eitaa logo
صالحین تنها مسیر
222 دنبال‌کننده
16.9هزار عکس
6.8هزار ویدیو
267 فایل
جهاد اکبر، مبارزه با هوای نفس در تنها مسیر آرامش کاری کنیم ورنه خجالت براورد روزیکه رخت جان به جهان دگر کشیم خادم کانال @Yanoor برایم بنویس tps://harfeto.timefriend.net/16133242830132
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بجای بریدن پایه های سالم، پایه های ضعیف را ترمیم می کنیم. این انتخاب، حداقل محل تعیین سرنوشتِ چهار سالِ کشور است.
نانو تکنولوژی پیش از انقلاب: دیدی سلام برسون😉 بعد از انقلاب: رتبه ۳ جهان😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👊«انتخاب حق من است» ❌به رای اولی‌ها و نوجوانان اصلااااااا این کلیپ را ..! 🇮🇷تحلیل سیاسی و جنگ نرم ✍@tahlile_siasi@tahlile_siasi
. بزرگواران سلاااام✋ همانطور که در جریانید🙂: زمانی مابه سن تکلیف می رسیم، نماز بر ماواجب میشه، امربه معروف هم واجبه میشه ✅همه ی مراجع، انجام امربه معروف رو واجب دانستن واین امر بر گردن ما است اگر روشهای انجامش هم بلدنیستیم،،، نمیشه بزاریمش کنار وانجام ندیم.... الان نماز بر ما واجبه، اگر بلدنیستیم یعنی نماز خوندن دیگه به گردن ما نیست؟ ونبایدبخونیم؟ 😉 چراهست وبایدیادش بگیریم امربه معروف هم همینطوره... بایدیادش بگیریم... وگرنه با ترک امربه معروف: طبق روایات: مبتلا به بلاهایی دراین دنیامیشویم...یکیش مستجاب نشدن دعاها ..کم شدن رزق وسلامتی... مسلط شدن بدان بر شما.. ووو عزیزان ⭕️ اگر هنوز امربه معروف و روش، تذکرلسانی رو، یادنگرفتی چند روز آینده دوره کشوریش شروع می شود، دروس استاد دکتر تقوی،،،، برای ثبت نام اقدام کنید👌 برای شرکت در دوره امربه معروف که:. رایگان است وکوتاه وافلاین همراه بامدرک . به آی دی زیر مراجعه کنید👇😊 @ALLAAi ....... 👈انجام امربه معروف، اهمیت دادن، به شهیدان وراهشون است... .
.. درود👌✅عااااالی به نکته خوبی اشاره شد ، گفتن چون مشارکت در راهپیمایی٢٢بهمن امسال بالا بود، پس در انتخابات امسالم مشارکت حداکثری داریم😉 اماااااا به این نکته هم توجه کنیم که: درسته خیلی ازافراد در شرکت کردن، ولی اکثریت زیر١٨سال داشتن واین افرادبه سن قانونی نرسیدن که بتونن رای بدن به همین دلیل نباید خیالمون آسوده باشه، چون در راهپیمایی٢٢بهمن تعداد زیادی شرکت کردند، پس همونها در هم شرکت می کنند،،، وبه همین خاطر مشارکت انتخابات امسال پس بالاهست ✅ نباید بخاطر ازدحام راهپیمایی، تلاشی برای انتخابات نکنیم بلکه باید برای بالا، اطرافیانمون رو آگاه کنیم اگر دقت کنیم خیلی ازاطرافیان مون، دربین طایفه و خانواده و دوست وآشنا وهمسایه،، اعتقادی به رای دادن ندارن نه اینکه نظام رو قبول نداشته باشند، نه،،،بلکه نظام رو