فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مناجات امیر المومنین علی علیه السلام در مسجد کوفه
با صدای استادفرهمند
🌴💎🍁💎🌴
جمعه با نام تو زیبا می شود
نام تو نقش دل ما می شود
جمعه ای که با ظهورت سر رسد
چون قیامت شور و غوغا می شود
💫تعجیل در فرج #صلوات💫
💔 #جمعه_های_دلتنگی
🌷 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴هم خوانی #سلام_فرمانده توسط هوادارن استقلال
این سرود تمام تحلیلهایی که غربگرایان سالها گفته بودند در ایران شکاف بین نسلی اتفاق افتاده را به چالش کشیده و همه مرزهای عشق به دین و امام زمان(عج) و اسلام را درنوردیده است، تا جایی که هواداران یک تیم فوتبال در جشن قهرمانی خود نیز آن را یکصدا میخوانند.
✍آقای الف
✅با بدون سانسور متفاوت بیاندیشید👇
http://eitaa.com/joinchat/404946944Ceab6f2b794
🔴 از «آقامون جنتلمنه» نوشتید، از «سلام فرمانده» هم بنویسید!
🔰چرا پژوهش و رسانه ایران به آسیبها بیشتر توجه دارد تا دستاوردها؟
⭕ «بدنو ببین، جون بابا، خودتو بلرزون بابا» میخواندند و تأسف میخوردند و سر تکان میدادند که کودک و نوجوان ایرانی تباه شده و جمهوری اسلامی دچار شکاف نسلی عمیقی شده که دیگر پر کردنی نیست. ارزشها و هنجارهای انقلاب اسلامی را بر باد رفته میدیدند و به اندک تلاشهای مخلصانه بسیجیانی که مخلصانه و بیمزد و منت در حال تربیت نسل و برپایی حلقه صالحین و برگزاری اردوی جهادی بودند، پوزخند میزدند که چه نشستهاید که سیل همهتان را غرق خواهد کرد. اما امروز که یک سرود کاملاً ابتدایی و تقریباً بیهزینه روی لب دهها هزار کودک و نوجوان ایرانی نشسته، سکوت کردهاند و لب نمیجنبانند که نکند مالهکش و همدست و حکومتی خوانده شوند.
⭕«سلام فرمانده» شهر به شهر میچرخد. نمیتوان انکارش کرد. نمیتوان حکومتی دانستش. چیزی دارد که خریدنی نیست. نمیتوان اتوبوس و مینیبوس گرفت و این همه دختر و پسر نوجوان را جمع کرد و در میدانهای اصلی شهر، لبخوانی کردش. نمیتوان همه رسانههای فراگیر را به خط کرد و این چنین هماهنگ به خانهها فرستادش. «سلام فرمانده» در متن جامعه پیچیده، با همه مشکلات و دشواریها و رنجها و زخمهایی که این جامعه دارد و زیر بار آنها کمر خم کرده. اما هر چه بیشتر خوانده می شود، کمتر در موردش نوشته میشود.
⭕گویی کلیشههایی وجود دارد که روشنفکر و دانشگاهی و اهل کتاب و دانشگاه ایران نمیخواهد از آنها جدا شود. موضوع این نیست که این سرود از نظر عدهای «چیپ» است یا خیر، موضوع این است که بخشهایی از جامعه نخبگانی ما جرأت مقاومت در برابر فکر و نگاه غربی را از دست دادهاند، وگرنه «چیپ» هم تحلیل میشود، اگر از آن سوی آبها آمده باشد!
