eitaa logo
🌴سنگر عشق🌴
308 دنبال‌کننده
21.1هزار عکس
8.9هزار ویدیو
71 فایل
┄──┅┅═🔶═┅┅──┄ ﷽ باسلام و عرض خوش آمد حق او با گریهِ تنها نمیگردد ادا ... #شهدا_آماده_ایم آدرس کانال 👇👇👇 https://eitaa.com/saangareshgh ارتباط با ما 👈 @SeyedAli75 ┄──┅┅═🔶═┅┅──┄
مشاهده در ایتا
دانلود
کشتید، اگر چه شیرِ کرمانی را سردارِ بزرگ ما سلیـــ🇮🇷ـــمانی را آماده‌ی انتــقــام خونیـن باشید باید بچشید، زهر ایـــ🇮🇷ـــرانی را .../💞 اللهــــم عجـــل لولیک الفــــرج ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌
سردار شهید : من در بین سیاستمداران دنیا، شخصیتی ندیدم ڪه مانند رهبر معظم انقلاب اهتمامی با این حجم به توجیه و بصیرت‌زایی در جامعه داشته باشد. . . 🖐 @saangareshgh
🕊 | ✍ همین روزهای ماه مبارڪ رمضان بود و حلب به شدت درگیر هجوم سخت تروریست‌ها در محور های جنوبے. حاج‌قاسم هم تو‌ منطقه بود. حاجے برای نماز و افطار برگشت قرارگاه. 👨‍🍳 آشپز کباب برگ آماده کرده بود با مخلفات. جمعے از رزمنده‌ها هم در قرارگاه بودن و منتظر دیدن حاجے. 📿 بعد از نماز آمد سر سفره، غذا را ڪه دید چهره در هم ڪرد ولے حرف نزد. همه مشغول افطاری خوردن بودن. همش نگاهم به نگاه حاجے بود، 🌴جز سه دانه خرما و چایی و یڪ قاشق از ظرف یڪ رزمنده ڪه تعارف ڪرد، لب به غذا نزد و رفت با بچه های فاطمیون افطاری خورد. البته ساعت ۱۲ شب...!🌹
🎙🌸 متوجه شده بودم ڪہ مدتے است پیش خانواده ی شهدا مےرود و از آنها فیلم و خاطره می گیرد...♥️ کارش این شده بود که هفته ای یکے دو بار پیش این خانواده ها برود و پای حرف هایشان بنشیند🙃✨ نمیدانم این فیلم ها الان کجا هستند ، اما مصطفے با عشق دنبال ثبت وقایع زندگے شهدا بود🍃🎥 گاهی تعریف می کرد که مثلا "دیشب رفتم خانه ے فلان شهید و پدرشهید اینجوری گفت و من زار زار گریه کردم💔" یا "مادرشهید فلان حرف را زد و من هنوز هنگ هستم ..."  راوی دوست شهید @saangareshgh
🌴سنگر عشق🌴
❤️‍🩹🌸:-)-
🌸)- ماجرای کشتی با قهرمان جهان «سیدحسین طحامی، کشتی‌گیر قهرمان جهان، به زورخانه ما آمده بود و با بچه‌ها ورزش می‌کرد، هر چند مدتی بود که سید به مسابقات قهرمانی نمی‌رفت، اما هنوز بدنی بسیار ورزیده و قوی داشت. بعد از پایان ورزش رو کرد به حاج حسن و گفت: «حاجی کسی هست با من کشتی بگیرد؟ حاج حسن نگاهی به بچه‌ها کرد و گفت: ابراهیم. بعد هم اشاره کرد برو وسط. معمولاً در کشتی پهلوانی حریفی که زمین بخورد یا خاک شود، می‌بازد. کشتی شروع شد همه ما تماشا می‌کردیم. مدتی طولانی دو کشتی‌گیر درگیر بودند اما هیچ‌کدام زمین نخوردند؛ فشار زیادی به هر دو نفرشان آمد، اما هیچ‌کدام نتوانست حریفش را مغلوب کند، این کشتی پیروز نداشت. بعد از کشتی سیدحسین بلند بلند می‌گفت: بارک الله، بارک الله، چه جوان شجاعی، ماشاءالله پهلوان.