قبول دارند اما فکرنمی کنن رایشون اینقدر برای کشور مهم نیست ⭕️ و باید بهشون توضیح بدیم، امسال رای دادن ، خیلی متفاوت تر از رای سالهای قبله سالهای قبل به یک کاندید رای میدادید اماااا، امسال بعلاوه رای به یک کاندید،،، دارین به خود کشور هم رای میدین،،، به پایداری و نظام هم رای میدین،، پس دوستان این آگاه سازی(تبیین) در زمینه انتخابات، که رهبربزرگوار، چندهفته پیش، بر گردن ما گذاشتند نسبت بهش بی اهمیت نباشیم ✅و تک تک ما باید در این زمینه تلاش کنیم حتی شده یک نفر که رای نمیده رو آگاه کنیم که امسال در انتخابات شرکت کند و رای بدهد🙂 بسم الله این گوی واین میدان 👆متن رو انتشاربدین💯 ........ 👈رای امسال، تنها رای به یک کاندید نیست، بلکه رای به ماندگار شدن کشورمان ایران است .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📩 | عمل صالح ⚠️ هر اقدامی که دشمن از آن ناخشنود باشد ... .: ایتا | سروش | روبیکا | بله :. 🌐 SamteKhoda3.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚠️نقطه صفر مرزی و نماز مرزبان روی برف... 🇮🇷تحلیل سیاسی و جنگ نرم ✍@tahlile_siasi@tahlile_siasi
بازدیدهای رهبر انقلاب از ربات جراح ایرانی سینا بازدید شاه از قابلمه‌سازی :)) 🇮🇷تحلیل سیاسی و جنگ نرم ✍@tahlile_siasi@tahlile_siasi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مگر یک نفر در مجلس چه کار میتواند بکند؟ 🔹 امام خمینی (ره) با بیان این روایت تاریخی و مهم، پاسخ میدهد. 🔹 نکته ای که نشان میدهد رای دادن درست ولو به یک نفر، چه آثاری بر کشور خواهد داشت. 🇮🇷تحلیل سیاسی و جنگ نرم ✍@tahlile_siasi@tahlile_siasi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
18.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨بلوچی ها برای امام زمان (عج) غوغا کردند اجرای زیبا و پرشور نوجوانان اهل بلوچستان برای صاحب الزمان (عج) 🚨به کانال بصیرت و بندگی بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1580466224Ca380cadff4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺یک نکته از مناجات شعبانیه : 🍂اِلـهي لَمْ يَكُنْ لي حَوْلٌ فَانْتَقِلَ بِهِ عَنْ مَعْصِيَتِكَ اِلاّ في وَقْت اَيْقَظْتَني لِمَحَبَّتِكَ ⚡️خدايا من قدرت ندارم از عرصه معصیت و نافرمانی ات بيرون روم، مگر آنگاه كه به محبّتت بيدارم سازی. 🍁 آنچه که میتواند انسان را از گناه و معصیت دور کند، عشق و محبت به خداست. آدمی که عاشق خدا باشد، نافرمانی خدا نمیکند. ⭐️محبت خدا، هم انسان را از خواب غفلت بیدار میکند و هم از گناه، دور. ☘پس برای فاصله گرفتن از گناه، باید عاشق خدا شویم. 🔴طبق آیات قرآن، یکی از راههای عاشق خدا شدن، تفکر در نعمتهای الهی است.