⭕ویدئوهایی که از همخوانی «سلام فرمانده» در شهرهای مختلف منتشر میشود، نشان میدهد این سرود از نظر ایجاد موج اجتماعی و ساخت همدلی موفق بوده است. ارزیابی میزان این موفقیت باید مبتنی بر معیارهایی کاملاً مستند و معتبر باشد. اما هر پژوهشی از یک حدس عالمانه آغاز میشود و حدس عالمانه این است که «سلام فرمانده» فراگیری بالایی ایجاد کرده آن هم در جامعهای که لایهها و اقشارش روز به روز از یکدیگر فاصله میگیرند. این فراگیری هم در سطح و هم در عمق رخ داده، هم از حیث شمار موجی که ایجاد شده و هم از نظر تنوعی که ساخته. نمیتوان گفت فقط چادریها، فقط بسیجیها، فقط مذهبیها «سلام فرمانده» را لبخوانی میکنند و حاضرند برایش تجمع کنند و شعرش را حفظ کنند. این حدس عالمانه یا فرض محتمل را لااقل بررسی کنید!
⭕جامعه دانشگاهی، اهالی پژوهش و فعالان رسانهای ایران، جرأت احتمالدهی، تأملورزی و اندیشهسازی را از دست دادهاند. گمان میبرند دیر یا زود در هاضمه فکری جهان حل خواهیم شد و اساساً قائل به نگاه تمدنی و تمایز فرهنگی نیستند. انقلاب اسلامی ایران، همان انقلابی که آن همه وصف و تعبیر و شگفتانه از دوست و دشمن، سیاستمدار و امنیتی، اقتصاددان و جامعهشناس در موردش رفته است، بیش و پیش از آنکه تجمع و تظاهراتی باشد، صورتبندی مسأله چرایی عقبماندگی ایران بود.
⭕انقلاب در قلبها ریشه زد. ذهنها را پرسشگر کرد. «نه شرقی و نه غربی» قبل از آنکه به یک برنامه کلان در سیاست خارجی تبدیل شود، یک باور ملّی و هنجار دینی است. اگر نخبه جامعه ایران، باور به امکان استقلال نظری در برابر جهان فریبنده غرب و شرق را از دست بدهد، تمدنسازی چگونه ممکن میشود؟ اگر نخبه جامعه ایران، مرتباً روی آسیبها و اشکالات متمرکز شود و فرصتها و داراییها را نبیند، آیندهسازی چگونه میسر میشود؟
⭕«سلام فرمانده» مهر باطلی است بر گزاره پرتکرار ناامیدی و دینستیزی مردم و به ویژه غربگرایی مطلق کودکان و نوجوانان ایرانی.
هر اندازه با محتوا و مضمون این سرود مشکل داشته باشیم و دلیل اثربخشی و فراگیری آن را درک نکنیم یا نسبت به بتسازی عوامل و طراحان و مجریان این سرود هشدار بدهیم و از موجسواری رسانههای پرادعا اما کماثر حکومتی روی این کار مردمی خشمگین شویم؛
نمیتوانیم انکار کنیم «سلام فرمانده» به اصطلاح رسانهایها «گرفته» یا فراگیر شده و نشان داده که «امکان» مقاومت فرهنگی در برابر ساختههای مبتذل امثال ساسی مانکن که به شکل طراحی شدهای، نسل جدید را هدف گرفته، وجود دارد.
⭕دومین ویژگی یعنی طرح «امکان» مقاومت از نخستین ویژگی یعنی «فراگیری» مهمتر است؛ حتی اگر هیچ دانشگاهی، پژوهشگر یا اهل رسانهای بدان نپردازد. کاش یک دهم آسیبشناسها، دستاوردشناس داشتیم.
✍ محمد رستمپور
✅با بدون سانسور متفاوت بیاندیشید👇
http://eitaa.com/joinchat/404946944Ceab6f2b794
و باز جمعهای دیگر؛
باز مردمک چشمان منتظرمان در تمنّای وصال یار!
و باز انتظار و انتظار و انتظار ...
خدا کند که بیایید!
مرد سالهای انتظار!
26.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ قرائت زیارت #آل_یاسین
با سرعت مناسب برای قرائت غروب جمعهها
32.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔶🌺 اجرای زیبای سرود سلام فرمانده
توسط سربازای دهه نودی خراسان جنوبی حضرت حجت (عج)
🌺@IslamlifeStyles
🔸یکی از دوستان حرف قشنگی میزد
❇️ میگفت مهم ترین دلیل معنویت و برکت سرود سلام فرمانده یه چیز هست:
❤️💕 جواب سلام فرمانده...
