صالحین تنها مسیر
#از_سفیر_ابلیس_تا_سفیر_پاکی 15 #فصل اول نمیدونستم باید چکار کنم ... 😞 تنها کاری که بلد بودم این
#از_سفیر_ابلیس_تا_سفیر_پاکی 17
#فصل اول
حس میکردم دارم آتیش میگیرم...
🔥😭
تشنه بودم...
خیلی تشنم بود...
خدارو میخواستم...
معنویاتو میخواستم.
پاکی رو کامل میخواستم...
انقدر تشنه بودم که تا میدیدم کسی از خدا میگه به هیچی جز حرف اون دقت نمیکردم.
❤️❤️❤️
شده بودم آهن ربا...
هر چیزی که درمورد پاکی بود رو به سمت خودم میکشیدم.
این تموم ماجراهای سال ۱۳۹۳ من بود...
میخوام سال به سال خودمو با جزئیات براتون بگم
چون حس میکنم تجربم به دردتون میخوره. و میتوتید شمام رشد کنید
💕سال ۹۳ برای من سال پر از درس بود.
یکی از دلایل انگیزه بالام همون اتفاقای سال ۹۳ بود...
شاید به ظاهر خیلی بالا و پایین داشت اما واقعا یه بار مردم و دوباره زنده شدم.
☑️✅
❤️این روزا خیلی چیزام تغییر کرده.❤️
متاسفانه آدما علاقه دارن فقط موفقیتتاتو ببینن...
اما من سختی زیاد داشتم.
😞😓
من #تلاش کردم و خودمو از لجن زار کشیدم بیرون....
#آرامش این روزهام بخاطر طوفان اون روزهام بود که کم نیاوردم...
❌میتونستم بهونه بیارم...
❌میتونستم کم بیارم.
❌به خدا میتونستم #افسرده باشم
♨️و دنبال چرا چرا کردن باشم...
💯اما کسی که بخواد عوض بشه دنبال چگونه میره نه دنبال چرا...
✔️خیلی چیزا رو از صفر و زیر صفر شروع کردم...
ان شاءالله تو فصل های بعد متوجه میشی
☺️☺️
دستنویس های #داداش_رضا
#زندگینامه_واقعی
#از_سفیر_ابلیس_تا_سفیر_پاکی18
سال ۱۳۹۳ سال پوست اندازی و تولد دوبارم بود...
✅✳️
اما سال ۱۳۹۴ سال بالا بردن آگاهی...
وقتی هیشکی نیست دستتو بگیره...
اونجاست که باید خودت برای خودت یه کاری کنی...
توکل رو وقتی #تنها بشی بهتر میفهمیش.
🙏
نخواه که همه چی وفق مرادت باشه...
نه...
زندگی پستی بلندی داره..
اگه کسی نیست برات کاری کنه...
خودت برا خودت یه کاری کن...
خیلی وقتا مسیر بستست...
خودت باید یه مسیری وا کنی...
🌹🌼✅
من سال 1393 که تازه داشتم قدم های اولیه رو برمیداشتم اصلا دنبال این نبودم که خدا منو میبخشه یا نمیبخشه...
✔️فقط دنبال این بودم که از این لجن زار خودمو نجات بدم.
دیگه ته خط بودم.
برام مهم نبود خدا میبخشه یانمیبخشه...
برام فقط این مهم بود که بیشتر از این سختی نکشم و خدا نجاتم بده زندان نیوفتم.
کار من از بخششو این حرفا گذشته بود...
من فقط فرصت جبران میخواستم.
همش دعا میکردم خدایا کمکم کنی جبران میکنم...
بعد از اینکه رای دادگاه اومد و کلا تبرئه شدم
❤️اونوقت دیگه خدارو همه جوره دوستش میداشتم❤️
یه چیزم بگم...؟؟؟
خدا کلارفتارش با من لوتی واره... وخیلی محبتش رو میبینم
☺️😊😁
دستنویس های #داداش_رضا
#زندگینامه_واقعی
تنهامسیر:
سلام
🌹 امروز سالروز 9 دی هست. بهتره که یه مقدار در مورد این روز صحبت کنیم.
چند تا نکته در مورد روز 9 دی وجود داره.
✅ اول اینکه برای اولین بار بود که مردم به طور خودجوش از #ولایت_فقیه حمایت کردن و این یه اتفاق تاریخی بود.