🌺 یک نکته از مناجات شعبانیه : 🍂 وَاِنْ كانَ قَدْ دَنا اَجَلي وَلَمْ يُدْنِني مِنْكَ عَمَلي، فَقَدْ جَعَلْتُ الإِقْرارَ بِالذَّنْبِ اِلَيْكَ وَسيلَتي...... ⚡️خدایا اگر مرگم نزديك شده باشد و عملم مرا به تو نزديك نكرده، اعتراف به گناه را وسيله رسیدن به قرب تو قرار دادم. 🍁اقرار به گناه، در حضور دیگران، کاری مذموم و ناپسند است. اما اعتراف به گناهان و خطاها در پیشگاه خداوند، نه تنها پسندیده است، بلکه وسیله ای برای تقرب به خدا نیز هست. 💥اعتراف به گناهان، در محضر خدا، اولا باعث رفع غرور و تکبر انسان می شود. 🍃ثانیا سبب میشود که انسان احساس نیاز شدید به مغفرت الهی کند و از خدا طلب رحمت و مغفرت کند و در نتیجه مشمول غفران خدا گردد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وقتی شخصی میاد شبهه‌پراکنی میکنه علیه نظام و رهبری و مباحثی که مطرح میکنه قابل پاسخ دادنه، باید چهارنفر از حوزه بیان جوابشو بدن و سرجاش بنشونن تا برای همیشه بره دنبال کارش وقتی درجواب شبهه‌پراکنی‌های یک فرد اونو دستگیر میکنن چه اتفاقی میفته؟ 🔻اولا خودمون داریم میگیم حرفاش درسته و پاسخی برای شبهاتش نداریم که این خیلی بده و ضعف معرفتی ما و انقلاب‌مون رو نشون میده 🔻دوما بی‌جهت طرف رو بزرگش میکنیم و پس از آزاد شدنش با قدرتی چندبرابر به کارش ادامه میده. اینها عاشق بازداشت‌ شدن هستن تا دیده بشن تا به یه قهرمان تبدیل بشن بله، یه زمانی هست که فرد اقدام عملی وتشکیلاتی علیه نظام می‌کنه، باید باهاش برخورد بشه اما وقتی کسی صحبت میکنه باید چند نفر برن باهاش مناظره کنند و از اعتبار بندازنش. اگه بازداشت بشه اتفاقا بهش اعتبار میدیم. خصوصا در عصر حاضر که رسانه می‌تونه ضریب این موضوع رو چند برابر کنه ... ✅ شهید مطهری از مطرح شدن شبهات استقبال می‌کرد و می‌گفت دین ما برای هر سوالی جوابی داره، تو شبهات اتفاقا میشه اسلام واقعی رو به مردم معرفی کرد. و این یعنی فرصت نه تهدید. اگر شبهات عصر مطهری نبود، سخنرانی‌های حسینیه ارشاد ایشان هم نبود که الان به این کتابهای عمیق تبدیل بشه. 🔻وقتی حوزه بموقع و قوی ورود نکنه، باید با زور جلوی دهان این یاوه‌گویان گرفته بشه. مطهری‌های حوزه باید شبهات و هجمه‌های دین و انقلاب رو جواب بدن. کاری که آیت الله مصباح در زمان خاتمی انجام میداد. دین ما، انقلاب ما مبانی عمیق علمی و معرفتی محکم داره که مو لا درزش نمیره. که هر شبهه و سوالی رو به‌راحتی میتونه جواب بده. | عضوشوید 👇 @hosein_darabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻میگن رأی نمیدیم، چون فرقی نمیکنه کی بیاد !!! واقعا فرقی نمیکنه؟ استاد راجی، همایش یک صندوق شبهه فایل صوتی کامل همایش به‌زودی | عضوشوید 👇 http://eitaa.com/joinchat/443940864Cf192df24f0
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رئیس جمهور رو میشه عزل کرد وزرارو میشه استیضاح کرد حتی طبق قانون رهبر هم میشه عزل بشه فقط نماینده‌های مجلسن که نمیشه کنارشون گذاشت... دولت‌ها میان و میرن، این قوانین مجلسه که میمونه مجلس خیلی مهمه.... همایش "یک صندوق شبهه" دکتر زادبر فایل صوتی کامل همایش به‌زودی | عضوشوید 👇 http://eitaa.com/joinchat/443940864Cf192df24f0
اصلح نسخه خواندنی.pdf
