eitaa logo
🌴سنگر عشق🌴
326 دنبال‌کننده
19هزار عکس
7.9هزار ویدیو
67 فایل
┄──┅┅═🔶═┅┅──┄ ﷽ باسلام و عرض خوش آمد حق او با گریهِ تنها نمیگردد ادا ... #شهدا_آماده_ایم آدرس کانال 👇👇👇 https://eitaa.com/saangareshgh ارتباط با ما 👈 @SeyedAli75 ┄──┅┅═🔶═┅┅──┄
مشاهده در ایتا
دانلود
⬜️شهید غلامعلی پیچک⬜️ ⭕️بوی عطر میداد⭕️ توی عملیات " مطلع الفجر" تیر خورد به سینه و گردنش همون جا افتاد و به آسمون پر کشید🇮🇷 درگیری شدید شد و نتونستیم پیکر مطهرش رو برگردونیم😢 یه هفته بعد بچه ها تصمیم گرفتن جنازه رو برگردونن💪 به هر سختی بود برگردوندیم خیلی تعجب آور بود😳 هر جنازه ای اگه یه هفته زیر آفتاب گرم جنوب بمونه ☀️ حتما بو می گیره و تغییر میکنه اما پیکر هیچ تغییری نکرده بود😲🤔 دقت کردم دیدم بعد از یه هفته ، هنوز از گلوش خون تازه جاری میشه 🔴 انگار همین الان شده باشه خم شدم که صورتش رو ببوسم خدا شاهده بوی عطر می داد💐 چه عطر خوشبویی بود....🙂 راوی:(دوست شهید) 🌹🍃🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹شهــــــــــــــداے گمنام ببرید از ما نـــــــــــــام...🕊 شهداےگمـــــنام
بخشی از کتاب دلتنگ نباش : روح‌الله همیشه به زینب می‌گفت: «بیا برای خودمون باقیات_الصالحات جمع کنیم. یه کاری بکنیم که بعد از مرگمون هم اون دنیا به کارمون بیاد.» به حال پدر و مادر امام‌خمینی غبطه می‌خورد و می‌گفت: «خوش به حال پدر و مادر امام‌خمینی. ببین چه پسری تربیت کردن که هنوز هم براشون باقیات الصالحات داره.» زینب به این فکر می‌کرد که حالا خود روح‌الله شهید شده و باقیات الصالحات پدر و مادرش شده و چقدر قشنگ به چیزی که می‌خواست، رسیده بود. شادی روح شهید والامقام روح‌الله قربانی و پدر و مادرش صلوات شهید روح الله قربانی
✨▪️🍃ببین اسیر شدم.. #🍃▪️سینه_زنی و توسل به ساحت مقدس حضرت سید الشهدا علیه السلام به امید شفای همۀ مریضان و دفع بلا از سرزمین عزیزمان _ آقا سید مهدی حسینی•✠• ✨✨🍃▪️✨✨🍃▪️ ببین اسیر شدم اسیرِ جاده هایِ بد مسیر شدم نمیرسم به مقصدُ بهونه گیر شدم ببین اسیر شدم .. نجاتم بده ، دارم داد میزنم از قعر چاه نجاتم بده ، از این راهی که رفتم اشتباه یارم یارم یارم؛ به غیرِ تو کسی ندارم ای یارِ غمخوارم؛ میزاری سر رو پات بزارم ببین خراب شدم به خاطرِ گناهام از خجالت آب شدم تو این روزا با دوری از حرم عذاب شدم ببین خراب شدم .. جوابم نکن پُر از درد اومدم درمون بدی جوابم نکن بازم رحم کن بهم یا سیدی آقام آقام آقام؛ فقط خودت رو از تو میخوام خیلی خیلی تنهام؛ کی جز تو مونده تویِ دنیام یام یارم یارم؛ به غیرِ تو کسی ندارم ای یارِ غمخوارم؛ میزاری سر رو پات بزارم نزار هلاک بشم آقا نزاری کربلا ندیده خاک بشم بزار بیام حرم بزار همونجا پاک بشم نزار هلاک بشم جدایی بسه؛ چقدر سخت میگدره بی کربلا جدایی بسه؛ دلم شور میزنه پنجشنبه ها دلگیرم دلگیرم حرم نرم آقا میمیرم تو رویاهام میرم ضریحتُ بغل میگیرم یام یارم یارم؛ به غیرِ تو کسی ندارم ای یارِ غمخوارم؛ میزاری سر رو پات بزارم یااباعبدالله .. یا اباعبدالله .. ✨✨🍃▪️✨✨🍃▪️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨صبحتون حسینی ✨🍃اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِنائِکَ عَلَيْکَ مِنّی سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِيارَتِكُمْ ✨✨🍃✨✨🍃 اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِیِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1685921537_-211524.mp3
5.09M
🍃▪️🍃 روضه امروز: حضرت علی اکبرعلیه السلام 🥀✨هر روز زیارت عاشورا بخونیم و روضه گوش کنیم. امام زمان: 🥀✨یا جدّاه، هر صبح و شام بر مصائب تو گریه می کنم.