💢 در طول تاریخ معمولا هر جا که منافقین حملات شدیدی علیه اولیای الهی داشتن عموم مردم هم پشت او بزرگواران رو خالی میکردن
👈 ولی توی 9 دی 88 برای اولین بار عموم مردم، ولایت رو بین دشمنان تنها نذاشتن و یاری کردن.
✔️ نتیجش هم این شد که بزرگ ترین فتنه در طول انقلاب خاموش شد.
💢 خب اگه الان بخوایم یه مرحله جلوتر بریم باید بگیم این خیلی زشته که در یک جامعه انقدر مردم بی خیال باشن نسبت به ولایت که کار به جایی برسه که با 9 دی بشه فتنه رو خاموش کرد.
⭕️ وقتی مردم یه جامعه نسبت به بد بودن #سیاسیون یک جامعه بی خیال باشن اتفاقی که می افته اینه که #ولایت در اون جامعه #تنها میمونه
و کار به جایی میرسه که دشمن خودش رو به نزدیکی ولایت میرسونه تا بتونه کار رو تموم کنه. مثل اتفاقی که در #کربلا افتاد....
💢 و ما اصلا نباید بذارید کار به اینجور جاها برسه.
✅ حالا باید چکار کرد که انقدر منافقین داخلی جلو نیان؟
✔️ راهش اینه که مومنین همگی "زندگی تشکیلاتی" داشته باشن.
یعنی تشکیلاتی #خرید کنن
تشکیلاتی #آموزش بدن فرزندان خودشون رو
تشکیلاتی کار #اقتصادی کنن
تشکیلاتی کار #سیاسی کنن
تشکیلاتی پول در بیارن و خرج کنن
✅🌺 زندگی تشکیلاتی، مومنین رو انقدر قدرتمند میکنه که دشمن هزار سال هم بگذره به فکرش هم نمیرسه بخواد ذره ای به ولایت نزدیک بشه.
✅ فقط توی تشکیلات هست که میشه "ولایت مداری" رو عمیقا چشید و ازش لذت برد.
فقط توی تشکیلات هست که میشه به #ولایت کمک کرد.
💢 اصلا ولایت آدم های تکی رو نمیخواد. آدم های تکی خیلی زود توسط دشمن از پا در میان.
ولی وقتی مومنین در تشکیلات های بزرگ قرار گرفتن، با یه اشاره هر فتنه ای رو در نطفه خاموش میکنن.
✴️ خلاصه اگه یه روزی خواستید جامعه آباد و آزاد و سعادتمندی داشته باشید و بتونید در عرض چند ماه، امام زمانتون رو بیارید راهش فقط "زندگی تشکیلاتی مومنین" هست...
موفق باشید.
❤ #تنهـــــا کسی که هـرگز قلبت را نخواهد شکسـت همـان کسی است که آن را ساخته اسـت....
👌 پـس همیـشه
فقط به #خــدا تکیه کــن...⚘
❣أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ ❣
•••{﷽}•••
[ اَلسَّلَامُ عَلَیکَ
یَا رَحْمَةِ اللهِ الْوَاسِعَة
وَ يَا بَابَ نِجَاتِ الاُمَة
يَا سَيِدَنَا یَا أَبَاعَبْدِاللَّهِ ...]
واقعاً چقدر #تنها بودیم
در #دنیا اگر حُسَیْنْ♥️ نبود...!!!
#شڪرخداڪهدرپناهحسینیم
••⚜••
آقای قربانی نویسنده کتاب «تنها، زیر باران» درباره ی ویژگی های این کتاب گفت:
در کتابهای پیشین تنها به شخصیت نظامی و فرماندهی شهید زینالدین پرداخته شده و چهرهای منظم و نسبتا سختگیر در نظر مردم به وجود آوردهاست ولی در کتاب "تنها زیر باران یک معرفی کامل از زندگی شخصی و نظامی این شهید انجام گرفته است.
خصوصیت اخلاقی شهید زین الدین و اعمالی که در کردار او وجود داشت یکی از علتهایی بود که سبب علاقمندی رزمندگان لشکر 17 علیبنابیطالب نسبت به این فرمانده شد، رزمندگان این لشکر صرفا از رزمندگان استان قم نبودند و از بیستوپنج استان دیگر نیز نیروهایی دراین لشکر خدمت میکردند.
یکی از علل برگزیدن زندگی شهید زین الدین برای نوشتن کتاب تنها زیر باران، چهره شناخته شده شهید زینالدین در میان اکثرمردم جامعه و موفقیت و نبوغ این شهید بزرگوار، در ابتدای جوانی، درامور نظامی بود.
