گذاشتم و به پشتی صندلی تکیه  دادم ولی فکر آرام و تهدید مرده آرامم نمیذاشت و دلشوره رو به دلم  انداخته  بود.  تکیه ام رو از صندلی گرفتم و گوشی رو برداشتم تا از نازی بخوام مبینا رو صدا  بزنه ولی خیلی زود پشیمون شدم و گوشی رو سر جاش برگردوندم.  شماره ی مبینا رو از لیست مشخصات کارمندا پیدا کردم و باهاش تماس گرفتم و  ازش خواستم بدون اینکه جلب توجه کنه و به یه بهونه ای به اتاق من بیاد. از زمان قطع کردن تماس تا اومدن مبینا چند ثانیه ای بیشتر طول نکشید که به اتاقم اومد و بعد سلام کردن با لبخند گفت : من در خدمتم.  برای اولین بار بود که خجالت می کشیدم از زیر دستم چیزی بخوام ولی مثل  همیشه ژست آدمای ریلکس رو به خودم گرفتم و گفتم: می خوام از خانم محمدی در مورد رفتنش به مهمونی بپرسی!  لبخند زد و با تعجب گفت :شما از کجا می دونین که آرام قراره به مهمونی بره!؟  _مگه میخواد بره؟  _آره!  کی؟  _ امشب، مهمونی برا ی تولد دوستشه.  پس رفتنش به مهمونی حقیقت داشت و باید یه جوری مانعش میشدم ولی  چجوری ؟ من که نمی تونستم بهش بگم به مهمونی نره پس باید چیکار میکردم.  با صدای مبینا از فکر در اومدم و بهش نگاه کردم که گفت: می دونم فضولیه ولی  می تونم بپرسم چرا این رو پرسیدین؟
قسمت(۸۶) _چیز مهمی نیست، اگه بخوام آدرس مهمونی رو برام گیر بیاری اینکار رو میکنی؟  _آدرس مهمونی ؟ نمی دونم شاید بتونم یه جوری از خودش بپرسم.  _پس اگه چیزی فهمیدی به همون شمار ه ای که بهت زنگ زدم پیام بده.  _چشم حتما .  _ممنون، می تونی بری.  از موقع رفتن مبینا چند ساعتی طول کشید که بهم پیام داد و علاوه بر آدرس  مهمونی، ساعت رفتن و برگشتنش رو هم بهم اطلاع داد.  با خوندن پیامش که همه چی رو دقیق نوشته بود، براش پیام فرستادم: یادم باشه تو رو به وزارت اطلاعات معرفی کنم، ب ای جاسوسی عالی هستی.  پیام داد : الان این پیامتون طعنه بود دیگه ؟ منو باش با چه جون کندنی از زیر زبون  آرام اطلاعات بیرون کشیدم و شما به جای خسته نباشی این جوری جوابم رو میدی.  براش نوشتم:مگه کوه کندی ؟  جواب داد: از کوه کندن هم سخت تر بود! نمیدونین چقدر سئوال پیچم کرد و با چه  بدبختی از دستش خلاص شدم دیگه جوابی بهش ندادم و راضی از عملکردش گوشی رو روی میز انداختم.  ساعت ۱۱ شب بود و من منتظر آرام جلوی در خونه ای که آدرسش رو مبینا بهم  داده بود توی ماشین نشسته بودم.  از صبح خیلی فکر کرده بودم و به نظرم این بهترین راه بود که آرام رو تا رسیدن  به خونه اش تعقیب کنم و مطمئعن بشم سالم به خونه رسیده.  دو ساعت و نیم توی ماشین نشسته بودم تا اینکه بلاخره از در آپارتمان خارج  شد و توی آژانسی که راننده اش یه خانم بود نشست .  با حرکت کردن ماشین آژانس که آرام توش نشسته بود من هم ماشین رو روشن کردم و جوری که جلب توجه نکنم به دنبالشون حرکت کردم.  یه مقدار که دنبال ماشین رفتم متوجه شدم داره مسیر رو اشتباهی میره ولی به  خیال اینکه میخواد از مسیر دیگه ای بره کاری نکردم و به تعقیب کردنم ادامه  دادم که بر خلاف انتظارم ماشین وارد خیابون خلوت و کنار خیابون پارک شد.  همانطور که به آرومی رانندگی میکردم و بهش نزدیک می شدم، همون پسر مزاحم رو دیدم که در عقب ماشین و سمت آرام رو باز کرد و با گرفتن دست آرام او  رو به زور از ماشین بیرون کشید و به سمت ماشین خودش بردش.  آرام برای بیرون کشیدن دستش از دست پسره تقلا می کرد که بی فایده بود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام بر تو ای یگانه روزگار و ای تنهاترینِ عالم؛ سلام بر تو  و بر روزی که برای هدایت و محبّت قیام خواهی کرد! السَّلاَمُ عَلَيْكَ  أَيُّهَا اَلْإِمَامُ اَلْوَحیدُ و القَائِمُ الرَّشیدُ...