#شهیدمحمدابراهیمهمت
سختیها را تحمل کنید،
این انقلاب، با نهایت اقتدار و توان
به انقلابِجهانی امامزمانﷺ
اتصال پیدا میکند.
#سربازآقاباشیم
#نقطه_رهایی
44.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 نشناختم تو را (نجوا با امام زمان)
🎙 بانوای : حاج میثم مطیعی
💠 ویــژه #جمعه_های_دلتنگی
🔺 هیأت آیین حسینی
📆 چهارشنبه ۱۷ فروردین ماه ۱۴۰۱
🕌 امامزاده قاضی الصابر (علیهالسلام)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شبنشینی_با_مقام_معظم_رهبری
از آیت الله خامنهای سوال میکنند، اسلام مهمتر است یا وطن
و پاسخ زیبای ایشان
مطمئنا دلیل اینکه حاج قاسم وصیت کردند "جمهوری اسلامی حرم است" به این دلیل است که ایران تنها سنگر مبارزه با اسلام منحرف و انگلیسی است
#سلامتی_فرمانده_صلوات
36.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تو آخرین ذخیره خدایی
🌸اللهم عجل لولیک الفرج🌸
✍یقینا ظهور اتفاق خواهد افتاد، مهم آن است که ما کجای این ظهور باشیم!
🔻آه، از جمعه بی تو گله داریم آقا😔
از به خود آمدن این قافله را گم کردیم
وای بر ما ، پسر فاطمه (س) را گم کردیم
به خدا منتظر آمدنت می مانیم
پای این عشق، اویس قرنت می مانیم
خیر از جمعه ندیدیم ، به والعصر قسم
بی تو ما طعنه شنیدیم ، به والعصر قسم
😔😔
#امام_زمان_عج_مناجات
موعود خدا، مرد خطر میخواهد
آری سفر عشق، جگر میخواهد
ای جامعۀ میلیونی عصر ظهور!
او سیصد و سیزده نفر میخواهد!
شاعر: #محمدحسین_ملکیان
جان آقام (عج)
بخوان دعای فرج رادعااثردارد
دعاکبوترعشق است وبال وپردارد
🌺دعای منتظران درعصرغیبت🌺
اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسکَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دينى
❤️برای سلامتی آقا❤️
بسم الله الرحمن الرحیم
اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً
💖دعای فرج💖
بسم الله الرحمن الرحیم
اِلهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ،
وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاء
ُ
وَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ
واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛
اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي
الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم
فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛
يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني
فَاِنَّكُما كافِيانِ ، وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ ؛
يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ ؛
الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛
يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ
یک فاتحه و توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (ع)و حضرت نرجس (س) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (عج)
ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیت الله فی ارضه
به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد
صالحین تنها مسیر
#نمنمعشق #قسمت_سی یاسر _چراساکتی؟ +حرفی ندارم ابرویی بالاانداختم و گفتم _ناراحتی که قراره بریم آ
#نمنمعشق
#قسمت_سی_و_یک
یاسر
دم در محضر که رسیدیم همه اومدن استقبالمون.بعدازپارک کردن ماشین روبه مهسوگفتم
_بازی شروع شد.جلوی فامیل حواستوجمع کن.من و تو یه زوج فوق العاده عاشقیم.
سرش رو به معنای تاییدتکون داد بالبخند از ماشین پیاده شدم و به طرف درب سمت مهسورفتم…
بالبخنددرروبازکردم و دسته گل رو به دستش دادم.دسته گل رو گرفت و دستموبه سمتش درازکردم.آروم دستش رو توی دستم گذاشت و پیاده شد.مهیارجلو اومد و سوییچ رو ازم گرفت تاماشین رو ببره یه جای درست و حسابی پارک کنه.باهم واردمحضر شدیم .به محض ورود امیرحسین وطنازرودیدم که ازمازودتررسیده بودن.سلام کردیم و بعدازدادن شناسنامه هاومدارک به سردفتر منتظرشدیم.