علت عمده انتخاب زندگی این شهید برای تالیف کتاب با وجود این که بسیاری از نویسندگان دیگر به آن پرداختهاند این بود که در کتابهای پیشین با تمام نقاط قوتی که در متن کتابها بود تنها به شخصیت نظامی و فرمانده بودن این شهید پرداخته شده و چهرهای منظم و نسبتا سختگیر در نظر مردم به وجود آوردهاست و زندگی شخصی این شهید تاکنون ذکر نشده بود.
علت دیگری که وجود دارد با حفظ احترام نسبت به نویسندگان کتابهای پیشین، چون تمام برهه زندگانی این شهید گرامی در این کتب ذکر نشده بود، برآن شدیم تا کتابی مفصلتر گردآوری و تولید کنیم.
تفاوتی که متن این کتاب با کتابهایی که در حوزه زندگانی شهید زینالدین نوشته شده در این امر است که خاطرات این کتاب به صورت سلسله وار بیان شده و هر واقعه ای که گفته میشد در زمان خود بیان شده است، همین امر باعث شده که توصیفات به زندگی نظامی ایشان محدود نشود و زندگی شخصی این بزرگوار را از کودکی تا زمان شهادت در بر بگیرد.
یکی دیگر از نکتههای مهم این اثر این است که در این کتاب به فعالیتهای انقلابی انجام شده توسط این شهید والامقام در جهاد سازندگی، اطلاعات سپاه استان قم، اطلاعات سپاه سوسنگرد و مدتی هم اطلاعات سپاه دزفول، پرداخته شده است.
نحوهی آغاز فعالیت ایشان در جنگ به این صورت بوده که ایشان قبل از آغاز جنگ ابتدا برای آموزش به اطلاعات سپاه تهران رفته و پس از اتمام دوره آموزشی قم به اطلاعات قم بازمیگردد و پس از استقرار مدت کوتاهی در قم، از نواحی جنوب کشور همزمان با آغاز جنگ تحمیلی فراخوانده میشود.
کل این کتاب به صورت واقعه روایت شده است اما در بخشهایی از آن به دلیل حفظ سیر زندگی شهید، اطلاعات بیشتر در خصوص زندگی شهید در اثنای کتاب ذکر شده است، به همین دلیل بوده که خاطرات قبل و بعد از ایشان در کتاب آورده نشده است.
نکته حائز اهمیت دیگر در این کتاب این است که علاوه بر روایت زندگی شهید از قول دوستان، همسر شهید نیز خاطرات زندگی شخصی خود و شهید زین الدین را روایت کرده است و تمامی این خاطرات نشان دهنده اهمیت والایی بوده که شهید زین الدین برای همسر و خانواده قائل بوده است.
نام این اثر بر اساس خاطرهای که از همسر شهید زینالدین روایت شد مبنی بر این که مهدی در کوهستان تنها زیر باران شهید شد انتخاب شده است.
#تنها،زیر_باران
#شهید_مهدی_زین_الدین
#معرفی_کتاب
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
اخیرا کتابی تحت عنوان «تنها؛زیرباران» به قلم مهدی قربانی در 312 صفحه توسط نشر حماسه یاران به چاپ رسیده؛ نویسنده در این کتاب خاطرات کمتر شنیده شده و جذابی را از کودکی تا لحظه شهادت مهدی زین الدین با روایتی نو و جذاب از زبان خانواده و دوستان شهید به رشته تحریر درآورده است.
شهید زین الدین که به خاطر نبوغ منحصر به فرد و معنویت درونیاش از بزرگان و نامداران هشت سال دفاع مقدس به شمار میرود، نوجوانی و جوانی درخشانی را نیز داشته؛ کسب رتبه چهارم کنکور تجربی و دعوتنامهای از پاریس برای ادامه تحصیل تنها گوشهای از حوادث پر فراز و نشیب زندگی این سردار سرافراز اسلام بوده است.
مهدی زین الدین، در اوج جوانی و با وجود تجربه کم در عرصه مدیریت و جنگ، تبدیل به یکی از شاخصترین فرماندههای آن سالها میشود و این یکی از مهمترین دلایلیست که باید به خاطرش، از زین الدین گفت و از زین الدین شنید. زین الدینی که رهبر معظم انقلاب در توصیفش میگوید که او ستارهای درخشان بود و فقدانش ما را داغدار کرد.