1.41M
همایش "یک صندوق شبهه" بخش اول معیارهای نماینده اصلح از نگاه امام خمینی و مقام معظم رهبری | عضوشوید 👇 http://eitaa.com/joinchat/443940864Cf192df24f0
حجت الاسلام راجی.mp3
15.94M
فایل کامل صوتی همایش "یک صندوق شبهه" بخش دوم حجت الاسلام راجی پاسخ به شبهات | عضوشوید 👇 http://eitaa.com/joinchat/443940864Cf192df24f0
دکتر علیرضا زادبر.mp3
9.7M
فایل کامل صوتی همایش "یک صندوق شبهه" بخش سوم دکتر زادبر انتخابات، حق یا تکلیف؟ (رویکرد تاریخی به انتخابات در جمهوری اسلامی) | عضوشوید 👇 http://eitaa.com/joinchat/443940864Cf192df24f0
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️👈رمان رقص سایه ها ... خلاصه رمان رقص سایه ها .... ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ رقص سایه ها ...نوشته تبلور ژارنر :اجتماعی /عاشقانه /راز الود ماهی دختری که طوق تهمت گریبان گیرش شده ...و بر خلاف اصول خانواده مذهبیش شنا می کنه و...امیر حسین پسر مذهبی که به اتش این تهمت ها بیشتر دامن میده ... باماهمراه باشید 🪻🪻
🌷🌷   ...بنام خدا  اولین پست تقدیم به خیال مبهم چند ساله... 🌷 اول  ***  قابلمه لوبیا پلو رو جلوم گذاشتم.  داشتم تعداد هویچ های خورده نشده ی توش رو میشمردم که صدای مامان بلند شد:  _ماهی ....این خونه مگه آشپزخونه نداره ...حتما باید وسط پذیرایی غذا بخوری!  لقمه مو نجویده  قورت دادم  _بیخیال....مامی جونم... مامان دستی به موهای کوتاهِ و نصف سفیدش کشید ، گوشی رو برداشت و شماره ای رو  گرفت.  _سلام ابجی ...مراسم ساعت چند شروع میشه ؟  نگاهم به تلویزیون ولی شش دونگ حواسم به مکالمه ی مامان بود.  _باشه ...غیر پیشدستی و کارد های میوه خوری چیز دیگه ای نمی خوای ؟ ..  -به سلامت ...التماس دعا.  گوشی رو گذاشت و همینطور که به طرف آشپزخونه می رفت گفت:  _یادت نره .. از امشب مراسم دهه اول محرم شروع میشه...  دوباره ده شب علاف مراسمی که فقط تظاهر بود میشدم.. کلافه قابلمه رو روی سینگ گذاشتم و روی تخت دراز کشیدم...نت گوشی رو که وصل کردم  دوتا پیام بیشتر نداشتم. کلا اکانت های من به ده تاهم نمی رسید.  هر دو پیام از دختر دائیم سمانه بود.  در پیام اولی نوشته بود حتما امشب بیای ،  در پیام دومی هم نوشته بود چی بپوشم.  با بی حوصله گی یک باشه نوشتم و فرستادم و خوابم برد...  با حس خفگی از خواب بیدار شدم.  ..کابوس شب های من به خواب های نیم روزی پاییزه هم سرایت کرده بود...  شَبَح اون سایه ، انگار قرار نبود دست از سرم برداره ...  نفس کلافه ای کشیدم ...هوا کاملا تاریک شده بود.  مامان حاضر و آماده با چادر مشکی نشسته بود تا قیافه ی پریشون منو دید گفت:  _بیدار شدی؟دلم نیومد بیدارت کنم.  زود باش حاضر شو به اندازه کافی دیر شده.  وقتی تو آینه ی دستشویی رنگ پریده ی خودمو دیدم جا خوردم...  آبی به صورتم زدم....  هنوز مامان روی کاناپه حاضر و آماده منتظر من نشسته بود.  بهتر بود بیشتر از این ، منتظرش نذارم .  سویچ ماشین رو چرخوندم تا استارت بزنم که مامان با اخم های در هم به ناخن های لاک زده ام  اشاره کرد:  _اون لامصبارو پاک می کردی...  شونه ای بالا انداختم  _بی خیال....  