#شب_سوم_محرم
#وای_از_رقیه
نه نان، نه آب، مرا دیدن پدر کافی ست
برای سوختن من همین شرر کافی ست
به جای زانوی بابا سرم به دیوار است
برای من غم دنیا همین قَدَر کافی ست
نزن به جان من آتش، زبان طعنه ببند
مرا شرار همان موی شعله ور کافی ست
چه میزبان رئوفی که سیلی آورده ست!
مرا هراس ز سوغات این سفر کافی ست
نه... من نگفتم، او دید زخم گوشم را
برای بابا همین شرح مختصر کافی ست
چقدر خسته شدم، خسته از تو ای دنیا
اگرچه عمر من اندک ولی دگر کافی ست
کسی شبیه خودم گفت وقت رفتن شد
مرا شنیدن تنها همین خبر کافی ست
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_ع
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان_عج
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#شب_سوم_محرم
اصلا رقیه نه ، مثلا دختر خودت؛
یک شب میان کوچه بماند ،چه میشود ؟
اصلا بدون کفش ،توی بیابان ،پیاده نه !!!
در راه خانه تشنه بماند ،چه میشود ؟
دزدی از او به سیلی و شلاق و فحش ،نه !
تنها به زور گوشواره بگیرد ،چه میشود ؟
گیریم خیمه نه ،خانه و یا سرپناه ،نه !
یک شعله پیرهنش را بگیرد ، چه میشود؟
در بین شهر ،توی شلوغی ،همیشه ،نه !
یک شب که نیستی ،بهانه بگیرد ،چه میشود؟
اصلا پدر ،عمو و برادر ،نه ، جوجه ای ،
تشنه مقابل چشمش بمیرد ،چه میشود ؟
دست گناهکار مرا روز رستخیز ،
یک دختر سه ساله بگیرد ،چه میشود ؟