#تنها،زیر_باران
#شهید_مهدی_زین_الدین
#معرفی_کتاب
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
#در_محضر_قرآن
#بسم_الله🌱
مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ...
#خدایت تو را رها نکرده و #تنها نگذاشته...~
•|#ضحی آیه۳|•
🌺❤️🌺
🕊 انّ الله یحبّ المتوکلین
خدا توکل کنندگان را دوست دارد...
[ آل عمران ،۱۵۹ ]
+دنیا، دارِ ناامیدی ز غیر خداست،
پس تنها میتوان به خودش پناه برد...
+خدای من..صلاح میبینی امتحان شویم؟
به روی چشم..
🌺❤️🌺
صالحین تنها مسیر
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 ســـرباز قسمت سه افشین با پوزخند گفت: _آره تو فرق داری.تو بدون آرایش هم زیباتر از... دخت
🌸🌸🌸🌸🌸
ســـرباز
قسمت چهار
خداحافظی کرد و رفت.
سه ماه گذشت.دوستان دیگه افشین و پویان برنامه ای چیدن تا اونا باهم آشتی کنن.
کافی شاپ قرار گذاشتن و دور هم جمع شدن.وقتی باهم روبه رو شدن افشین با اخم به پویان نگاه میکرد ولی پویان بالبخند رفت جلو،بغلش کرد و گفت:
-خیلی گنده دماغی...یه مدت از دستت راحت بودما.دوباره شروع شد.
همه خندیدن.
افشین متوجه شد،
که این مدت پویان خیلی تغییر کرده. اخلاقش خیلی بهتر از قبل شده بود.
اصلا با دخترها نبود.
با دوستان دیگه شون هم کمتر میگشت. بیشتر تو خودش بود و فکر میکرد. با تبلتش درمورد امام حسین(ع) مطلبی میخوند.
افشین نزدیکش نشست.
پویان اونقدر حواسش به صفحه تبلتش بود که اصلا متوجه افشین نشد.بعد چند دقیقه قطره ی اشکی از گوشه چشمش روی صورتش سر خورد.
افشین تعجب کرد.
به صفحه تبلت نگاه کرد.از اینکه پویان درمورد امام حسین(ع) مطالعه میکرد، خیلی تعجب کرد.
صورتشو جلوی صفحه تبلت آورد و با تعجب به پویان نگاه کرد.پویان تازه متوجه افشین شد، صفحه تبلتش رو خاموش کرد،
بلند شد و به آشپزخونه رفت.
بطری آب از یخچال برداشت و یه کم آب خورد.افشین بادقت و تعجب به پویان خیره شده بود.بالاخره گفت:
-تو چند وقته خیلی عجیب شدی؟ چرا نمیگی چی تو سرته؟
بازهم پویان سکوت کرد،
و افشین فهمید نمیخواد چیزی بگه.اونم ساکت شد.ولی حال و هوای پویان خیلی ذهنشو درگیر کرده بود. پویان برای افشین از خانواده ش هم مهمتر بود.
دو هفته بعد پویان پیشنهاد داد،
که یه سفر چند روزه برن شمال.افشین هم قبول کرد.
به ویلای پدر پویان رفتن.
افشین چایی دودی درست کرده بود. لیوان چای رو جلوی صورت پویان گرفت. پویان از فکر بیرون اومد،لبخندی زد و لیوان رو گرفت.رو به روش نشست و گفت:
-کی میخوای حرف بزنی؟
-چی بگم؟
-چند وقته چته؟...عاشق شدی؟
پویان نمیخواست در این مورد چیزی بگه.گفت:
-داریم از ایران میریم،با مامان و بابام، برای همیشه.
افشین میدونست پدر پویان مدتیه دنبال کارهای مهاجرتشون هست ولی از شنیدن این خبر ناراحت شد.بعد از پویان،خیلی #تنها میشد.
-...پدرم داره همه چیزشو میفروشه.منم الان اومدم که ویلای اینجا رو بفروشم.
-کی میرین؟
-چهار ماه دیگه.
هردو ساکت بودن.مدتی گذشت.
-پویان،مرگ افشین جواب سوالمو بده.
لبخندی زد و گفت:
-چرا خودکشی میکنی..سوالت چی هست حالا؟
-عاشق شدی؟
پویان به لیوان تو دستش خیره شد.
✍بانـــو «مهدی یارمنتظرقائم»
🌸🌸🌸🌸🌸🌸