اونم هیچ نگفت و روشو اونور کرد .. معلوم بود دلخور شده همیشه همینطور بود از سر و  وضعی که واسه خودم درست میکردم معمولا خوشش نمی آمد ولی چیزی هم نمی گفت... دم در خونه خاله طلعت شلوغ بود پرچم های سیاه از سرتاسر دیوارای بلند کوچه شون آویزان  بود. بهادر پسر بزرگش دم در ایستاده بود خانم ها و اقایون  رو راهنمایی می کرد. با دیدن ما اخم همیشگیش پرنگ تر شد.  چند سالی میشد که به این اخم و نگاه های تحقیر آمیزش عادت کرده بودم.  از سلامی کردم فقط جواب سین شو گرفتم...  البته برای این همه کدورت هم باید بهش حق میدانیم هشت سال پیش به خاطر من عروسیش  خراب شد...  آراد پسر کوچک و بامزه ش با کاپشن مشکی و سر بند یا حسین پشتش پنهان شده بود.  وارد خونه ی بزرگ خاله شدم که از اول بنا کردنش حالت مسجدی ساخته بودش که نصف سال  توش مراسم عزاداری بگیره.. .  زن ها کنار هم نشسته بودن از تمام صورتشون فقط دماغشون دیده می شد.  زن دایی پروانه رو از دور دیدم ...زن مهربونی که هنوز هم با محبت بهم نگاه می کنه...  سمانه با یک پیراهن گیپور مشکی در حال پذیرایی با چای از مهمانها بود  در مقایسه با من زیادی خانمانه بود وقتی موهای طلایی شو گیس کرده بود تضاد رنگی که با  روسری مشکی داشت زیادی قشنگ بود.  دستی به موهام کشیدم قدش به پنج سانت هم نمی رسید خیلی وقت بود از دنیای صورتی و  رنگارنگ دخترونه فاصله گرفته بودم.  خاله طلعت هیکل تپلش رو جابه جا کرد تا مامان کنارش بشینه...  منم ناچار گوشه ای نشستم درست روبه روی زنی که چادر گل برجسته ی ساتن سرش بود و  انگشترهای نگین برجسته ش برق می زد.  نفسی تازه کردم.  وقتی با پالتوی کوتاه مشکی و شلوار لی آبی  مقابل این جمعیت نشسته بودم تمام حس های بد  بهم القا میشد ...بدتر از همه نگاه زن روبه رو بود.  بلاخره سمانه دست از خود نمایی برداشت و کنارم نشست ...با نیش باز شده گفت:  _خانم صولت منو واسه پسرش خواستگاری کرده..  پوزخندی زدم اینم از خودنمایی هرسال بود که یک مشت زن بیکار به جای گوش دادن به مرثیه و روضه دنبال دختر واسه پسرها شون می گشتن. _چی خوش خوشانت شده.  سمانه خنده ش گرفت:  _تو این قحطی رجال همین هم غنیمته.  صدای خنده مون که بلند شد اولین چش غره مامان هم مارو نشونه گرفت.  سمانه آروم و نامحسوس گفت:  _بهنام آمده.  نفس توی سینه م حبس شدسعی کردم بیخیالِ این ته مونده ی حسِ مزخرفم بشم.  _آمده که آمده من و صننم...  سمانه دهنشو کج کرد:  _می خوان خواهر لاله رو بعد محرم براش عقد کنن.  چیزی به گلوم چنبره زده بود.  صدای مرثیه و نوحه مداح بلند تر شد و هنوز هم داشت وقایع کربلا رو شرح میداد.  زن هایی که چادر
🌷 به صورت کشیده بودن.  حالم بد بود خیلی...  به زن مقابلم اشاره کردم همون زنی که از وقتی نشستم مثل جغد داشت نگام می کرد.  _سمان اون کیه؟خیلی بد بد نگام میکنه..  سمانه تو تاریک روشن خاموشی روضه نگاهی به زن کرد.  بعد انگاری متوجهش شد  _مامان جک تایتانیکه از تبریز آمدن!  با چشمهای گرد شده نگاش کردم.  بعد با یک آب و تابی تعریف کرد _وای ماهی نمی دونی چه لعنتی شده ...کلا کثافت از اولشم خوشگل بود ....ولی حالا ...اوه اوه  ....جنتلمنی شده.  پوزخندی زدم جک تایتانیک لقب امیر حسین پسر برادر شوهر خاله طلعت بود که تبریز زندگی می کردن یک پسر چش رنگی  و بور. _کجای اون شیربرنج خوشگل بود؟!  