eitaa logo
صالحین تنها مسیر
222 دنبال‌کننده
16.9هزار عکس
6.8هزار ویدیو
267 فایل
جهاد اکبر، مبارزه با هوای نفس در تنها مسیر آرامش کاری کنیم ورنه خجالت براورد روزیکه رخت جان به جهان دگر کشیم خادم کانال @Yanoor برایم بنویس tps://harfeto.timefriend.net/16133242830132
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این خبر خوش سلامتی سردار مون 😊😍 و سیاهیش موند بر ا کسانی که به شایعات دامن میزند همیشه رو سیاه خواهند ماند که می خواستن وجه این سردار خراب کنند حضور سردار قاآنی در مراسم استقبال از پیکر شهید نیلفروشان 🔹سردار قاآنی فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران و تنی چند از مسئولان لشکری و کشوری در مراسم استقبال از پیکر شهید عباس نیلفروشان در فرودگاه مهرآبادحضور یافتند. 🔹این در حالی است که در روزهای گذشته تعدادی از رسانه‌های معاند در خبرهایی ساختگی مدعی شهادت، مجروحیت و یا حتی مورد بازجویی قرار گرفتن فرمانده نیروی قدس سپاه شده بودند. همیشه شاهد سلامتی رهبرمون همه مسئولين دلسوز نظام وسر داران پر افتخار کشورمون وبچه های دلیر حماس و حزب الله باشیم 👌🤲😍 ┄┅═✧☫✧═┅┄ویاد سردار دلیرمون نیلفروشان تا ابد گرامی باد وروحش شاد 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💬 | گشودن دری از هدایت... 🔹منْ عَلَّمَ بَابَ هُدًى فَلَهُ مِثْلُ أَجْرِ مَنْ عَمِلَ بِه 🔹هر کس درِ هدایتی را به دیگران بیاموزد، مانند اجر عمل کنندگان به آن برای او خواهد بود. 📚 «کافی» ج ۱ ص ۳۵ ▪️امام باقر علیه السلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴جالوت را کلوخی از پا انداخت و نمرود را پشه‌ای. موسی (ع) را تکه چوبی در نیل نجات داد و محمد (ص) را تار عنکبوتی در ثور. امداد الهی گاهی کلوخ و پشه را آلت قتّاله می‌کند و چوب و تار را آب حیات. خدا گردنکشی را با پشیزی تحقیر می‌کند و اولوالعزمی را به ارزنی گرامی می‌دارد. رجال الله، مسلّح به آلات قتّاله‌ی الهی‌اند و مؤیّد به آب حیات ربّانی. گنبد آهنین برای پهپاد حزب‌الله تار عنکبوت می‌شود تا سربازان صهیون تار و مار شوند. ایهاالناس! اسرائیل رفتنی است، چه با سطل آب، چه با انتفاضه‌ی سنگ. تا خانه ربّی دارد، ابابیل حریف فیل است. این سنت خداست؛ پابرهنه‌‌ی بیابان‌پروری که طعم شِعب ابی‌طالب را چشیده، مزّه‌ی حصر دریایی را به غاصب سرزمین‌های اشغالی می‌چشاند. این خون کودکان غزه نیست که بر زمین می‌ریزد؛ آبی است که به خوابگاه مورچگان می‌رود و ضیافتِ تکاوران کودک‌کش را «شام آخر» می‌کند. در دایره‌ی هستی، جفت و جور کردن پشیز و ارزن کار خداست، اما نصر الهی تنها از آنِ کسانی است که باریکه‌ی غزه را مثل تنگه‌ی اُحد رها نکنند. فتح قبله‌ی اول تنها در گِرو پشت کردن به قبله‌‌ی دنیا (ینگه دنیا) است. کور خوانده‌اند غاصبان خودخوانده‌ی درمانده؛ «نهر تا بحر» مِلک طلق بندگان مستضعف است، نه «ارض موعود» راندگان مستکبر. «النّصر بالرّعب» نصیب کسانی است که نترسند و نترسانند. باذن الله، پیروز این نزاع تمدنی جبهه‌ی مقاومت است. رمز نصرت فئه‌ی قلیله بر فئه‌ی کثیره، خدایی شدن است. ✍ ‌زهرا محسنی‌فر ✅ کانال بدون سانسور | عضو شوید 👇 http://eitaa.com/joinchat/404946944Ceab6f2b794