****
بعدازدادن زیرلفظی توسط بنده که یه پلاک طلای الله بود که نستعلیق نوشته شده بود آقای عاقدفرمودن:
+دوشیزه خانوم مهسوامیدیان برای بارچهارم وآخرین بار میپرسم آیا به بنده وکالت میدهید بامهریه ی تعیین شده شمارا به عقد دائم آقای سیدیاسرموسوی درآورم؟؟؟
سکوت مهسو کمی طولانی شد…ولی:
+ماییم و نوای بی نوایی ،بسم الله اگرحریف مایی…بااجازه ی بزرگترای مجلس…بله..
همه مشغول دست زدن شدن ولی من غرق تفکر شدم به معنی جمله ای که مهسو بهش اقتداکرد…
این دخترداره توکل رودرک میکنه..
بعدازبله گرفتن ازمن و خوندن خطبه عقد توسط آقای عاقد نوبت حلقه ها رسید…
مهسو
واردساختمون شدیم…تاچشمم به آسانسورافتاد فشارخونم بالاپایین شد…
کلاه شنلم رو که کمی جلوی دیدم رو گرفته بود عقب تردادم…گرمای دستای یاسرروحس کردم…
+بازکهیخزدی!!!!نترس مهسو..#تامنهستمازهیچینترس
توی چشماش نگاهی کردم و گفتم
_یادم میمونه…
واردآسانسورشدیم…چشمام خودبه خود و غیرارادی بسته شد..بازهم یاسر من رو جلوقراردادوخودش پشت سرم ایستاد…اینبارکف دستاش رو روی کمرم نگه داشته بود…
روبه رومون آیینه بود…سرم رو بالاآوردم و متوجه شدم یاسرداره ازآینه به من نگاه میکنه…ناخودآگاه توجهم به چشماش جلب شد..
اون هم خیره به چشمام بود…
+شده آیا که نفهمی که چه مرگت شده است؟
من دقیقا به همین حال دچارم امشب
همون لحظه آسانسور ایستاد و یاسر سریعا دستش رو ازروی کمرم برداشت و ازآسانسور خارج شد…ذهنم درگیر یه بیت شعری شد که خونده…بااین حال
پشت سرش از آسانسورخارج شدم
درب خونه رو که میخواست بازکنه متوجه کلافگیش شدم…تمرکزی برای این کارنداشت…دوسه بارکلیدازدستش افتاد…
دستمو گذاشتم روی شونه اش وگفتم
_یاسر،بده من بازمیکنم…
کلیدروازش گرفتم و دررو بازکردم…
واردخونه شدم و یاسر هم پشت سرم اومد…صدای قفل کردن درروشنیدم..
برگشتم و نگاهش کردم که مشغول درآوردن کتش بود
_چرادرروقفل کردی؟
نگاه عاقل اندرسفیهی بهم انداخت و گفت
+خب مسلمه…برای امنیتمون..
شونه ای بالاانداخت و به طرف اتاقش رفت…
لحظه آخر گفت
+راستی یادم رفت بگم…خوشگلترشدی…
لبخندوچشمکی زد و ادامه داد
+درضمن،کاری داشتی یامشکلی بود هرموقع شب بیدارم کن.فعلاشب بخیر
باهمون لباسا و سرووضع وسط هال نشستم و به دیوارزل زدم….وشروع کردم به فکرکردن…
#نهکسیمنتظراست،
#نهکسیچشمبهراه…
#نهخیالگذرازکوچهیماداردماه!
#بینعاشقشدنومرگمگرفرقیهست؟
#وقتیازعشقنصیبینبریغیرازآه…
✍نویسنده: محیا موسوی
🍃کپی با ذکر صلوات...🌈
.*°•❤️❤️🔥⃝⃡✨💕❥•°*.