سمانه ایش خفه ای گفت _لامصب تخصص اطفالِ شم گرفته امروز عصر دیدمش می خو استم برم تو کارش و مخ  مامانش رو بزنم.  پقی زدم زیر خنده که دوباره مامان برام چش غره رفت..  آروم در گوش سمانه گفتم  _خوشم میاد از یک پشه نر هم نمی گذری!  اه پر حسرتی کشید  _چه کنیم ...بوی ترشی مون بلند شده...  از خنده لبمو گاز گرفتم.  بلاخره مداح اجازه داد و روضه رو ختم کرد ...همون خانم هایی که فقط دماغشون دیده می شد  حالا با دماغ های سرخ شده  و هر کدوم بایک ظرف پلو قیمه، راهی خونه هاشون شدن.  جالب بود چه زود به بهای ناچیزی اشک هاشون رو فروختن.  صدای یاالله گفتن مردا بلند شد.  سفره ای برای مهمان های خودمانی انداخته شد.  سمانه با چادر گل مخملی شروع به کمک کردن به لاله زن بهادر کرد ...دخترهای آفتاب و  مهتاب ندیده ی این فامیل.  لاله هم دختر خوبی بود قرار بود منم عروس این خانواده بشم ولی حالا بعد چند سال چقدر دور  شدم از اعتقادات و پایبندهای این فامیل...  عمو جواد شوهر خاله طلعت با خوش رویی از مهمان ها پذیرایی میکرد و هر دقیقه میگفت  _سفره امام حسینِ ع بفرمایید ...  نگاهم به در بود که قامت بهنام توی چهار چوب در نمایان شد.  هنوز هم همونطور بود ...جذاب .. شیکپوش ...به قول سمانه جنتلمن...  برای فراموش کردن هشت سال زمان کافی بود ولی هنوز فرصت اثبات کردن بیگناهی خودم  رو پیدا نکرده بودم. سعی کردم بیخیال باشم و به این فکر کنم چطور میتونم ازصاحب کارم ، آقای لطفی برای  خریدن یک جفت لاستیک نو که هر روز زاپاس به دست دم آپاراتی ها نباشم وام بگیرم...سعی  کردم به این فکر کنم که آخر ماه نزدیکه و هنوز قبض گاز و برق رو پرداخت نکردم ندادم ، فکر کردن به اینکه کیسه ی برنج تموم شده باید بگیرم ...فکر کردم به اینکه باید فکری به حال  مستاجر طبقه بالا بکنم که میگفت سقف خونه چیکه میکنه ...تمام  فکر مو جمع کردم که به این  فکر نکنم که قرار بود اون مرد روبه روم یک روزی تمام فکر من باشه...  آهی کشیدم ... جاری خاله طلعت هنوز خیره خیره نگاهم میکرد .حتما با خودش میگفت این  دختره چه پرو هستش که بازم همپیاله این ها شده؟!  غذای سفره امام حسین ع تقریبا کوفتم شده بود.  وقتی نگاه های اون زن با چندش به ناخنای لاک خورده م بود و من هم خودمو لعن و نفرین  میگردم و سعی در پنهون کردن انگشتام داشتم.  بلاخره تموم شد و همه با اتفاق نظر به اینکه غذای نذری خیلی لذیذ و نظر کرده است و شفای  عاجل میاره ...با شکم های سیر از سر سفره بلند شدن...  حالم بد بود چون نمی تونستم شبیه هیچ کدوم از این افراد باشم ...دلم همون اتاقک دنج خودمو  می خواست و یک فنجان قهوه تلخ و  کتاب هام  و سیگار گسل ام...  و به این فکر کنم که آیا غذای نذری،  دختر خراب و به ظاهر بد این جمع اونو شفا میده یانه؟؟ سرم از این همه فکر زیادی درد میکرد.  با سر به مامان اشاره کردم بریم...  وبعد خداحافظی که زیادی سر سری بود از اونجا خارج شدم...  کوچه بر خلاف چند ساعت پیش ساکت و خلوت و سرد بود...  ابتدا بخاری ماشین و بعد سیگاری روشن کردم ، دلم گم شدن می خواست.  کام عمیقی گرفتم ...که نگاهم به چشمان روشن فرد مقابلم افتاد. لعنت به این شانس ...پسر شق و رق و اتو کشیده ای با پالتوی کوتاه مشکی مقابلم ظاهر شد.