4_5902220414091790469.mp3
5.78M
🍃▪️ببین اسیر شدم.. #🍃سینه_زنی و توسل به ساحت مقدس حضرت سید الشهدا علیه السلام به امید شفای همۀ مریضان و دفع بلا از سرزمین عزیزمان _ آقا سید مهدی حسینی•✠• ✨✨🍃▪️✨✨🍃▪️ این مکتبی است که یک شش_ماهه در آن کار هزار لشگر را می‌کند...
Lashgar e Hossein.mp3
15.93M
مداحی ترکی▪️▪️✨▪️▪️✨ بیز حسینَ لشکروخ مداح
16.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥀کفران نعمت کردم ببخش آقا کربلایی عطایی
‍ 🌹🕊 🕊🌹 🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، 🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، 🌷اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، 🌷اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، 🌷اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، 🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، 🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍالحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ، 🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتے فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنے ڪُنتُ مَعَڪُم. فَاَفُوزَمَعَڪُم 🌹 ☘☘☘‍ 🌹🕊 🕊🌹 🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، 🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، 🌷اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، 🌷اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، 🌷اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، 🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، 🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍالحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ، 🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتے فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنے ڪُنتُ مَعَڪُم. فَاَفُوزَمَعَڪُم 🌹 ☘☘☘@saangareshgh 🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
تـ♥️ـو بایـد باشی تا روز هایم پر شود از نور پر شود از و دقایقم از و باشهدا🌷 بودن لبریز گردد ... تــو باید باشی🥀 🌺 🌹🍃🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌸🌱🌺🌿🌼 🌼🌿🌺🌱 🌱🌸 🌺 🍃 🌺بسم رب الشهدا والصدیقین🌺 4⃣1⃣ من مردهای زيادی را ميديدم؛ شوهرهای دوستانم كه در راحتی و رفاه هم بودند، اما چه قدر سر زن و بچه ادعا داشتند. حاجی بزرگوار بود. با آن همه سختی كه ميكشيد جا داشت از ما طلب كار باشد، اما هميشه با شرمندگی می آمد خانه. آن شب به خاطر اين كه آن طور نيايد بنشيند، رفت زير آب سرد؛ آب گرم نداشتيم. من ديدم خيلی طول كشيد و خبری نشد. دل واپس شدم. حاجی سينوزيت حاد داشت. فكر كردم نكند اصلا از سرما نفسش بند آمده باشد. آمدم در حمام را زدم. چون جوابی نيامد، كمی آن را باز كردم و ديدم آب گل آلود راه افتاده. آن وقت صدای او آمد كه «ميخوای اين آب گل آلود رو ببينی من رو بيشتر شرمنده كنی؟» به خودش سختی ميداد اما طاقت نداشت ما سختی ببينيم. به محض آن كه در جنوب صحبت عمليات شد، حاجی مصر شد كه من برگردم. گفت: «اگه خدای نكرده موفق نشيم، عراقی ها خيلی راحت دزفول رو با خاك يكسان ميكنند.» گفتم «خب، من