🌹 سلام صبحتون بخیر و نیکی 🌹 یکشنبه خود را معطر  می کنیم به عطر دل نشین صلوات بر حضرت محمد و آل مطهرش 🌸 اَللّٰهُــمَّ صَلِّ عَلی ٰمُحَمَّدٍ 🌸 وَّ آلِ محمد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🌹 در پناه لطف خدا و عنایت حضرت محمد(ص) و خاندان پاکش علیهم السلام روزتون پر خیر و برکت ان شاءالله 🌹زیارت معصومین علیهم السلام روزی دنیا و آخرت شما ان شاءالله 🌹 یکشنبه تون پر خیر و برکت 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♦️شهیدی‌که‌برای‌آب‌نامه‌ می‌نوشت♦️ ●¹شهید یوسف قربانی محل تولد : زنجان تاریخ تولد :  ۱۳۴۵ تاریخ شهادت : ۱۳۶۵/۱۰/۱۹ نام عملیات: کربلای۵ منطقه عملیاتی: شلمچه – پاسگاه کوت سواری شهید غواص،  یوسف قربانی در این دنیای فانی هیچکس را ندارد ۶ ماهش بود که پدرش را از دست داد در ۶ سالگی مادر و در ۸ سالگی مادر بزرگش را هم از دست داد برادرش را هم در سانحه رانندگی از دست داد... زمانی هم که شهید میشه ، غریبانه دفنش می کنند🖤🔗 چند دقیقه قبل از عملیات، یکی از همرزمان خبرنگارش از او پرسیده بود: آقا یوسف! غواص یعنی چی؟ او پاسخ داده بود: غواص یعنی مرغابی امام زمان عج‌الله نامه برای آب... همرزم یوسف می‌گوید هر روز می‌دیدم یوسف گوشه‌ای نشسته و نامه می‌نویسد با خودم می‌گفتم یوسف که کسی را ندارد برای چه کسی نامه می‌نویسد؟ آن هم هر روز. یک روز گفتم یوسف نامه‌ات را پست نمی‌کنی؟ دست مرا گرفت و قدم زنان کنار ساحل اروند برد نامه را از جیبش در آورد، پاره کرد و داخل آب ریخت چشمانش پر از اشک شد و آرام گفت: من برای آب نامه می‌نویسم ، کسی را ندارم که بیاییم برایش ، پدری ، مادری ، برادری و خواهری کنیم و در گروه‌هایی که هستیم ارسال کنیم تا سیلی از فاتحه و صلوات به روح مطهرش هدیه کنیم . تا ابد مدیون شهداء هستیم...♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جان آقام (عج) بخوان دعای فرج رادعااثردارد دعاکبوترعشق است وبال وپردارد 🌺دعای منتظران درعصرغیبت🌺 اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسکَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دينى ❤️برای سلامتی آقا❤️ بسم الله الرحمن الرحیم اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً 💖دعای فرج💖 بسم الله الرحمن الرحیم اِلهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاء ُ وَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛ يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ ، وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ ؛ يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ ؛ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ یک فاتحه و توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (ع)و حضرت نرجس (س) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (عج) ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیت الله فی ارضه به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
31.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📺 | انسان باید خودش مربی خودش باشد فلاح و رستگاری برای کسی است که خودش، خودش را تزکیه کند. البته مربی کمک هست برا انسان که به او یادآوری می‌کند...