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زیبا ترین دعا به هنگام هر اذان عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان آب دستته بذار زمین نماز اول وقتتو بخون دوستم 🥰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️گزارش CNN از اهدای طلا، جواهرات بانوان ایرانی به مردم مظلوم فلسطین و لبنان 🌟مقصد توحید از گذرگاه میگذرد!! ما تابع ولایتیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌟اعمال قبل خواب🌟 یه روتین عبادی و معنوی که میتونه شبت رو نورانی کنه و موقع خواب بهت آرامش بده 👌 چرا از دست بدیم این اعمال ساده و پربرکت رو؟؟ 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حدیث مهدوی🍃 🍃حدیثی از امام رضا درمورد امام زمان 💚قال علی ابن موسی(ع): «ان الخضر شرب من ماء الحیوة فهو حی لا یموت، حتی ینفخ فی الصور، و انه لیأتینا فیسلم علینا، فنسمع صوته و لانری شخصه،... و سیونس الله به وحشه قائمنا فی غیبته، و یصل به وحدته». ❤️امام رضا(ع) فرمودند: «حضرت خضر(علیه السلام) از آب حیات خورده است لذا او زنده است و تا دمیدن صور نخواهد مرد. او همواره پیش ما می آید و بر ما سلام می کند، ما صدای او را می شنویم و خود او را نمی بینیم... خداوند به وسیله او رنج غربت را از قائم ما در زمان غیبت خواهد زدود، و با مأنوس بودن او، قائم(عجل الله) را از تنهایی رهایی خواهد داد». 📚 اثباة الهداة– ج 3، ص 480
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حدیث کساء.mp3
11.76M
🎙 حدیث شریف کساء 🔅به نیت سلامتی و فرج امام زمان علیه السلام تقبل الله 🍃🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مهم👇 نشر حداکثری
آقا فرمود بر همگان فرض (واجب) است در مورد لبنان به وظیفه خودشون عمل کنن این یعنی دستور جهاد حالا یکی جهادش در زمینه نظامی و جنگه که وظیفه خودش رو انجام میده. که مردم معمولی جامعه رو شامل نمیشه یکی جهادش دعا کردن یک جهادش مالیه و اینجا دیگه بحث انفاق مستحب نیست. وقتی میگن واجبه، یعنی واجبه، یعنی اگه کمک مالی نکنی بازخواست میشی. بخاطر همینه اکثر مراجع تقلید اجازه دادن بخشی از خمس رو به جنگ‌‌زدگان مقاومت اختصاص داده بشه. از امر واجب خمس برای امر واجب کمک به جنگ‌زدگان لبنان میشه استفاده کرد من چندتا محموعه از رفقا رو معرفی کردم که تو لبنان دارن کار میکنن که پول واریز کنید. چند روزی هست که مجموعه‌ای رو معرفی نکردم. الان به این نتیجه رسیدم بهترین و موثرترین جایی که میشه برای لبنان معرفی کرد، دفتر مقام معظم رهبری هست که کاملا فضای لبنان رو میشناسن و اولویت‌ها رو میدونن. چندین و چندسال هست اونجا فعالن و یقینا پول‌های واریزی رو در بهترین حالت هزینه میکنن پویشی رو خود دفتر آقا راه انداخته به اسم . پیشنهاد میکنم به همه مجموعه‌های جهادی که بیان پای کار این پویش و همه کمک‌ها رو در این چهارچوب برای لبنان جمع‌آوری کنن تا پول درشت جمع بشه که بشه کارهای اساسی انجام داد 🔻از چندطریق میتونید واریز کنید 1⃣ اولین روش مستقیم از طریق درگاه بانکی که در سایت آقا هست به حساب ایران همدل واریز کنید👇 https://farsi.khamenei.ir/irane-hamdel/ 2⃣ روش دوم واریز به کارت و یا شماره شبای ایران همدل واریز کنید. روی شماره کارت بزنید کپی میشه
6037998200000007
IR320210000001000160000526
بنام ایران همدل ( پویش دفتر مقام معظم رهبری برای کمک به لبنان) این پیام رو برای دیگران ارسال کنید 🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌این دوربین مخفی خیلی جالبه😢 معامله با خدا ؛ تفاوت طعام پولی و صلواتی روببین ⁉️
جهنم معلول تفکرات غلط است! افکار منفی و خیالات پریشان نمی‌گذارند راه انسان به درک حقایق، و کشف و شهود رموز عالم باز شود.