هم مثل بقيه ی مردم. هر اتفاقی برای اينها بيفته من هم كنارشون هستم.» حاجي گفت: «تو بايد برگردی اصفهان. مردم اين جا بومی همين منطقه ند. اگه به شان سخت بيايد با خانواده هاشون ميرن مناطق اطراف. از اين ها گذشته، به خاطر اسلام تو بايد بری. اگه اين جا باشی، من ديگه توی خط آرامش ندارم.» اين را كه گفت راضی شدم. يعنی عقل آدم اين طور وقت ها راضی ميشود، وگرنه از وقتی نشستم داخل اتوبوس، تا اصفهان گريه كردم. نميدانم، فكر ميكردم ديگر حاجی را نمی بينم. البته يك ماه بعد كه عمليات انجام شد، ايشان آمدند، صحيح و سالم. ديگر با حاجی منطقه نرفتم تا آقامهدی، پسر بزرگمان، دنيا آمد. صبح روزی كه مهدی ميخواست دنيا بيايد، حاجی از منطقه زنگ زد. خيلی هم بی قرار بود. دائم ميپرسيد «من مطمئن باشم حالت خوبه؟ مسئله ای پيش نيومده؟» گفتم «نه، همه چيز مثل قبل است.» مادرشان اصرار كردند بگويم «بچه داره دنيا مياد» اما دلم نيامد، ترسيدم اين همه راه را بيايد و دل نگران برگردد.همان روز، بعد از ظهر مهدی دنيا آمد و تا حاجی خبردار شود، سه روز طول کشید . روز چهارم ساعت سه ی صبح بود كه خودش را رساند. ايام محرم بود و حاجی از در كه آمد، يك شال مشكی هم دور گردنش بود. به نظرم خيلی زيباچهره آمد. 🍃🌸🌱🌺🌿🌼🍃🌸🌱🌺🌿🌼🍃🌸🌱 ادامه دارد.....
🍃🌸🌱🌺🌿🌼 🌼🌿🌺🌱 🌱🌸 🌺 🍃 🌺بسم رب الشهدا والصدیقین🌺 5⃣1⃣ برايش جا آماده كرديم كه بخوابد، اما آمد كنار من و مهدی نشست. گفت: «ميخوام پيش شماها باشم» و آن قدر خسته بود كه همان طور نشسته خوابش برد. نزديكی های صبح مهدی را بغل گرفت، گفت «با بچه م خيلی حرف دارم، شايد بعدها فرصت نباشه.» عجيب بود. انگار مهدی يك آدم بزرگ باشد. من خيلی وقت ها دلم برای آن لحظه تنگ میشه . ململ سپيدی را كه سر بچه بود با احتياط كنار زد و لب هايش را گذاشت دم گوش او، زمزمه كرد «بابا! ميدونی چرا اسمت رو ميذارم مهدی؟» و اشك هايش تندتند ريخت. ديدم قطره های درشت اشك حاجی روی صورت مهدی می افتد. فكر كردم «حالاست كه بیقراری كنه»، اما بچه سر به راه و ساكت بود و تو دست های حاجی كم كم خوابش برد. گفتم: «من ميخوام با شما بيام.» حاجی مهدی را نگاه كرد، گفت «من راضی نيستم شماها بياييد؛ من نگرانم.» انگار تكيه كلامش اين بود «من نگران شماها هستم.» اما اين بار كمی قلدری كردم، گفتم «من ديگه اين جا نميمونم. تا حالا فقط حق خودم بود و از آن گذشتم، اما از حق بچه م نميگذرم. معلوم نيست تو تا كی هستی. ميخواهم لااقل تا خودت هستی، دست محبتت روی سر بچه م باشه.»مهدی چهل روزش نشده بود كه حاجی آمد دنبالمان و ما را با خودش برد جنوب و در منزل عموی حاجی ساكن شديم. آن ها خودشان هم دوتا بچه ی كوچك داشتند و با همه ی محبتی كه در حق من و مهدی ميكردند آن جا يك احساس شرمندگی دائمی داشتم. فكر ميكردم به هر حال ما آن ها را به زحمت انداخته ايم. يك روز كه حاجی آمد خانه هرچه با من حرف زد، جواب ندادم. هم عصبانی بودم هم میدانستم اگر يك كلمه حرف بزنم، اشكم در می آيد. او هم ديد من چه قدر ناراحتم، رفت بيرون و دو ساعت بعد با يك وانت برگشت. چندتا وسيله ی جزئی داشتيم كه نصف وانت را به زور پر كرد، سوار شديم و رفتيم انديمشك به خانه های بيمارستان شهيد كلانتري. 🍃🌸🌱🌺🌿🌼🍃🌸🌱🌺🌿🌼🍃🌸🌱 ادامه دارد.......
