♻️هرشب یک #قضاوت
عبداللّه بن عبّاس حكايت نموده است :
روزى عمر بن خطّاب به امام علىّ بن ابى طالب عليه السلام گفت : يا ابا الحسن ! تو در حكم و قضاوت بين افراد، بسيار عجول هستى و بدون آن كه قدرى تاءمّل كنى ، قضاوت مى نمائى ؟!
امام علىّ عليه السلام به عنوان پاسخ ، كف دست خود را جلوى عمر باز كرد و فرمود: انگشتان دست من چند عدد است ؟ عمر پاسخ داد: پنج عدد مى باشد.
امام فرمود: چرا در پاسخ عجله كردى و بدون آن كه بينديشى جواب مرا فورى دادى ؟
عمر گفت : موضوعى نبود كه پنهان باشد بلكه آشكار و ساده بود؛ و نيازى به تاءمّل نداشت .
امام علىّ بن ابى طالب عليه السلام فرمود: مسائل و قضايائى كه من پاسخ مى دهم و قضاوت مى كنم براى من آشكار و ساده است و نيازى به فكر و انديشه ندارد.
و چيزى از اسرار عالم بر من پنهان و مخفى نيست همان طورى كه تعداد انگشتان دست من بر تو ساده و آشكار بود.
📚كتاب سلونى قبل ان تفقدونى : ج 2، ص 130.
#قضاوت_علوی
#دهه_ولایت
♻️هرشب یک #قضاوت
هیثم از جنگ به خانه خود بازگشت ، پس از شش ماه تمام زنش فرزندی به دنیا آورد.
هیثم فرزند را از خود ندانسته، همسرش را نزد عمر برد و قصه را برایش بیان داشت . عمر دستور داد زن را سنگسار كنند.
اتفاقا پیش از آن كه او را سنگسار كنند، امیرالمومنین علیه السلام او را دید و از قضیه باخبر گردید،
پس به عمر فرمود: باید بگویی زن راست می گوید؛ زیرا خداوند در قرآن می فرماید: و حمله و فصاله ثلاثون شهرا؛ مدت حمل و از شیر گرفتن فرزند، سی ماه است و در آیه دیگر می فرماید: والوالدات یرضعن اولادهن حولین كاملین ؛ مادران فرزندان خود را دو سال تمام شیر می دهند.
و وقتی كه بیست و چهار ماه دوران شیر دادن از سی ماه كم شود شش ماه می ماند كه كمترین دوران حاملگی است .
عمر گفت : اگر علی نبود عمر به هلاكت می رسید و زن را آزاد نمود.
#دهه_ولایت
#قضاوت_علوی