تفکر 6.1_mixdown.mp3
16.7M
۶ آنچه در پادکست ششم می‌شنوید : - به چه چیزهایی باید فکر کرد و به چه چیزهایی نباید؟ - عابدان اهل علم به خدا نزدیکترند، یا عابدانِ خلوت گزین؟ - چگونه می‌توان مزه‌ی کشف و شهود را چشید و در آن استقامت ورزید؟ - چگونه فکر، راهِ تطهیر همه‌ی قوای درونی ما و رشد بخش معنوی‌مان را بطور جامع باز می‌کند؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صالحین تنها مسیر
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 رمان جذاب و آموزنده ســـرباز قسمت نود روی صندلی نشست و خدا رو شکر کرد. تا در خونه رو باز
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 رمان جذاب و آموزنده ســـرباز قسمت  نودویکم خجالت کشید و لبخند زد. -باید از آقای معتمد اجازه بگیرم... آقای معتمد پرید وسط حرفش و گفت: _تازه شروع شد.کارت در اومده دیگه... باشه برو. زهره خانوم هم صدای آقای معتمد رو شنید و لبخند زد.آدرس و شماره افشین رو گرفت و خداحافظی کرد. روز بعد فاطمه و مادرش، دنبال افشین رفتن.فاطمه طوری به آدرس و خیابان ها نگاه میکرد که انگار خونه افشین رو بلد نیست. فاطمه رانندگی میکرد. زهره خانوم کنارش نشسته بود و افشین صندلی عقب نشست.تمام مدت فاطمه ساکت بود و زهره خانوم با افشین صحبت میکرد.مادرانه حال و احوالشو میپرسید و برای مراسمات هماهنگی میکرد و آداب و رسوم براش توضیح میداد. به آزمایشگاه رسیدن. اول افشین برای خون دادن رفت.وقتی کارش تمام شد بهش گفتن به فاطمه بگه بیاد.نمیدونست چطوری بگه.نمیخواست با فاطمه صحبت کنه. فاطمه که اصلا نگاهش نمیکرد، ولی زهره خانوم حواسش به افشین بود. متوجه سردرگم بودنش شد.افشین نزدیک رفت و بافاصله کنار زهره خانوم نشست. -آقا افشین چیزی شده؟ -نه چیز خاصی نیست..گفتن شما هم برید برای گرفتن آزمایش. زهره خانوم تعجب کرد. -من برم خون بدم؟!! -نه،شما که نه.... زهره خانوم خندید و به فاطمه گفت: _پاشو برو،نوبت توئه. وقتی کار فاطمه تمام شد بهش گفتن به افشین بگه بره پذیرش.کنار مادرش نشست و با خجالت گفت: _گفتن آقای مشرقی برن پذیرش.. زهره خانوم لبخندی زد، و پیغام رو به افشین گفت.وقتی کارشون تمام شد و از آزمایشگاه بیرون رفتن، افشین به زهره خانوم گفت: _اگه امر دیگه ای نیست من خودم میرم. زهره خانوم که میخواست برای بله برون هم خرید کنن،منصرف شد و خداحافظی کرد. با فاطمه سوار ماشین شدن. -فاطمه چرا اینجوری رفتار کردی؟بیچاره معذب شد ترجیح داد خودش برگرده. -نه مامان جان.خودشم با نامحرم همینجوری رفتار میکنه.تازه خاطر شما عزیز بوده که باهاتون صحبت میکرد. -ولی حداقل انقد خشک باهاش رفتار نمیکردی... به شوخی گفت: -پشیمان شده فکر کنم. -خیالتون راحت،پشیمان نشده.قبلا همیشه باهاش دعوا میکردم.اگه میخواست پشیمان بشه قبلا میشد.تازه الان خوشحالم شده دعواش نکردم. خندید.زهره خانوم هم خندید و گفت: _پررو بازی هات فقط برای ماست دیگه. قبل از اومدن مهمان ها، حاج محمود به فاطمه گفت: _میخوای مراسم عقد و عروسی چطوری باشه؟ -هرچی زودتر و ساده تر باشه بهتره. چجوری بودنش برام فرقی نداره. -مهریه چی؟ بانـــو «مهدی یارمنتظرقائم» 🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 رمان جذاب و آموزنده ســـرباز قسمت  نودودوم -مهریه چی؟ سوالی به پدرش نگاه کرد و گفت: _یعنی هرچی خودم بگم؟!! -نه.نظرتو بگو،من بالا و پایین میکنم. -من فقط یه سفر کربلا میخوام که باهم بریم. مهمان ها رسیده بودن. پدربزرگ ها و مادربزرگ،دایی،خاله ها، عموها و عمه های فاطمه بودن.صاحب خانه افشین، آقای معتمد،حاج آقاموسوی، پویان و مریم هم از طرف افشین اومده بودن. بعد از پذیرایی، درمورد مراسم عقد و عروسی صحبت کردن.تصمیم گرفتن برای عقد،جشنی خونه ی آقای نادری بگیرن و بعد فاطمه و افشین برن سر زندگی شون.زمانش هم یک ماه بعد،روز ازدواج امام علی(ع) و حضرت فاطمه(س) تعیین شد.افشین و فاطمه بخاطر این مناسبت خیلی خوشحال بودن. بحث مهریه شد. آقای معتمد نظر آقای نادری رو پرسید. حاج محمود گفت: _مهریه فاطمه یه سفر کربلا ست،که البته باید باهم برن. همه ساکت موندن. فاطمه از اینکه پدرش نظرشو قبول کرد،خوشحال شد.آقای معتمد گفت: _درسته که من الان از طرف داماد اینجا هستم ولی حاجی،تعدادی سکه هم تعیین کنید. حاج محمود گفت: _این مهریه نظر خود فاطمه ست.الان من و شما هزار تا سکه هم بذاریم کنارش، وقتی فردای روز عقد همه شو ببخشه،چه فایده ای داره. فاطمه با خودش گفت، بابا چه خوب منو میشناسه.دقیقا میخواستم همین کارو بکنم.البته همون روز عقد،نه فرداش.هرچی افشین و بقیه اصرار کردن که تعدادی سکه هم تعیین بشه،حاج محمود چون میدونست فاطمه راضی نیست،قبول نکرد. به پیشنهاد صاحب خانه افشین، همون شب تا زمان عقد،صیغه محرمیت بین افشین و فاطمه💞 خونده شد. افشین و همه مهمان ها رفته بودن. فاطمه و مادرش و امیررضا مشغول جمع کردن وسایل پذیرایی بودن.حاج محمود به اتاق رفت.فاطمه در زد و پیش پدرش رفت. -بابا،ازتون ممنونم،برای همه چی. خم شد،دست پدرش رو ببوسه،حاج محمود اجازه نداد.سرشو بوسید و گفت: _تو همیشه عاقل بودی و شرایط رو خوب درک میکردی.نیاز نبود من خیلی چیزها رو بهت بگم.ولی الان میخوام یه چیزی رو بهت بگم،نه برای اینکه خودت نمیفهمی،میخوام بدونی برای منم مهمه... افشین خیلی تنهاست.جز خدا کسی رو نداره.ازت میخوام جای خالی همه رو براش پر کنی.براش همسر باش ولی به وقتش مادر باش،خواهر باش،برادر باش،پدر.... -نه باباجون.من نمیتونم براش پدری کنم.شما براش پدر باشید. حاج محمود لبخندی زد و گفت: _باشه،پس حواست باشه اذیتش نکنی وگرنه با من طرفی. -اوه..اوه..دیگه جرأت ندارم بهش بگم بالای چشمت،ابرو. هردو خندیدن. روز بعد حاج محمود به مغازه آقای معتمد رفت. به آقای معتمد گفت: _آقا رضا،اومدم امروز برای افشین مرخصی بگیرم..اگه اجازه بدی از فردا هم تا یه ماه نیمه وقت بیاد،باید کارهای عروسی رو انجام بده. آقای معتمد دست افشین رو گرفت و پیش حاج محمود برد. -بفرمایید حاجی،اینم داماد شما.از الان تا یه هفته بعد عروسی مرخصی داره... امروزم تعجب کردم اومده. حاج محمود و افشین سوار ماشین شدن. یک ساعت بعد حاج محمود جلوی بیمارستانی که فاطمه کار میکرد،نگه داشت و با لبخند به افشین نگاه کرد. افشین گفت: _چرا اینجا؟!! -چون فاطمه اینجاست. خجالت کشید و سرشو انداخت پایین. حاج محمود خنده ش گرفت.با خودش گفت.... بانـــو «مهدی یارمنتظرقائم» 🌸🌸🌸🌸🌸🌸