خدایا! وجودمان را لبریز از آرامش ... قلبهایمان را سرشار از عشق ... و انسانیت‌ ما را کامل کن! ...
🌷هر صبح و غروب بخونید... 🌷💐🌷
من همونم‌ڪھ‌برات‌میمیرم..🙃♥️✋🏾
😎ما همان نسل جَوانیم که ثابت کردیم 💪در ره عشق جگردار تر از صد مَردیم ✌️هر زمان بوی خمینی(ره)به سر افتد مارا 😇دور سر سید علی خامنه ای میگردیم _ پشتیبان ولایت فقیه باشیم _
شـــــهدایـــــے زندگـــــے ڪـــــردن بـــــه؛↓ ←پـــــروفایل شهدایـــــے نیستــــــــــ... اینڪـــــه همون شـــــهیدے ڪـــــه مـــــن عڪـــــسشو پـــــروفایلمو📲 گـــــذاشتم↓ 🌱 چـــــے مـــــیگه مهمـــــه... 🌱چـــــے از مـــــن خـــــواستـــــه مهمـــــه 🌱راهـــــش چـــــے بـــــوده مهمـــــه 🌱چـــــطورزنـــــدگےمیڪرده مهمـــــه 🌱بـــــاڪے رفیـــــق بـــــوده مهمـــــه 🌱دلـــــش ڪـــــجاگـــــیربـــــوده مهمـــــه 🌱چـــــطورحرفــــــــــ مـــــیزده 🌱چـــــطورعبادتــــــــــ میڪرده 🌿 🌹🍃🌹🍃
"زیباترین سلفی 😢😢 شهید حسن علا نجمه 😥😥 "
بِــسْـمِ الـلّـہِ الْـرحْـمـٰنِ الـرَحـیـم🌱 رفیق میخوام دعوتت کنم به یه حس و حال خوب😍😍 ☺️ قول میدم 😎بیای حسش میکنی😍 فقط کافیه وارد کانال بشی حیفه از دستش بدی😉 🦋🌿 جایی برای گفتگویی ساده و کوتاه اما درباره ی مبانی دینی و اصول اعتقادات خب وقتشه یه بسم‌الله‌بگی و وارد کانال بشی👇 https://eitaa.com/joinchat/640155754C38d1d765b2 🤞🏻🙊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حاج‌فریدون درخواست نیرو می‌کنند؛ حاج فریدون داوطلبانه وارد عملیات می‌شود اما به همراه دو تن دیگر از نیروها، در پاتک تروریست‌های تکفیری فیلق‌الشام گیر می‌کنند و اسیر می‌شوند. 🔸تروریست‌ها یکی از همرزمانش را همانجا شهید می‌کنند و حاج فریدون را به همراه رزمنده‌ای دیگر به اسارت می‌برند. در اولین روز اسارت، آنها را از یک تونل رد می‌کنند و چنان کتک می‌زنند که کمر دوست همرزم و فک فریدون می‌شکند؛ آنها را به شدیدترین شکل شلاق می‌زدند و شکنجه می‌کردند. از همین جا بود که ۱۴ماه اسارت حاج فریدون احمدی در چنگال تروریست‌های تکفیری شروع می‌شود. 🔹در ۲۰۰روز ابتدایی اسارت، آنها را داخل یک‌ونیم‌متر جا انداخته بودند و وقتی بیرون می‌آوردند، به مدت پنج‌ساعت زیر آفتاب داغ سوریه می‌بستند. در این ۲۰۰روز ذوب‌شان کردند چون حاج فریدون قبل از اسارت، نزدیک به ۱۰۳کیلو وزن داشت اما در دوران اسارت، وزنش به ۶۰کیلو رسیده بود. بعد از اینکه آنها را زیر آفتابی سوزان نگه می‌داشتند، داخل سلولی یک‌ونیم‌متری می‌انداختند که یکی باید در آن دراز می‌کشید و یکی می‌ایستاد. 🔸شهید احمدی یکبار هم خم به ابرو نیاورد و همیشه شجاعانه مقاومت کرد و از هیچ چیزی نمی‌ترسید. اگر عکس اسارتش را ببینید، هیچ نشانی از ترس در صورتش نیست و با لبخندی همه تکفیری‌ها را به سخره گرفته است. 