.....◍⃟💖.....🌊⃟💙¦••
#نمنمعشق
#قسمت_سی_و_دو
یاسر
وارداتاق شدم و دررو بستم…
جلوی آینه ایستادم…یه داماد تمام عیار…
پوزخندی زدم و کتمو از تنم درآوردم…روی تخت پرتش کردم و وساعتمو از دور مچم بازکردم و روی پاتختی گذاشتم..
واردسرویس اتاق شدم و سرمو زیر لوله ی آب گرفتم…
همیشه وقتی کلافه بودم آب سرد بهم آرامش میداد…
لوله رو بستم و دکمه های لباسمو بازکردم و ازتنم خارجش کردم…گلوله اش کردم و پرتش کردم گوشه ی حمام…
حوله ام رو روی سرم گذاشتم و موهاموخشک کردم…عادت به سشوارکشیدن نداشتم…شلوارموبا یه شلوار ورزشی عوض کردم و یه تی شرت هم تنم کردم..
ازپنجره به آسمون خیره شدم…
پرت شدم به یه خاطره ی دور توی گذشته ام…یه خاطره ی گرم توی دل روزهای سردی که توی کشور غریبه داشتم…به روزهای هفده سالگیم..
«_چرااینجورنگاه میکنی نیلا؟
+چون دوستت دارم میلاد…
دستمو روی میزکوبیدم و گفتم…
_بس کن نیلا..هم من یه بچه ام هم تو…من و تو یک نقطه ی مشترک هم نداریم نیلا…بزرگترینش هم آیینمون…اینقدم به من نگومیلاد…»
بابغض نگاهم کرد و دستشو آروم روی صورتم گذاشت…
با خشم دستشو پس زدم و گفتم
_بهم دست نزن.اه.چرانمیفهمی این چیزا توی دین من خوب نیستن نیلا…حتی اگه همدیگه رو دوس داشته باشیم…میفهمی عزیزم؟
آروم چشماشوبست و اشک ریخت..اشکاش آتیشم میزد…نفهمیدم چیشد که کنترلمواز دست دادم و بغلش کردم…اشک از چشمای خودمم جاری شد…
این رابطه سرتاپا غلط بود»
نگاهی به آسمون انداختم و زیرلب گفتم:
_ازت متنفرم لعنتی…انتقام همه امونو ازت میگیرم…تماشاکن…
مهسو
ازصبح که بیدارشده بودم یاسر خونه نبود…
لابدرفته پیش اون دختره…هه
بدبختانه امروز کلاس هم نداشتم…
گوشیمو برداشتم و کمی توی اینترنت چرخیدم …مشغول خوندن یه رمان بودم
یکهو برام پیامک اومد..
ازیه شماره ناشناس بود…
«مبارک باشه…خیلی بهم میومدین»
وا..کیه؟پیام دادم
_ممنون ،شما؟
پیامم ارسال نشد…
تماس گرفتم خاموش بود.
خیلی تعجب کردم…ول کن هرکی باشه دوباره پیام میده…
گوشیموکنار گذاشتم و تلفن خونه رو برداشتم و شماره یاسرروگرفتم
بعداز سه تابوق برداشت
+بله
_سلام
+علیک…چیزی شده؟
_نه..خواستم ببینم ناهارمیای؟
+آهان،نه…منتظرم نباش…بخور.درارم قفل کن…من بایدبرم خدافظ
و تلفن رو قطع کرد…
نگاهی به تلفن انداختم و شکلکی براش درآوردم…
بیچاره تلفن گناهش چیه آخه؟؟؟
دوباره تلفن رو برداشتم و شماره طنازروگرفتم…
بعدازکمی حرف زدن به آشپزخونه رفتم و مشغول پختن لازانیا شدم…
#ازعشقپریشانموازدستتودلگیر
#درزندگیامازلبخندانخبرینیست
✍نویسنده: محیا موسوی
🍃کپی با ذکر صلوات...🌈
.*°•❤️❤️🔥⃝⃡✨💕❥•°*.
.....◍⃟💖.....🌊⃟💙¦••