🔹شهید احمدی در طول مدتی که آنجا بود، به زبان عربی‌مسلط شده بود و متوجه ‌می‌شود تروریست‌ها می‌خواهند در منطقه‌ای که او قبل از اسارت آنجا خدمت می‌کرده، عملیات انجام دهند. گویا تروریست‌ها می‌خواستند در منطقه حلب عملیات کنند که حاج فریدون متوجه می‌شود و به خانواده‌اش بصورت رمزی و با زبان کردی پیغام می‌دهد و می‌گوید سریعاً این موضوع را به بچه‌ها انتقال بدهید. پس از اینکه خانواده‌اش به نیروها اطلاع دادند، آن نیت پلید تروریست‌ها خنثی شد و آنها نتوانستند به هدفشان برسند. شهید احمدی در اسارت هم به فکر بچه‌ها بود و از همانجا با آن وضعیت دشوار با شجاعت تمام می‌خواست مفید واقع شود. 🔸پس از ۱۴ماه، وقتی همرزم حاج فریدون با یکی دیگر از نیروهای سوری از چنگال تروریست‌های فیلق‌الشام فرار می‌کنند، چند نفر از تکفیری‌ها را به هلاکت می‌رسانند. فردای آن روز، مورخ ۱۵بهمن۱۳۹۵، وقتی تروریست‌ها می‌بینند چند نفرشان کشته شده‌اند، برای تلافی حاج فریدون را به شدت شکنجه می‌کنند؛ به قدری که سر و دماغش را می‌شکنند و بیهوش می‌شود و سپس دوتیر خلاصی یکی در سینه و یکی در قلبش می‌زنند و او را به شهادت می‌‌رسانند. پیکر شهید سرافراز مدافع‌حرم فریدون احمدی پس از چهارماه به وطن بازگشت و پس از تشییفی باشکوه، در گلزار شهدای کرمانشاه آرام گرفت. 🌹 🌼☘🌼 🌸🌿🌸🌿🌸 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌷ب یاد شهیدان🌷: نام : فریدون نام خانوادگی : احمدی سامله نام پدر : تاریمراد تاریخ تولد : ۱۳۵۵/۱۲/۱۳ - کرمانشاه🇮🇷 دین و مذهب : اسلام شیعه وضعیت تأهل : متأهل شـغل : پاسدار ملّیـت : ایرانی تاریخ اسارت:۱۳۹۴/۱۰/۱-خان‌طومان🇸🇾 تاریخ شهادت: ۱۳۹۵/۱۱/۱۵ - حلــــب🇸🇾 مــــزار : گلــــزار شهــــدای کرمانشــــاه توضیحات: ۱۴ماه شنکجه و اسارت توسط گروه تکفیری فیلق‌الشام در سوریه ┄┅─✵🕊✵─┅┄ 🖋 راوی؛ همسرشهید ایشان می گفت؛ برای دفاع از اسلام، برای دفاع از کشور هرجایی باشد می روم و جانم را هم در این راه می دهم. 🌹 🎈🎂🎈 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌸🌿🌸🌿🌸 🌼☘🌼 🌹 📜روایتی از زندگی شهید مدافع‌حرم فریدون احمدی 🔹شهید فریدون احمدی ۱۳ اسفند ۱۳۵۵ در شهر کرمانشاه چشم به جهان گشود؛ ایام کودکی‌اش با دفاع مقدس همزمان شده بود. پس از تحصیلات، در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مشغول شد و با گسترش تروریستهای داعشی و تجاوز آنان به حرم آل‌الله، قصد رفتن به سوریه کرد. 🔸شهید فریدون احمدی سرگذشت عجیبی نسبت به بقیه شهدا دارد. شهید احمدی که یکبار قصد رفتن به سوریه را در سال۱۳۹۲ داشت، با مخالفت خانواده نتوانست به صحنه مقابله با تروریست‌های تکفیری اعزام شود. پس از چندسال وقفه، این پاسدار کرمانشاهی در آبان ۱۳۹۴ به صورت داوطلبانه عازم سوریه شد. 🔹از همان ابتدا، حاج فریدون خستگی‌ناپذیر در عملیات‌های مختلف حاضر می‌شد تا اینکه پس از چندروز از نخستین اعزام، مورخ ۲۹ آذر ۹۴، عملیات مهمی در خان‌طومان انجام می‌شود که طی آن نیروها در آنجا محاصره می‌شوند و از تیپ حاج‌فریدون درخو